بررسی جریان اعتراضی نسبت به خشونت جنسی در سینمای ایران
- توضیحات
- نوشته شده توسط مرتضی اسماعیل دوست
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1401-02-15 15:41
* خاموشی تقوای ما نیست
موضوع تلخ آزار جنسی چند صباحی است که نبض شبکههای اجتماعی را در اختیار گرفته و موج دوم این پاندمی که با کمی فاصله با صدای رسای جهانی به کشور سرایت کرد، چنان است که اتکاء به وقایعنگاری رخدادها، نگارش سناریویی تکراری است. لذا این یادداشت بر آن است که به جای تن دادن به کلیشههای مرسوم نوشتاری، از طریق نگاهی اجمالی به آن چه گذشت، در پی تحلیل رخدادها از زوایای مختلف باشد.
ما همه با هم هستیم
وقتی موج دوم اعتراض به آزارهای جنسی علیه زنان توسط چند چهرهی هالیوودی در اکتبر سال ۲۰۱۷ شکل گرفت، کمتر کسی تصور میکرد که دامنهی افشاگریها چنان گسترده باشد که جهان را درنوردد اما نام «هاروی واینستاین»؛ تهیهکنندهی متمول در راس امر مفسده چنان بزرگ بود که رسواییاش، صدای خاموش قربانیان را روشنی بخشید و این گونه بود که جنبش Me Too اعلام وجودی متمایز کرد و از آنجا که پیمایش انواع نگاهها از آنسوی جغرافیا به این مرز پُر گهر! همواره برقرار است، موج «جنبش من هم» با بارکد ایرانی از طریق شبکههای اجتماعی فراگیر شد. در ابتدا از زبان دخترانی از طیف دانشگاهی افشاگریهایی صورت گرفت و اعلام احکام قضایی در خصوص 2 متهم آزار جنسی، اولین پیروزی را نصیب معترضان وطنی کرد. اما به طور حتم وجود چنین رفتارهای بزهکارانه، آماری فزونتر از این نمونههای انگشتشمار دارد و عدم پیگیری قضایی توسط قربانیان به ساختار فکریِ جامعهای متکی به سنت برمیگردد که حفظ آبرو را مقدم بر افشای حقیقت میپندارد. از سویی در موارد یادشده، رابطهی شاکیان با متهمان فاقد هرگونه چهارچوب سرمایهای مالک و مملوک بود. در حالی که اعلام آزارهای جنسی توسط قربانیانی که در خدمت صاحبان قدرت هستند، امنیت شغلی و حتی موقعیت زیست آنها را دچار مخاطره میکند. سرراستترین نمونه، معطوف به اهالی سینما است که عوامل پروژههای تولیدی در صورت عدم تمکین به خواستههای نامتعارف صاحبان آثار از دایرهی حرفه دور خواهند ماند، چنان که عوامل افشاگر در 2 موج شکلیافته در میتو ایرانی در 2 سال اخیر پس از مهاجرت، سکوت چند ساله خود را شکستند. عامل سومی که موجب انتخاب سکوتی ناخواسته توسط قربانیان میشود، در پیوند با نظام فکری حاکمیت فرهنگی است که بروز هرگونه نارسایی اجتماعی را به مثابهی خدشه به دامن سیستم میپندارد. به نظر میرسد در این جریان نوظهورِ افشاگری آن چه حاکمیت را بیش از پیش نگران میسازد، واهمه از تکثر دامنهی اعتراضات و تسری به سمت پدیدههایی همچون اقلیتهای جنسی است. از این جهت بیشترین تلاش رسانههای وابسته به حاکمیت، زیر سوال بردن ماهیت اعتراضات زنانه از طریق ساختگی دانستن روایات قربانیان یا اتصال دامنهی این اعتراضات به صداهای سیاسی منتقد حکومت است.
هیس! دخترها فریاد نمیزنند
آیا انتشار رشته توییت توسط «سمیه میرشمسی»؛ (دستیار کارگردان و برنامهریز) که روایتی مشمئزکننده از رفتار زنندهی بازیگری معروف در پشت صحنه فیلمی با پایانی عرفانی! بود، به قول زنان معترض سینما، «فصل نوین نابرابری جنسی در سینمای ایران» به شمار میآید؟ آنچه مسلم است این کوچه بینام نبوده و در گذشته نیز فرهادها دشنه بر پیکر انسانیت زدهاند. اما سرپوش واقعیت، تاریخ انقضاء دارد و روزی در جایی زخم کهنه سرباز میزند. چرا که به قول شاملو؛ «سکوت آب میتواند خشکی باشد و فریاد عطش...»
پیش از این اتخاذ روش سکوت ناخواسته از سوی قربانیان و نیز دعوت به سکوت از سوی هنرمندان، موجب سرکوب هرگونه صدایی شده بود. روش دوم، عناوین متعددی در طول تاریخ به خود گرفته و موسوم به ریشسپیدی، کدخداگری و میانجیگری است. این تدبیر سنتی با کمی فاصله همکیش با تفکر «عدالت ترمیمی» است که در آمریکای شمالی دههی70 میلادی در برابر ناکارآمدی نظام «عدالت کیفری» شکوفا شد و سعی داشت از طریق جبران خسارت به راه حل اجماعی و توافقی دوجانبه میان قربانی/خطاکار دست یابد. هر چند این روش نزد برخی از مدافعان حقوق بشری همچنان به عنوان راهحلی شایسته در جهت بهبود رفتار جمعی به شمار میآید و عدالت ترمیمی را در تکمیل عدالت کیفری میپندارند، اما در واقع میتوان کارکردی مشابه با مصلحتاندیشی سنتی ایرانیان را برای آن متصور بود. رویهای با پوشش فرهنگی و با هدف کشف و اصلاح جرایم که در فضای فکری کشورمان قابلیت اجرایی نداشته و توان مقابله با رفتار مجرمانه را ندارد.
بیانیه مینویسم پس هستم!
در ماجرای آزار جنسی علیه زنان سینماگر، به جای کمک به حل مساله، رقابت میان تشکلها برای نوشتن بیانیه بود، چنان که رئیس «انجمن برنامهریزان و دستیاران کارگردان سینما» با افتخار این نهاد صنفی را پیشگام واکنش سریع علیه خشونت جنسی دانست و جالب این که در متن بیانیهی این انجمن عنوان گردید «این اولین بار نیست که چنین اتفاقاتی میافتد.» و تعجب بسیار از این که پیش از این هیچ واکنشی حتی در حد بیانیه هم صورت نیافت.
«خانه سینما» هم نهایت مهارتاش را با محکومیت این اتفاق در متن بیانیه نشان داد! و در نهایت «مسئولیت امنیت در پشت صحنهی فیلمها را برعهدهی تهیهکنندگان و کارگردانان» گذاشته و خواهان «دقت و توجه لازم در این خصوص» شد.» رفتاری در حد شعار «داور دقت کن» که روی سکوی استادیومهای فوتبال توسط تماشاگران نازنین داده میشود! بیانیهی شورای مرکزی انجمن بازیگران سینمای ایران نیز در حد محکومیت این رفتار باقی ماند. به «بیانیهی زنان سینماگر» که میرسیم، با وجود نامهای مطرح در میان امضاءکنندگان، شخصی را به عنوان نویسندهی متن بیانیه پیدا میکنیم که تنها افتخار هنریاش! مشارکت در ساخت کلیپ زیرزمینی «هپی ایرانی» بود که در سال 93 منجر به دستگیری وی شد. از سویی بازیگر نه چندان مطرح سالهای پیش تلویزیون از شهر بارسلون به نوعی نقش سخنگوی این جریان را ایفا میکند و کرسیدار مجالس اعتراضی است.
در زمان وقوع آزار به کجا پناه ببریم؟!
وقتی رئیس سازمان سینمایی برای عرضاندام سیاسی، از تشکیل «شورای اخلاق حرفهای در سینما» خبر داد و اولین ماموریت این شورا را تشکیل «کمیته بانوان» عنوان کرد، به یاد «شورای صیانت خانه سینما» افتادم که خود را تنها مرجع رسیدگی به هرگونه رفتار مغایر با شئون فرهنگی و اخلاق حرفهای اهالی سینما میداند و این سوال جریان یافت که دلیل این موازیکاریهای بیهوده چیست؟ از سویی یکی از موارد درخواستی در بیانیهی زنان سینماگر، تشکیل کمیتهای مستقل در خانه سینما است! به این همه کمیتهی بیخاصیت اضافه کنید وجود «کارزار ایجاد امنیت روانی» با حضور کلیه صنوف که رئیس انجمن صنفی برنامهریزان و دستیاران از تشکیل آن خبر داد.
اما نکتهی قابل اشاره در «بیانیهی زنان سینماگر»، «نگاه جنسیتی» از سوی بانوانی است که خود مخالف چنین رویکردی هستند و سوال قابل طرح این است که آیا امکان هتکحرمت علیه مردان دستیار یا عوامل فنی و تدارکات وجود ندارد؟ و در مقیاسی فراتر، فاجعهی خاموش آزار جنسی علیه کودکان کار و سلطه بر روح زنان بیسرپرست و هتک حرمت نسبت به کارگران در نظام سرمایهداری را چگونه باید دید؟
پیشنهاد بیشرمانه به منشی مخصوص من!
یک منشی صحنه در برنامهی زنده رادیویی از پروژهای پُربازیگر در سال 88 گفت که چگونه کارگردان هر روز دلباختهی یکی از بازیگران خانم میشد! تصور تملک بدن زن از سوی مرد و تعلق خاطر نسبت به قدرت مردانه و تمامیتخواهی مردانه در روابط میان جنس مذکر/مونث که امکان بروز هرگونه پیشنهاد بیشرمانه را به جنس مخالف میدهد، حکایتی تاریخی است. با رویکردی روانشناختی میتوان آزارگران جنسی را افرادی دارای اختلال شخصیت یا متمایل به خودشیفتهگی دانست و براساس نظریهی «رادیکال فمینیستی»، قدرت مردانه این حق را به خود میدهد که در برابر جنس مقابل هر آن گونه میپسندد، رفتار نماید.
آزار جنسی در سینمای کشورمان را میتوان در 2 بُعد ترسیم کرد. یکی در سطح نامتوازن قدرت است که یک سو عوامل انتخابکننده و سوی دیگر هنرجویان علاقمند به بازیگری هستند و نیز عواملی که در سطوح پایینتر سینما همکاری میکنند. در مرتبهای دیگر این اتفاق میتواند میان اضلاع متقارن رخ دهد که سرمایهگذار یا تهیهکننده در برابر بازیگران و عوامل فنی شناخته شدهی سینما قرار میگیرد که این رابطه به شکل توافقی و بیشتر در مسیر ثثبیت و تداوم حرفهی کاری قابل شناسایی است. در این میان، ورود پول به عنوان یک جریان محض نقش اصلی را بازی میکند، همانگونه که ماشینهای میلورز در اقتصاد لیبیدویی در حرکت است و به قول «دلوز»، میل نه تنها اشخاص و اشیاء بلکه همهی پیرامونش را در برمیگیرد. در شکلگیری چنین فضای آلودهای، زن به مثابهی ابژهی جنسی تصور شده و در فرایند عملیات «باجگیری جنسی» مشارکت میکند.
فمینیستها مشغول به کارند!
شناخت یک جریان به دور از وجود رمزگان آن منطقی نیست. وقتی بیانیهی هنرمندان و روشنفکران فرانسوی در قبال جنبش Me Too در ژانویه ۲۰۱۸ در روزنامهی «لوموند»، با طعنه به رویهی کیفری «خوکها» را به کشتارگاه بفرستید» منتشر شد، میان اغواگری زنانه و تهاجم مردانه مرزی کشید. البته «کاترین دونوو »؛ بازیگر مطرح فرانسوی که یکی از امضاءکنندگان بیانیه بود در برابر انتقاد قربانیان آزارهای جنسی مجبور به انتشار نامهی عذرخواهی در روزنامه «لیبراسیون» شد و باز هم تاکید کرد که زنی مستقل بوده و فمینیسم نیست.
«فمینیسم»، مسالهی شخصی را همراستای امر سیاسی میپندارد. ضمن اینکه انگشت اتهام را در گسترهی آزار جنسی تنها به سمت مردان برده و هرگونه آزارهای دیگر در روابطی همچون لزبينيسم را نادیده میگیرد. در چنین شرایطی بخشی از هیاهوی رخ داده در ایران بیشتر از این که مرتبط با تَرَک برداشتن روح زنانه باشد، ارتباط مستقیمی با سرخوردگی جنسیتی زنان در برابر مردان دارد. از این جهت، درهمآمیختگی آزار جنسی در برابر نابرابری جنسی میتواند یکی از موانع دستیابی به حصول نتیجهی مطمئن گردد. حرکت اعتراضی زنان سینماگر ایرانی در خوشبینانهترین حالت میتواند در راستای رفرم یا اصلاح نظام اجتماعی باشد. این مسیر در صورت لغزش میان امواج مختلف فکری گاه به جای حرکت در مسیر حقانیت، تابع حوزهی مدرن فمینیسم میشود. تفکری که با اتخاذ روش تهاجمی نه تنها درصدد جبران مافات و زدودن ترومای تاریخی بوده بلکه با نگاهی فرادست نسبت به جنس مخالف به دنبال جایگاه جنس برتر است. همانگونه که کریستین کن در کتاب «باز تولید فرهنگ»، از لزوم تغییر در فرهنگ موجود و جایگزینی تفسیر زنانه مینویسد.
از سویی تداخل میان انگارهی مدرن و نگاه سنتگرا در جامعهای که همچنان با وجود دستیابی به تازهترین ابزار تکنولوژیک، در تعلیق میان باورها به سر میبرد، شکل ارتباطی میان جنس مذکر و مونث را در هر محیطی دچار اشکالاتی میسازد. برای نمونه میتوان به تفکر «نه یعنی نه» در جنبش Me Too اشاره کرد که واکنشی طبیعی و معقولانه در مسیر حق آزادی انتخاب محسوب میشود اما مغایر با باور سنتی و حتی نظام فکری شاعران کلاسیک بوده که پاسخ منفی معشوق را جزو ملزومات عاشقی میپندارد.
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
هر چند جریان اعتراضی نسبت به خشونت جنسی در سینمای ایران میتواند حاشیهی امن افراد متجاوز را دچار خدشه سازد، اما مقابله با این رفتار ناهنجار با نوشتن بیانیه و دستور ویژهی مسئولان راه به جایی نخواهد برد و عناوینی همچون «شورای توسعه اخلاق حرفهای در سینما» تنها در حد حرکتی نمایشی باقی میماند.
حذف پسوند زنان در مسیر اعتراضات نه تنها تقلیل دادخواهی نیست بلکه میتواند بار جنسیتی ماجرا را به مرتبهای فراگیر سوق دهد و از سویی بهانه دست افرادی ندهد که همواره دنبال راهی برای پاککردن صورت مساله هستند. تدوین مرامنامهی اخلاقی هم چندان قابلیت کاربردی نداشته و تنها یک ژست صنفی است، چرا که دستهای آلوده در هر لوکیشنی امکان حیات دارند. آنچه پیدا است، پیشگیری از وقوع جرم با آموزش، ارتقای فرهنگ و نظام سلامت و نیز مواجههی قانونی با مجرمان محقق میشود و قوانین بازدارندهای همچون لایحهی «صیانت، کرامت و تامین امنیت بانوان» تا حدی میتواند راهگشا باشد. همچنین باید نسبت به ورود افراد سرمایهگذار و تهیهکننده به چرخهی سینما حساسیت بیشتری به خرج داد و در صورت اثبات جرم به شکلی قاطع با فعالیت حرفهای عوامل خطاکار برخورد کرد. مهمتر این که بستر طرح موضوع آزار جنسی برای همه فراهم شده و امنیت شغلی معترضان تامین گردد.
* عنوان مطلب برگرفته از شعری از شاملو
** این مطلب پیش از این در نشریه فرهنگ امروز نیز منتشر شده است