توازی میان فرهنگها در آثار تیمو ناصری
- توضیحات
- دسته: یادداشت سایر هنرها
- منتشر شده در 1401-06-18 01:24
«"تیمو ناصری" در سال 1351 (1972 م) از پدری ایرانی و مادری آلمانی در برلین آلمان متولد شد. او فعالیت حرفهایاش را با عکاسی آغاز کرد و در سال 1997 از دانشگاه "برلینر لِته- وِرین" در رشتۀ عکاسی فارغالتحصیل شد. پس از اتمام تحصیلاتش مدتی به عکاسی تبلیغاتی روی آورد، اما ماهیت مصرفی و زودگذر این حوزه او را به سمت مستندسازی و سرانجام در سال 2004 به سوی مجسمهسازی سوق داد. او به مرور و طی سفرهایی که به کشورهای مختلف داشت، مجذوب هندسه و نقوش اسلامی شد و پس از آن روند دیگری در خلق مجسمههایش پدید آمد. ناصری در سال 2006 جایزۀ هنری "سارفرنگاس فورد پرایس" آلمان را دریافت کرد و در سال 2011 برندۀ جایزۀ هنری "ابراج" در امارات متحده عربی شد. بعد از آن به حراج "کریستی" راه یافت و نخستین حضور او در سیزدهمین حراج خاورمیانۀ کریستی با فروش 134 هزار دلاری اثرش همراه بود. آثار او در دورههای بعدی در حراجهای گوناگون هم چکش خوردند و تا کنون آثارش در نمایشگاه متعددی در سراسر جهان به نمایش درآمدهاند.»
«تیمو ناصری»، فعالیت هنریاش را با عکاسی شروع کرد. او به عکاسی پرتره علاقهمند بود، اما برای پروژۀ نهایی دانشگاه، عکاسی پزشکی را انتخاب کرد. او شبهنگام، از اتاقکهای شیشهای مشرف به اتاق عمل از فرایند جراحی، بدن انسان، ابزار جراحی و حتی وسایلی چون دستکش و ملحفهها و... عکسهایی انتزاعی ثبت میکرد. پس از فارغالتحصیلی در سال 1997، بهطور حرفهای به کار در صنعت مُد پرداخت؛ اما از نظر او، ماهیت ناپایدار این صنعت، نوعی اتلاف انرژی و خلاقیت محسوب میشد. ناصری در ادامۀ مسیر کاری خود، به نمایندگی از نهادهای امدادی و سازمانهای غیردولتی به ساخت مستنداتی برای پروژههای بشردوستانه در کشورهای مختلف، از بولیوی تا قرقیزستان، روی آورد.
مشاهدۀ مستندات جنگ دوم خلیجفارس که در سال 2003 از سوی امریکا به عراق تحمیل گردید، مورد توجه ناصری قرار گرفت. ظاهر زیبای ادوات جنگی و ماشینهای نظامی در تضاد با کارکرد مخرب آنها قرار داشت و همین امر نظر او را به خود جلب کرد و به بازدید از نمایشگاههای نظامی پرداخت. ثمرۀ این مطالعات و مشاهدات، زمینهساز مجموعۀ عکسی تحت عنوان «جِت-اِسکین» در سال 2003 بود، که سال 2005 نمایشگاهی در پاریس را میزبان خویش ساخت. در این مجموعه؛ تصاویری از نمای نزدیک از هواپیماهای جنگی با تمرکز بر جزئیات ساختوساز آنها وجود داشت که ذات و حقیقت اصلی آنها را مشخص نمیکرد. گویی هنرمند قصد داشته در پس تصاویر زیبای انتزاعی، ماهیت ویرانگر آنها را پنهان کند و گاه حتی با به تصویرکشیدن عناصری چون بدنۀ براق هواپیما، فضای زنده و پویایی شبیه به بال نهنگ را به بیننده القا کند.
این تصاویر، زمینهساز ساخت اولین مجسمههای فلزی او تحت عنوان «بالگردها» شد. این مجموعه که با الهام از بدنۀ برخی از بالگردهای امریکایی که دارای اسامی قبایل بومی امریکایی مانند «آپاچی»، «کومانچی» و... بودند، خلق شد. جالب اینجاست که این قبایل سالها قبل توسط همین ارتش نابود شده بود و ناصری برای نشان دادن این پارادوکس، بدنۀ بالگردها را با انبوهی از پر پرندگان استتار کرده بود. در این آثار استفاده از پرها ارتباط مستقیمی با لباس و سربندهای بومیان و سرخپوستان امریکایی داشته و هنرمند آشکارا وجه تخریبگر بالگردهای جنگی را به مخاطب نشان میداد و از سویی دیگر کشتار مردم بیگناه در نتیجۀ درگیریهای سیاسی نظامهای استعمارگر را یادآوری میکرد.
پس از آن موشکهای نظامی سرزمین پدریاش، ایران، با اسامی چون رعد، شفق، نور، فجر، شهاب و... مورد توجه ناصری قرار گرفت. او برای نشان دادن آنها به جای شبیهسازی سلاحهای جنگی، از حروف خوشنویسی کمک گرفت و برای اینکار از قوانین خوشنویسی و زیباییشناسی حروف «ابنمقله» خوشنویس قرن دهم هجری، استفاده کرد. این مجسمهها که بین سالهای 2004 تا 2008 خلق شدند؛ ابتدا از جنس پلی استایرن با لعاب رزین بودند که با رنگهای تیره، احساسی از سردی سلاحهای نظامی را به بیننده منتقل میکردند و از طرفی به ویژگی اثیری این اسامی آسمانی نیز اشاره داشتند. البته بعدها نمونههای بسیاری از آنها با چوب گردو نیز ساخته شدند. صرفنظر از اینکه این آثار دارای جذابیت بصری هستند، اما هدف دیگری که شاید هنرمند عمداً در ساخت این مجسمهها در نظر داشته، این بوده که بر اساس خط فارسی، بینندگان را به دو گروهِ افرادی که میتوانند این کلمات و حروف را بخوانند و رمزگشایی کنند و کسانی که قادر نیستند، تقسیم کند.
تیمو ناصری گرچه در آلمان پرورش یافته، ولی به فرهنگ کشورش نیز علاقهمند بود. از این رو سالها قبل از اینکه به مجسمهسازی روی بیاورد، در سال 1999 (1378) به ایران سفر کرد و برای اولین بار مسجد شاهعباس اصفهان را از نزدیک دید و مجذوب «مقرنس»های آن شد. او از کودکی با کتابهای مینیاتور، طراحی و معماری پدر خو گرفته بود و اینبار تصاویر کتابها را در واقعیت به چشم میدید. چیزی که همواره توجه او را به خود جلب میکرد، مقرنس بود. مقرنسها برای او حسی از کنجکاوی بههمراه داشت و علاقهمند بود آنها را درک کند. تیمو ناصری در سال 2004، در امتداد جادۀ ابریشم بین ترکمنستان و چین به سفر پرداخت. در آن زمان هنوز هم برای خودش عکاسی میکرد و در سراسر این مناطق از مساجد و معماریهای اسلامی زیادی بازدید کرد. در سفری که به ترکیه داشت، با یک معمار ترکیهای که اهل صوفیگری و عرفان بود، آشنا گردید و متوجه شد برای درک معماری اسلامی و تزیینات آن، علاوه بر ریاضیات، بینش عملی و مطالعۀ فلسفه لازم است. تیموناصری در ادامۀ مسیر خود، به مطالعه در زمینۀ شناخت مقرنس پرداخت و دریچهای تازه برای او گشوده شد و به این نتیجه رسید که برای درک آن، باید مقرنسِ خود را بسازد. پس از تجربه بر روی ساخت مجسمههای خوشنویسی، تصمیم گرفت تا نقوش مقرنسهایی که طی این سالها به صورت دوبعدی طراحی کرده بود را به صورت حجم و سهبعدی اجرا کند.
مقرنسهای ناصری با مقرنسهای ابنیۀ تاریخی متفاوتند و شاید بتوان گفت او ترجمهای دیگر از این عنصر و آرایۀ معماری را ارائه میدهد. مجسمههای مقرنس او به جای سقف در دل دیوار جای میگیرند. آنها از انتظار چشمپوشی میکنند و به جای اینکه کسی برای تماشای آنها به بالا نگاه کند، روبرو و مقابل بیننده قرار میگیرند و فضای اطراف را در خود منعکس میکنند. جنس این مقرنسها به جای کاشی لعابدار و آیینه، از فولاد صیقلخورده است. ویژگی کالیدوسکوپی (زیبابینی) و تکهتکۀ آنها، باعث میشود که با توجه به زاویهای که بیننده در مقابل آن قرار میگیرد، ساختار و فرمشان تغییر کند. در کنار مجسمهها، طراحیهای ناصری که «یکویک» نام دارند به همان اندازه دارای جذابیت بصری هستند. او همواره برای خلق سازههایش پیشطرحهایی میزد، اما نهایتاً متوجه شد که خود طرحها هم کیفیت متمایزی دارند؛ چون میتوان این طراحیها را تا ابد ادامه داد و پیرو یک سیستم بینهایت هستند. این طرحها حاصل کار یک خطکش با پرگار است، که با استفاده از مرکب سفید بر روی مقوای سیاه طراحی شدهاند و با الگویی شبیه به هزارتو، از نقطهای به نقطۀ دیگر متصل هستند. با نگاه به این نقوش و حاشیهنویسیهای ریاضی اطراف آنها، احساس میکنید که یک داستان انتزاعی را نقل میکنند. داستانی که با کلمات بیان نمیشود و نشانی از ابدیت و جاودانگی دارد و بیانگر میراث ماندگار ریاضیدانان و معماران جهان اسلام است. ناصری در یکی از نمایشگاههای خود در سال 2008 در پاریس، یکی از این الگوهای هندسی را بهطور مستقیم بر روی دیوار نمایشگاه اجرا کرد تا ماهیت بینهایت بودن این نقوش را بیشتر به مخاطبانش نشان دهد. به طور کلی؛ چه در آثار دوبعدی و چه سهبعدی هنرمند، خط در پیوند با مفهوم بینهایت نقش اساسی بازی میکند.
تیمو ناصری در مجموعههای اخیر خود از طراحیهای هندسی «یاکوب اشتاینر» ریاضیدان سوئیسی قرن بیستم الهام میگیرد. اشتاینر بنیانگذار هندسۀ ترکیبی نوین بود و برای توصیف اشکال مخروطی در طراحی از سهمیها استفاده میکرد. ناصری با مطالعۀ آثار او مسیری معکوس در پیش میگیرد و سعی میکند ساختار دوبعدی را به سهبعدی برگرداند و آنها را تجسم ببخشد. لذا این بخش از آثار طراحی و مجسمههایش بر پایۀ نظم و قواعد ریاضی شکل گرفتهاند. گاه این احجام به صورت میلههای فلزی کنار هم جوش خوردۀ سهمیوار نمایان میشوند و گاه هنرمند، ظاهری ستونوار از مفتولهای درهم مسی را برمیگزیند که نوعی نظم پنهان در خود دارند و تصویری از اجرام آسمانی و کیهانی را به بیننده القا میکنند.
در واقع ناصری در مسیر هنریاش همواره به تفاوت شیوههای دیدن در خاورمیانه و غرب علاقهمند بوده و سعی داشته هر دو را با هم ترکیب کند و عصارۀ میراث شرق و غرب را در حوزۀ هنر و علومی چون ریاضیات، نجوم، فلسفه و... در آثارش بگنجاند. علاقه به فضاهای مختلف و تغییر و تکرار آنها، و تأثیر از عقاید طیف وسیعی از فلاسفه، هنرمندان و دانشمندان گذشته، مسیر و روند هنری او را تعریف میکنند. با این وجود، تحول هنرمند بهگونهای است که نمیتوان پیشبینی کرد که مسیر بعدی که دنبال میکند چه خواهد بود؛ اما بدون شک او با قدرت، نوآوری و اعتقاد خلاقانهای که فعالیت هنریاش را تا کنون مشخص کرده، در هنر معاصر پیش خواهد رفت و مورد استقبال مخاطبانش قرار میگیرد.
منابع
- کرمی، حمیدرضا (1394)، هنرمندان معاصر ایران: تیمو ناصری. دوهفتهنامۀ تندیس، شمارۀ 319، اسفندماه.
Parry, James, BREAKING THE MOULD. www.timonasseri.com-
2012, PARALLES. www.timonasseri.com Britta, Schmits,-