برای او که نه تنها ساختار زبان سینمایی بلکه ساختار زندگی را شکست
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: یادداشت تحریریه
- منتشر شده در 1401-06-23 12:14
آیا نیاز هست که کلی کلمه ردیف کنم تا بگویم ژان لوک گدار چه انجام داده، چه ساخته و با نظریههای سینما چه کرده؟! گدار آن قدر بزرگ بود که نامش به نخبهگراترین جشنواره جهانی اعتبار میداد و آن قدر بزرگ هست که بدانیم او انقلابی بود در نظریه، فیلمسازی و مهمتر از آن انقلابی بود در داخل فرانسه. بله گدار رفت و هیچ کلامی فقدان او را جبران نمیکند. همین بس که بگویم گدار رفت و بدانیم دیگر نه فیلم جدیدی از او خواهیم دید نه سخنان انقلابیاش را خواهیم شنید.
در سینما با کمتر فیلمسازی در تاریخ مواجه هستیم که دغدغهاش خود سینما باشد. در بین چنین دسته بندی بیشک نظر به سرگرمیسازان سینما نیست و از بین کارگردانان بزرگی که در طول کارنامهاشان سعی بر ارائه نگرش و جهانبینیاشان داشتهاند، ژان لوک بیبدیل بود. در طول تلاشهایش برای تمیز دادن سینمای هیچکاک، فولر، پره مینجیر و .. از سینمای خنثی هالیوود در دوران نویسندگی برای سینما تا دوران فیلمسازی باشکوهش از ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۸، دورهی سینما-مقالههایش و حتی سینمای متاخر او همه نشان میدهد که چگونه گدار دغدغه این مدیوم را دارد و به چه نحو واسازی از سینمای موجود را به ما در زبان و فرم سینمایی نشان می دهد.
اولین فیلم ژان لوک «از نفس افتاده» ۱۹۵۹ فیلم باشکوهی برای نشان دادن موج نوی سینمای فرانسه است. فیلمی که هنوز با بارها دیدناش متوجه میشویم او در سالهای قبلش در سخنان انقلابیاش چرا از نوشتن به سمت فیلمسازی آمد. از نفس افتاده چه داشت که پیش از آن سینما نداشت؟ زنها، گنگسترها، سیگار روی لب شخصیت اصلی، روابط و ماشینها. کدام یک پیش از آن در سینما وجود نداشت؟ درست زمانی که رولان بارت بزرگ در نظریه پردازی فرانسه با مقالات انقلابیاش راه را برای خوانش پساساختارگرایانه باز میکرد تا متوجه شویم از علت و معلولها چگونه باید به آشناییزدایی از جزییات ساختار باشیم، گدار ما را در سینما وارد سطح دیگری از زبان، ساختار و فرم سینمایی کرد. او ساختار روابط میان شخصیتی را بیآنکه نیاز به توضیح داشته باشد روی تختخواب و با جامپ کاتی در داخل شهر میان انبوه ماشینها در شانزهلیزه برد تا نشانمان دهد سینما از زبان خود برای تعریف شخصیتها میتواند آشناییزدایی کند و فرمی انقلابی در مقابل سینمای رایج بسازد. درست است تمام آنچه سینما و به خصوص هالیوود یک جا داشت را از نفس افتاده هم داشت، بن همان بن است اما ما با بن فکندن روبهرو هستیم. دیگر آن زنان برای رنگ کردن قصه نیستند، عشق بازیاش با آن چرخش ملحفه زبان دیگری دارد، گنگسترها روابطشان پیچیده نیست و شهر بستری برای گذران نوعی روزمرگی است که ما عادت به نگاه کردن به آن نداشتیم.
گدار با این نگاه انقلابی سینما را آِغاز کرد. با گذر از یک متن بسته با یک متن باز در ساختار و آشنایی زدایی از زبان سینما پا به دنیای دیگری از سینما گذاشته بود و ما را هم با خود به رویای دیگری از جریانهای هنری برد. همان گدار که ابتدا خواستهاش انقلاب می ۱۹۶۸ و تغییر ساختار در بطن جامعه بود تنها از نفس نیافتاده آن جنبش بود که پس از ۱۹۶۸ هم به شیوههای مختلف به سینما و جامعهاش با نگرش خود اعتراض میکرد. آن قدر با زبان سینمایی تجربه کرد که تاریخهای سینما را ساخت و در سینمای متاخر دیگر از زبان با آن مشخصاتی که پیش از آن میشناختیم خداحافظی کرد. خداحافظی با زبان او یکی از شالودهشکنترین فیلمهای تاریخ سینماست که ما نمیشناختیمش چون گدار دیگر قائل به دستگاه زبانی که پیش از آن در سینما وجود داشت هم نبود گویی از انگارههایش چیزی بیرون کشیده بود و به عنوان زبان به ما میشناساند. وصیتنامه او اثر بزرگی چون کتاب تصویر است. تصاویر آرشیوی از جنایات بشری از جنگ جهانی، از بمب اتم، از آنچه بر سرزمیناش و دنیا گذشته و حتی داعش. همه و همه به ما نشان میداد با جهان چه کردیم و بعد نقطه تمام. گدار خود با اتانازی و بر هم زدن ساختار زندگی از مرگش نیز واسازی می کند تا پیام بزرگی به ما بدهد. او خود خواست در جهان ما با این همه سیاهی که ساختهایم نباشد زیرا دیگری کتاب تصویر سینماییاش سیاه شده همچون نگاتیوهای خط خورده در تاریخهای سینما.