راوی درختها، مروری بر آثار فریده لاشایی
- توضیحات
- نوشته شده توسط عاطفه یزدانی
- دسته: یادداشت نقاشی
- منتشر شده در 1401-06-17 03:20
«فریده لاشایی، نقاش، مترجم، نویسنده و از پیشگامان هنر نوگرای ایران، در سال 1323 در شهر رشت متولد شد.
. او نقاشی را در سن ده سالگی و از کپیسازی نزد «جعفر پتگر» آغاز کرد؛ و پس از آن، چند ماهی در فروشگاه تابلوفروشی «وارطان هوانسیان»[1] در خیابان منوچهری مشغول بهکار شد و از او کسب تجربه کرد. لاشایی پس از اتمام تحصیلات دبیرستان، به آلمان سفر کرد و بعد از گذراندن دورۀ مترجمی در مونیخ، به تحصیل رشتۀ هنرهای تزیینی در دانشگاه «ویَن»[2] پرداخت. به مدت دو سال در کارخانۀ ریدل[3] در شهر تایرول[4] اتریش به طراحی اشیاء و ظروف کریستال مشغول شد و برخی از طرحهای او در «استودیو روزنتال»[5] بر روی گلدانهای چینی پیادهسازی و اجرا شد. او که از شخصیتهای مؤثر و هنرمندان برجستۀ نقاشی نوگرای ایرانی است، نویسنده و مترجم نیز هست. از جمله مهمترین آثار او در این زمینه میتوان به ترجمهاش از رمانهای «شال بامو» و «نجواهای شبانه» اثر «ناتالیا گینزبورگ»[6] و «گلهای هیروشیما» از «ادیتا موریس»[7] اشاره کرد. نمایشگاههای بسیاری از آثار او در ایران، ایتالیا، آلمان، بلژیک، آمریکا، سوئیس و بریتانیا برپا شدهاند و حضوری چشمگیر و قابل توجه را در بازارهای جهانی داشته است. آثار لاشایی در بیش از 37 حراج داخل و خارج از ایران حضور یافته و این امر نشان از محبوبیت، سبک منحصربه فرد کاری او و دیدگاه ویژه و خاصش نسبت به نقاشی است. از جمله این بازرها میتوان به حراجهای ساتبیز[8]، کریستیز[9] و بونامز[10] اشاره داشت. بیشترین حجم فروش آثارش مربوط به حراج تهران و پس از آن در حراج بونامز بوده است. لاشایی در پی یک دورۀ طولانی بیماری و به خاطر ابتلا به سرطان سرانجام در تاریخ ششم اسفندماه 1391، در سن ۶۸ سالگی چشم از جهان فروبست و در بندسر تهران به خاک سپرده شد.»
مضمون و محتوا در آثار لاشایی
فریده لاشایی از معدود هنرمندان زن معاصر و نوگرای نقاش ایرانی است که به اکسپرسیونیسم انتزاعی روی آورد و «گیاه»، «درخت»، «گل» و «طبیعت» را بنمایۀ اصلی نقاشیهای خویش قرار داد. آثار او مبهم و آمیختهای از حضور توأمان نرمی و تشویش زنانه است و این دو عنصر متضاد با همراهی و حضور قدرتمند خطوط در نقاشیهای او جهانی تصویری را پدید آورده که برخاسته از شهودی سرمستانه است. شهودی که آبشخور معنایی و درونی آن، پناه همیشه جوشان فرهنگ سرزمین مادری و خوشنویسی ایرانی است. او با خلوصی مذهبگونه در گریز از شمایلنگاری و نقاشی فیگوراتیو، مأمنی از انتزاع فرمها پدید آورده و تصویر گیاهان و درختها را در درون این فرمها در هم آمیخته است؛ بنیاد، بنمایه و محتوایی که برآمده از ناخودآگاه هنرمند هستند و سراسیمه، عصیانگر و لجامگسیخته بر حوزۀ خودآگاه فرود میآیند. «ادلگارد بولر»[11]، در تیرماه سال ۱۳۶۸، در افتتاح نمایشگاهی از آثار فریده لاشایی در گالری «لیبرتاس»[12] «دوسلدورف»[13] گفت: «برای آنکه بتوان جهان تصویری فریده لاشایی را که ساده جلوه میکند درست ارج نهاد، تماشاگر باید در نظر داشته باشد که مذهب در هنر اسلامی نقش مهمی ایفا میکند. مذهب هم در گذشته و هم در حال حاضر بر نحوۀ تجلی این هنر اثر نهاده است؛ هم بر شکل آن و هم بر محتوایش. این امر موجب شده که هنرمندان در حوزۀ اسلام به آرایشهای انتزاعی روی بیاورند. به همین خاطر به گیاهان دست انداختند، به نمایش درختها و حیوانات پرداختند و وقتی بنمایههایی چون گیاهان و حیوانات را با هم آمیختند، اغلب چیزهایی خاص و عجیب پدید آوردند.» اصلیترین و مهمترین عنصر تصویری در آثار فریده لاشایی «درخت» است که در همراهی با زمین، آسمان و آب، تصویر و معنا میشود. درخت، نمادی از حیات، با ماهیتی زنانه، هویتی تغذیهکننده، حامی و پناهدهنده به حساب میآید. عنصری که تجسم باروری، زایش و رویش است و تکرار یگانگی آن در غالب آثار هنرمند بر نگاه شخصی و فضای منحصربهفرد هنرمند صحه میگذارد و نقش مکرر آن در آثار او توأم با حضور پیوسته و همیشگی رنگ سبز و آبی، هویت جغرافیایی هنرمند و تعلق او به سرزمین مادری خویش را یادآوری میکند. لاشایی، این ارتباط عمیق و تعلق را اینگونه شرح میدهد: «طبیعت حس اوّلیه و اساس زندگی را در من برمیانگیزد، حسی که در عشق تجربه میکنیم، نوعی از همانندسازی با طبیعت، شور هستی را در من برمیانگیزد و بدین ترتیب با عناصر درونی خود رابطه برقرار میکنم.» در کنار غلبۀ طبیعت، حضور اسب و پرنده نیز به ندرت به چشم میآید و چشمانداز نقاشانه و تغزلی هنرمند را به تکامل و بلوغ میرساند. تکامل و بلوغی که زبان نوگرا و انتزاعی آن نهتنها از ریشههای ایرانی بودن آن نمیکاهد، بلکه جویای زبانی تازه برای تبیین این معانی است. او مفهوم و ذات انتزاع را پروار میسازد و در ساحت آزادانۀ آن به خلق اثر مشغول میشود و در فراز و فرود فعل نقاشی؛ همواره دستمایههای شرقی و ایرانی ناخودآگاهِ وجود خویش را به یاری میطلبد.
لاشایی به مدد افسون انتزاع، طبیعت را بدل به خزانهای تصویری میسازد که به وسیلۀ آن، وابستگی رنگ، فرم، شکل، حالت و فضا را به نظاره و آزمون بنشیند و این وابستگی را تا حدی پیش میبرد که گویی مرز میان رنگ و فرم در عین تشخص، خلوص و شفافیت، از بین رفته و هر دو به کالبدی واحد بدل شدهاند. این کالبد واحد همان مقطع و معنایی است که آثار او را از سایر هنرمندان همعصر خویش جدا میسازد. او شوریدگی و تنش رنگها را در وضعیتی مهآلود قرار میدهد و فضایی از درهمتنیدگی رنگها و خطوط خلق میکند. فارغ از مجموعۀ مصدق و معدودی خودنگاره، هرگز رد و نشانی از تمایل او برای پرداختن به چهره و بدن انسانی نمییابیم. دلبستگی و تعلق او به طبیعت امری یگانه و ممتد است، او در این امتداد، تصویری تغزلی و شاعرانه را از طبیعت ارائه میدهد که گویی در انجماد یک توقف بازنمایی شده است و رخدادی را که در لحظه اتفاق افتاده به تصویر میکشد. میراث ارزشمند و قابل تأمل لاشایی در هنر نوگرای ایران همراهی جلوههای رنگ و خط با انتزاعی بومی است که سرشت معنایی طبیعت، آفرینش و حیات را بازنمایی و حقیقی میسازد. او در این مسیر، همواره از اهمیت رنگ و خط آگاه است و این آگاهی را در ارائۀ فرمها و بیان شخصی نقاشانۀ خود به کار میبندد. تعهد او به طبیعت و تکثر درختها در آثار او، در برخی موارد یادآور درختهای سهراب سپهری است و جهانی در مرز میان اشکال، فرمهای انتزاعی و فرمهای معنادار خلق شده و بر ابهام تصویر در آثار او میافزاید. وضعیتی که قدرتمندی خط را شلاقگونه بر تن رنگها مینشاند و نگاه بیننده را به دنبال خود میکشد. ارزش بصری خط در آثار لاشایی با وجود آنکه ریشه در هنر ایرانی دارد؛ هویتی مستقل را از آن خود ساخته و آن را به مدد و فراخور نگاه نقاشانۀ هنرمند پروار کرده است. نگاه هنرمند به طبیعت نگاهی توصیفی نیست، بلکه نگاهی مفهومی است و از همین جهت در آثار او معنا و مفهوم درخت بر فرم، نوع و کیفیت آن ارجح است. او در پی تسلط بر طبیعت نیست و آن را محدود و ساکن نمیکند، بلکه خروش طبیعت و طوفان آن را میطلبد و هجوم خطوط را برای بیان این عصیان معنایی به یوغ قلم خویش میآورد و این امر را به شاخصترین سیمای تصویری آثار خود بدل میکند. او نقاشیاش را از قواعد کلاسیک رها ساخته و ضربه قلمهای بیپروا و سریع، استفاده از تضادهای رنگ و فرم را جای آن نشانده و این جلوههای ثابت، زبان نقاشانۀ اوست؛ زبانی که سادگی و سرمستی را به معنا و زنانگی پیوند میزند و ثمر آن، آثاری را پدید میآورد که بازی شادمانۀ انتزاع و شکل است. او از معدود هنرمندان ایرانی است که انتزاع و اکسپرسیونیسم انتزاعی را در خوانشی بومی، معنا و ساختار بخشید. ساختاری که گفتمان نقاشانۀ آن، نشانههای هویت ایرانی را در توسلجویی به شمایل نمادها و آیکونهای بومی نمییابد بلکه به جستجوی لایههایی درونی و عمیق از معنا برآمده است و ماحصل این کنکاش و خلق پیوسته؛ میراث بصری پیشرو و مستقلی است که فریده لاشایی را در زمرۀ شخصیتها و هنرمندان پیشگام هنر نوگرای ایران قرار میدهد.
مجموعۀ مصدق
در دورۀ متأخرتر آثار فریده لاشایی، مجموعهای با نام «مصدق» وجود دارد که به دكتر «محمد مصدق» میپردازد و به جز آثار این دوره، لاشایی تقریباً هرگز به فیگور انسانی نپرداخته است و این امر بر اهمیت این مجموعه میافزاید. مجموعهای که غالب آثار آن تکرنگ هستند و تصویری گنگ و مبهم را از پیکر و چهرۀ دکتر محمد مصدق ارائه میدهند. این ابهام تصویری میتواند به ارزشگذاریها، ارزیابیها و قضاوتهای مختلفی اشاره کند که رویکرد و دستاوردهای این چهرۀ سیاسی را به بررسی و یا نقد نشستهاند. سایۀ این تصویر موهوم که با خطوط و ضربه قلمهای پیوسته تشدید و پوشیده شده است به مدد نام مجموعه برای بیننده به تکامل معنایی میرسد؛ و جدای از این نام، غلبۀ ابهام بصری در تصویر، چهرۀ مصدق را گنگ و ناپیدا ساخته است. در حقیقت لاشایی هنگام مواجهه با پیکره و چهره نیز لهجه و بیان بصری خویش را پیادهسازی میکند و با شیوۀ پرداختن به خطوط، رنگها و خلق فضایی وهمآلود و پرخروش، موضوع و مضمون اثر را به «نماد» تبدیل میکند. نمادی که تکلفی در بازآفرینی دقیق شمایل آن نمیبیند و خاطرۀ جمعی و حافظۀ تصویری مخاطب را بهوسیلۀ عنوان مجموعه به اجماع و تشخص میرساند و معنای مورد نظر خویش را بر مجموعه سوار میکند. او از طریق تمامی این ویژگیها، چهرهای تراژیک، ملموس، دست نیافتنی و بعید را از دستاوردها و آمال این چهرۀ سیاسی متجلی میسازد. پیکره و بدن سوژه روی از مخاطب گرفته و پشت به تصویر ایستاده و یا در حال حرکت است و با خطوط و ضربه قلمها احاطه شده است؛ و این چهرۀ ناخوانا و نادیدنی نهتنها بر ابهام تصویری، بلکه بر ابهام معنایی مضمون مجموعه میافزاید و معنایی متفاوت را به شخصیت و سوژۀ اصلی اثر میبخشد. معنایی که بهوسیلۀ مقایسه با سایر آثار هنرمندانی که دکتر محمد مصدق را تصویر کردهاند، مشخص و آشکار میگردد. لاشایی همانگونه که در بازنمایی طبیعت به توصیف، شرح و معرفی آن نپرداخته و مفهوم آن را نشانه میرود، در مجموعۀ مصدق نیز با خصایص و ویژگیهای بصری چهره و پیکره کاری ندارد و از لایۀ بیرونی آن عبور میکند و به جستجوی معنایی برونزاد میگردد.
منابع
- بولر، ادلگارد (1369)، جهان تصویری فریده لاشایی. ترجمۀ چنگیز پهلوان، ماهنامۀ کلک، سال اوّل، شمارۀ 1، صفحۀ 152.
- سمیعآذر، علیرضا (1384)، به بهانۀ نمایشگاه آثار در گالری ماه، شور هستی در بومهای فریده لاشایی. ماهنامۀ هفت، شمارۀ 26، دی و بهمن 1384.
[1] Vartan Hovanessian
[2] Vienna
[3] Riedel
[4] Tyrol
[5] Rosenthal
[6] Natalia Ginzburg
[7] Edita Morris
[8] Sotheby's
[9] Christie's
[10] Bonhams
[11] Edelgard Buhler
[12] Libertas
[13] Dusseldorf