اشاره: خوشبختانه حق به حقدار رسید! آقای دیکاپریو اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را گرفت تا یکی از انگشتشمار انتخابهای درست آکادمی در حوزهی بازیگری رقم بخورد. چنانکه قبلتر اشاره کرده بودم؛ لئوناردو دیکاپریو با ایفای نقش گلس در «از گور برگشته» (The Revenant)، تمام پیشفرضهای ذهنیِ ناشی از تماشای فیلمهای قبلیاش را بههم میریزد و بینندهی بهتزده را با دیکاپریوی دیگری روبهرو میکند. هیو گلس شاهنقش رزومهی سینماییِ آقای دیکاپریو است؛ نقشی کمدیالوگ و پر از اکت و بهمعنیِ واقعیِ کلمه، یک فرصت مغتنم که خوشبختانه هدر نشده. در نوشتار حاضر، تحلیل پنج نقشآفرینیِ قابلِ اعتنای دیگر از آقایان برندهی اسکار بازیگری -طی سالهای مختلف- را که بهنظرم سزاوار موشکافی هستند، آوردهام.
ادامه مطلب اسکارهای بهحق! / سری اول: بررسی ۵ نقشآفرینیِ برگزیدهی آقایان برندهی اسکار
اشاره: «همهوایی» سال گذشته، طی سه نوبت: فروردين و ارديبهشت [در سالن حافظ تهران]، خرداد [در تالار احسان شیراز]، آذر تا بهمن [در تالار شمس تهران] بر صحنه رفت. دلیل موجه پرداختن به «همهوایی» در نوشتار حاضر، میتوانست اتفاق مهم و خوشایندِ اجرای عمومی دوبارهاش در پاییز امسال و اینبار در سالن تئاتر de la Ville پاریس باشد ولی بهانهی اصلیام، بغضی بود که بعد از تماشای «همهوایی» سفت بیخ گلویم را چسبید... چسبید و چسبید و چسبید و تا دربارهاش ننوشتم، دست از سرم برنداشت.
ادامه مطلب عشق و جنگ و دههی شصت / نقد و بررسی تئاتر «همهوایی»
تمرکز فیلم «اسپاتلایت» (Spotlight) روی پروندهی یکی از شرمآورترین افتضاحات کلیسای کاتولیک است که به سوءاستفاده و آزار شمار قابلِ توجهی از کودکان در ایالت ماساچوست آمریکا -و مشخصاً شهر بوستون- طی سالیان متمادی ارتباط دارد. «چهار روزنامهنگارِ باوجدانِ بوستونی (روفالو، کیتون، مکآدامز، دیآرکی جیمز) که سرشان برای رو کردن دست کشیشهای فاسد درد میکند، مصمماند تهوتوی ماجرای مشمئزکنندهای را دربیاورند که کاردینال برنارد لاو (با بازی لن کاریو) سعی بر لاپوشانیاش دارد...»
ادامه مطلب نقد فیلم «اسپات لایت» / بههم زدن گنداب
«مردی برای تمام فصول» (A Man for All Seasons) ساختهی فرد زینهمان، از نمایشنامهای تحت همین عنوان -به قلم رابرت بولت- اقتباس شده است. «مردی برای تمام فصول» از آثار برجستهی زینهمان است؛ سینماگری که ناماش در مقام کارگردانِ چند فیلم مطرح تاریخ سینمای کلاسیک ثبت شده: "ماجرای نیمروز" (High Noon) [محصول ۱۹۵۲]، "از اینجا تا ابدیت" (From Here to Eternity) [محصول ۱۹۵۳]، "اسب کهر را بنگر" (Behold a Pale Horse) [محصول ۱۹۶۴]، "جولیا" (Julia) [محصول ۱۹۷۷] و...
ادامه مطلب بهای سنگین سکوت / نگاهی دوباره به شاهکار زینهمان، «مردی برای تمام فصول»
اشاره: حتماً برای شما هم پیش آمده که به لطف معجزهی اینترنت -و مهمتر از آن، دانلودمنیجر!- در این دریای لایتناهی دنبال فیلمهایی بگردید که زمانی حتی خواب دیدنشان را نمیدیدید! آثاری که نویسندگانِ فلان مجلهی مشهور سینمایی سالها توی بوقوکرنا کرده بودند که چنیناند و چنان یا بهمان منتقد شناختهشدهی اهلِ ینگهی دنیا در فهرست بهترینهای عمرش قرارشان داده بود و یا اینکه نامزد و برندهی چهار-پنج اسکار و شیر طلایی و خرس نقرهای و یوزپلنگ برنزی شده بودند و... و... ساختههایی که گاه -شوربختانه- وجوه اشتراکی از این دست دارند: تاریخمصرفشان گذشته است، ثأثیرگذاریشان را از کف دادهاند و یا از همه بدتر اینکه بعضیهایشان از بیخوبن مبتذلاند! و صدالبته ما -پس از تماشایشان- برای حفظ پرستیژمان -و از ترسِ به باد رفتن آبرو لابد!- سکوت میکنیم و یا تأسفبارتر از آن، به تداوم بهبه و چهچه گفتنهای کذایی دامن میزنیم! نوشتار حاضر، شاید فتحِ بابی باشد بهقصدِ چوب گذاشتن لای چرخِ این دور باطل؛ مقدمهای برای مرور دوبارهی فیلمهایی که سالهاست در برجِ عاجشان نشستهاند و انگار وظیفهمان شده که جز تعریفوتمجید، چیزی به نافشان نبندیم! برای شروع، از دیوار سینمای وحشت، کوتاهتر پیدا نکردم! پنج فیلمی که در ادامه دربارهشان مینویسم [۱]، از زمرهی هارورهای معروف تاریخ سینما هستند -از فیلمسازانی معروف- که هرچند گهگاه و به بهانههای مختلف، بهعنوان برترینهای ژانر ازشان اسم برده میشود ولی بهمثابهی کبریتهایی نمناکاند که از برافروختن آتش ترس در وجود بینندهی امروزیشان ناتواناند. فیلمترسناکی که نترساند، به چه دردی میخورد؟!
ادامه مطلب کبریتهای خیس و بیخطر! / مرور ۵ فیلم معروف سینمای وحشت که دیگر ترسناک نیستند
«زیبایی آمریکایی» (American Beauty) گوهر کمیابی است که بعد از سپری شدن ۱۷ سال، هنوز که هنوز است طراوتاش را از دست نداده و هیچ نشانی از کهنگی بر آن ننشسته است. فیلم، داستان واپسین سال زندگی لستر برنهام (با بازی کوین اسپیسی) را از زبان خود او تعریف میکند. آقای برنهام همان اولِ بسمالله آب پاکی را روی دستتان میریزد و به شما میگوید: «من مُردهام!» اما شکل روایت داستان «زیبایی آمریکایی» بهگونهای است که تا دم آخر، نمیتوانید حدس بزنید شخصیت نخستاش به چه ترتیب از میان رفته است.
ادامه مطلب مرثیه برای یک رؤیا؛ نگاهی به «زیبایی آمریکایی» سم مندز / انتشار، تنها در صفحهی شخصی
«پرسونا» (Persona) یکی از تکخالهای تاریخ هنر هفتم و شاهکار برگمان است؛ فیلمی که دقیقاً ۵۰ سال پیش ساخت. البته در ارتباط با استاد و کارنامهی کهکشانی او، لازم است لفظ "شاهکارها" را بهکار ببریم چرا که تعداد فیلمهای ۴ستارهاش یکی-دوتا نیستند؛ "مُهر هفتم" (The Seventh Seal) [محصول ۱۹۵۷]، "توتفرنگیهای وحشی" (Wild Strawberries) [محصول ۱۹۵۷]، "فریادها و نجواها" (Cries and Whispers) [محصول ۱۹۷۲]، "سونات پاییزی" (Autumn Sonata) [محصول ۱۹۷۸]، "فانی و الکساندر" (Fanny and Alexander) [محصول ۱۹۸۲]، "ساراباند" (Saraband) [محصول ۲۰۰۳]، همه و همه میراث جاودانهی فیلمساز فقید و آثار تراز اولی هستند که اطلاق عنوان شاهکار، بیتردید برازندهشان است. پس درستتر این است که نوشتارم را با چنین کلماتی شروع کنم: فیلم انتخابیام «پرسونا»ست، یکی از شاهکارهای عالیجناب برگمان.
ادامه مطلب درون و بیرون؛ نگاهی به «پرسونا» اینگمار برگمان / انتشار، تنها در صفحهی شخصی
عنوان فیلمِ «۴۵ سال»، کمترین نیازی به رمزگشایی ندارد. «کیت (با بازی شارلوت رمپلینگ) و جف مرسر (با بازی تام کورتنی) یک زن و شوهر پابهسنگذاشته از طبقهی متوسط هستند که در بزنگاهِ تدارکِ چهلوپنجمین جشن سالگرد ازدواجشان، نامهای مبنی بر پیدا شدن جسد زنی جوان -پس از سالها- در کوههای برفگرفتهی کشور سوئیس دریافت میکنند؛ زنی که پیرمرد، زمانی دلبستهاش بوده است...»
ادامه مطلب نقد فیلم ۴۵ سال / تانگوی دونفره در آرامش