چشماندازهای هویتهای دوپاره: نگاهی به مجموعه آثار در-میان شقایق مظلومی
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر امیرعلی نجومیان (دانشیار ادبیات انگلیسی دانشگاه شهید بهشتی)
- دسته: انسانشناسی
- منتشر شده در 1391-09-26 01:23
آنچه یا آنکه من هستم نسبت نزدیکی دارد با جایی که در آن قرار دارم. من هویت خود را با وابستگی به فضایی جغرافیایی میسازم و باز میسازم و پس از مدتی فراموش میکنم که خود آن را ساختهام. فضاهای جغرافیایی قلمروهای بسته، ثابت و خنثی نیستند، بلکه حامل دلالتهای عاطفی و باورهایِ دنیای خیالی و ذهنی ما هستند. فضاهای مجموعه در-میان فضاهایی محتمل، ناقص، و نسبی هستند.
اما مجموعه «در-میان» درباره بدن هم هست. اولین فضایی که من را تعریف میکند بدن من است. اما انسانها یا سوژههای انسانیِ آثار شقایق مظلومی بدنی نامعلوم دارند با امتدادی نامعلوم که هویت آنها را ساخته است. انگار ما همواره از بدن خود خطی در جغرافیا ساختهایم. دیوید هاروی میگوید «بدن یک وجود بسته و مُهر شده نیست، بلکه یک "چیز" نسبی است که ساخته میشود، محدود میشود، حفظ میشود و سرانجام درون محور زمان-مکان در فرآیندهای متعدد حل میشود». او اضافه میکند: «بدنی که در آن سکنی گزیدهایم و برای ما معیار غیرقابل تقلیلی از تمام چیزهاست، خود غیر قابل تقلیل نیست. این موضوع، بدن را مشکلساز میکند به ویژه به عنوان میزان و معیاری برای تمام چیزها.» نوارهای سفید آثار مظلومی دنباله بدن آدمها هستند که احساس و باورهای آنها را در پهنه جغرافیای نامعلومی گستراندهاند.
انسانهای آثار مجموعه «در-میان» در نقطهای نامعلوم در فضایی نامعلوم نشستهاند و به سویی خیره شدهاند؛ اما خطی که از بدن آنها امتداد پیدا کرده است جهان را به دو پاره کرده است، ولی این دو جهان چندان هم تصویر دقیق و مجزایی از یکدیگر ندارند. انگار سوژه ما هم میان دو جهان است و هم مرز میان این دو جهان نه چندان دقیق و طبیعی است، بلکه امتداد دنیاهای خود سوژه است. او در نقطه بینابین دو جهانی نشسته است که دیگر به هیچ یک کاملا تعلق ندارد. اما به گونهای کنایی این دو جهان بر اساس خطکشیهای ذهنی خود او ساخته شدهاند.
اصطلاح وضعیت لیمینال را برای نخستین بار ویکتور ترنر در حوزه مردمشناسی مطرح کرد. او بر این گمان بود که وضعیت لیمینال یا وضعیت بینابین/آستانهای وضعیتی مبهم است که میان جدایی و وصل قرار گرفته است و از این جهت میتوان به وضعیت «گذار» از آن یاد کرد. آرنولد ون گنپ هم در کتاب مشهور خود، آداب گذر، وضعیت لیمینال را فضایی میداند که ما از موقعیتی که در آن هستیم (وضعیت پیشالیمینری) به موقعیتی که به آن وارد میشویم (وضعیت پسالیمینالیتی) حرکت میکنیم. اما اصطلاح «گذار»، از سویی با مفهوم وضعیت «لیمینالیته» یکی نیست. در اصطلاح «گذار» همواره بنا بر این است که این وضعیت موقتی است و میتوان از آن عبور کرد، در حالی که وضعیت بینابین/آستانهای در مطالعات فرهنگی میتواند وضعیتی پایدار باشد.
برای هومی بابا، فضای بینابینی (لیمینال) با مفهوم آمیختگی (هیبریدیته) در ارتباط نزدیک است. فضای بینابین گذر بین فضاها و هویتهای ثابت است، که «تفاوت» و در نتیجه «آمیختگی» را ممکن میسازد. فضای بینابین را، از این جهت، میتوان به فضایی ترافرهنگی، تراجغرافیایی، و تراجنسیتی اطلاق کرد.
دنیای مجموعه در-میان، چشماندازهای گستردهای را به نمایش میگذارد که دوپاره شدهاند. این دوپارگی بازنمایی ذهنی و عاطفی انسانهایی است که درون نوارهای سفیدی که ادامه هویت آنان هستند گرفتارند.