نقد فیلم دوزیست، در دالانهای پنهان شخصیتها
- توضیحات
- نوشته شده توسط امیر رجایی
- دسته: تحلیل سینمای ایران
- منتشر شده در 1401-06-22 12:37
«فیلم "دوزیست" محصول سال ۱۳۹۸ به نویسندگی و کارگردانی برزو نیکنژاد از جمله فیلمهای با زمینۀ اجتماعی است که در بخش سودای سیمرغ سیوهشتمین جشنوارۀ فیلم فجر به نمایش درآمد. سعید خانی، تهیهکنندگی فیلم را بر عهده دارد و بازیگرانی همچون جواد عزتی، هادی حجازیفر، پژمان جمشیدی، ستاره پسیانی، مانی حقیقی و استاد سعید پورصمیمی در آن به ایفای نقش پرداختهاند. فیلم، زندگی یک پدر و پسر در جنوب شهر تهران را روایت میکند که گذشتۀ آنها بر روی داستان فیلم سایه انداخته و قرار است این گره در طول روایت داستان باز شود. با ورود دوستان پسر و دو دختر به قصه شاهد ایجاد گرههایی هستیم که کمکم پرداخت داستانی موجب گشایش آنها و شناخت بیشتر ما از درونیات این کاراکترهای داستان میشود؛ و این تعلیق و شناخت لایههای پنهان افراد تا آخرین لحظات فیلم همچنان ادامه دارد.»
فیلم تلاش دارد در کنار داستان اصلی خود، خردهپیرنگهایی از مشکلات زندگی طبقات فرودست اجتماع ایران را روایت کند. دوزیست از بازیهای یکدست و روانی برخوردار است و همۀ هنرپیشهها از پس نقشها بهخوبی برآمدهاند؛ هرجا هم که نقصانی را شاهدیم بیشتر به پرداخت و شخصیتسازی فیلمنامه برمیگردد تا بازیها. حضور سعید پورصمیمی را باید به فال نیک گرفت و بازی گیرا و لذتبخش او برای فیلمی دیگر در سینمای ایران را مغتنم شمرد. هادی حجازیفر نیز که بازیهای درخشانی در فیلمهای چند سال اخیر کمکم یک تیپسازی رسیده بود در این فیلم از تیپ مرسوم چریک مأبانۀ خود فاصله گرفته و نقش متفاوت و درخور توجهی را ایفا کرده است. او که حتی در فیلمهایی مانند «آتابای» و «لاتاری» نیز با بازی برونگرایانه و پرخاشگریهای خود -و بعضاً بسیار خشن- شبیه به یک چریک در لباس غیرنظامی ایفای نقش میکند، در این فیلم با گریمی خاص کاراکتری متفاوت را ارائه داده است. گریمهای خوب، خلاق و متناسب با نقشها، یکی از برگهای برندۀ فیلم دوزیست است که باعث شده نقشها ملموستر و قابل پذیرشتر از آب درآیند. از جمله به گریمهای مناسب سعید پورصمیمی، مانی حقیقی و هادی حجازیفر میتوان اشاره کرد. جواد عزتی یکی دیگر از بازیهای خوب خود را در این جشنواره ارائه کرده است؛ هرچند نه بیشتر از آنچه در فیلم «شنای پروانه» و «آتابای» ارائه میدهد.
از جمله نکات مثبت فیلمنامه باید به تلاش نویسنده برای کالبدشکافی لایههای پنهان افراد و قرار دادن بیننده در مقام قضاوت برای تصمیمات این کاراکترها در بزنگاههای حساس زندگی آنها اشاره کرد. البته میتوان راجع به فضاسازی کلی فیلمنامه ایراداتی بیان کرد؛ از جمله اینکه فیلمنامه به اندازۀ کافی به پیشینۀ شخصیتهای قصه نمیپردازد و مخاطب به میزان لازم پیرامون محل زندگی شخصیتها و لوکیشن اصلی داستان، اطلاعات بهدست نمیآورد؛ یا اینکه چرا شخصیتهای اصلی داستان یعنی عطا (جواد عزتی) و پدر عطا (سعید پورصمیمی) در چنین گاراژ بیغوله مانندی سکنی دارند و رابطۀ آنها با شخصیت مالک گاراژ (مانی حقیقی) که همسایۀ آنها نیز است، چه ارتباطی دارد. جای خرسندی بود اگر در این فیلم به شخصیت مانی حقیقی که در کنار گریم مناسب، بازی نسبتاً بهتری از خیلی فیلمهایش دارد، بیشتر پرداخته میشد و مخاطب بیشاز آنچه ارائه شده است با پیشینۀ او و ارتباطش با شخصیتهای اصلی فیلم آگاه میشد. نویسنده میتوانست مانور بیشتری را بر روی این کاراکتر داشته باشد و این گنگی را برای مخاطب برطرف کند. تناقض در جایی کمی آسیبزننده میشود که گویی حال و هوای این بیغوله با سطح شخصیت کاراکترها همخوانی ندارد. یعنی مجموعهای از سطح هوش، سواد، آگاهی، فرهنگ و خرده رفتارهای متفاوتی را از کاراکترها میبینیم که بهنظر میرسد باید در سطح اجتماعی بالاتری از آنچه میبینیم، قرار میگرفتند. در واقع میتوان گفت همانقدر که گریمها به شخصیتپردازی کمک کرده است، طراحی صحنه برای ما مجهول و به گنگی داستان دامن میزند. مختصات معماری و محیط محله و نسبت قرارگیری گاراژ و خانۀ همسایه و مغازههای محل که لوکیشنهای اصلی فیلم را تشکیل میدهند کمی برای مخاطب گیج کننده است. بیننده که به ارتباط و نسبت بین این گاراژ با محل زندگی کاراکترهای داستان و خانۀ کناری و مغازۀ مالکِ گاراژ واقف نمیشود و پیشینۀ آن درست برای او تعریف نمیشود، تا انتها در حالتی از ابهام و سردرگمی باقی میماند. اینکه چرا بهقول یکی از شخصیتهای داستان، سالهاست که این گاراژ به همین شکل مانده است، سؤالی است که در فیلمنامه به آن پرداخته نشده است و اتفاقاً نیاز بود که اشارات واضحتری از آن به بیننده داده میشد.
هرچند داستان تلاش دارد تا پایان فیلم از یک سری رازهای شخصیتها بهمرور پردهگشایی کند؛ اما در مجموع میزان اطلاعاتی که از گذشته و زندگی آنها در اختیار مخاطب خود قرار میدهد، چندان برای درک روابط و علت رفتار شخصیتها آگاهیبخش نیست. شخصیت مجتبی (پژمان جمشیدی) در برابر شخصیت حمید (هادی حجازیفر)، دارای پرداخت بسیار ناچیزی است و اساساً بیننده نمیداند که پژمان جمشیدی چه نوع کاراکتری را بازی و این شخصیت شکل نگرفته است. دختر میهمان با بازی (الهام اخوان) بهخصوص در پایان فیلم بیننده را دچار شوک میکند و بیننده بهخاطر آشنا نشدن با شخصیت او قبلاً برای این پایانبندی آماده نمیشود. هضم و پذیرش این پایان ضربالاجل برای مخاطب کمی ثقیل است. هرچند این تعلیق پایانی، در مورد شخصیت اصلی داستان یعنی حمید (هادی حجازیفر) بهعنوان «دوزیست»، بسیار جذاب از کار درآمده است.