روایت تاریخ از زبان موسیقی، به مناسبت هشتاد و چهارمین سالروز تولد فرهاد فخرالدینی
- توضیحات
فرهاد فخرالدینی، متولد ۱۳۱۶، آهنگساز، موسیقیدان و رهبر ارکستر است. او در خانوادهای ادیب و فرهنگی، در شهر کوچکی به نام «گَدهبیگ» در آذربایجان شوروی به دنیا آمد. موسیقی را با نواختن ویلون در کودکی آغاز کرد و تحصیلاتش را در هنرستان عالی موسیقی ملی و مؤسسۀ موسیقیشناسی در دهۀ ۴۰ در تهران پشت سر گذاشت. او از سال ۱۳۴۷ با فیلم «شوهر آهو خانم» آهنگسازی فیلم را آغاز کرد و تا به امروز برای فیلمها و سریالهای متعددی موسیقی ساخته است. وی در دهۀ پنجاه، آلبومهایی با مشارکت تعدادی از بزرگان موسیقی ایران انتشار داد و از سال ۱۳۵۲ رهبری ارکستر بزرگ سازمان رادیو و تلویزیون ملی را بر عهده گرفت و سرپرستی آن تا سال ۱۳۵۸ نیز با او بود. فخرالدینی از سال 1377، با حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ارکستر ملی ایران را راهاندازی کرد و سالها رهبر ارکستر ملی ایران بود و هماکنون یکی از اعضای شورای عالی خانۀ موسیقی ایران است. او موسیقی فیلم را بعد از انقلاب با مجموعههای تلویزیونی سربداران ادامه داد. موسیقی مجموعههای «امام علی»، «بوعلی سینا»، «روزی روزگاری» و «کیف انگلیسی» از دیگر ساختههای او هستند که همگی با استقبال عمومی مواجه شدند. بیشک موسیقی سریال سربداران نیز ازجمله عوامل موفقیت و ماندگاری این مجموعه در میان مخاطبان آن بوده است. فخرالدینی دو سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن برای فیلمهای «گزارش یک قتل» (۱۳۶۵) و «پرستار شب» (۱۳۶۶) از جشنوارۀ فیلم فجر در کارنامۀ خود دارد که کارگردانی هر دو اثر را محمدعلی نجفی بر عهده داشته است. به بهانه سالروز تولد ایشان و همکاریهای متعدد با محمدعلی نجفی، امیر رجایی گفتوگویی خواندی با ایشان انجام داده که در زیر میخوانید.
جناب فخرالدینی من معتقدم که حضرتعالی یکی از فاخرترین آثار موسیقی فیلم را در تاریخ سینمای ایران برای سریال سربداران نوشتهاید. لطفاً از تجربه خود در همکاری با آقای محمدعلی نجفی به عنوان کارگردان این مجموعه بفرمایید. چه شرایطی پیش آمد که این موسیقی مهم و تأثیرگذار در تاریخ موسیقی فیلم ایران ساخته شد؟
در کتاب خاطراتم با نام «شرح بینهایت» در این زمینه مفصل سخن گفتهام و نظرم را نوشتهام. آشنایی من با آقای نجفی به سال 1360 بازمیگردد. اولین بار که ایشان را ملاقات کردم، بهاتفاق آقای حسین علیزاده و کیهان رهگذار به منزل ما آمده بودند و علاقهمند بودند من موسیقی سربداران را بنویسم. در آن زمان بهدلیل درگیریهایم با ارکستر رادیو- تلویزیون ملی ایران، از تمامی سمتها کنار کشیده بودم؛ کارهای دانشگاهی نداشتم و مرکز هنرهای موسیقی هم تعطیل شده بود. در کل، تمایل زیادی به کار نداشتم؛ ولی شخصیت آقای نجفی مرا جذب کرد. با وجود همۀ گرفتاریها، ایشان خیال مرا راحت کردند و قول دادند اگر کار را بپذیرم، همۀ مسائل حل شود. حقیقتاً نیز به وعدۀ خود عمل کردند. شخصاً از مدیریت ایشان در کل سریال بسیار راضی بودم. مدیر و کارگردان خوبی بودند و خیلی زود به تفاهم میرسیدیم. زمان زیادی دربارۀ سکانسهای مختلف، پرسوناژها و موضوعات متفاوت سریال با ایشان و آقای رهگذار صحبت میکردیم و نتایج خوبی هم میگرفتیم.
در روند ساخت موسیقی، چه تعاملاتی با کارگردان و دیگر دستاندرکاران داشتید و چگونه ایدهپردازی میکردید؟
لطف دوستان عزیز شامل حال من بود و بهعنوان موسیقیدان موردتأیید آنها بودم. این امر کمک میکرد آقای نجفی دیدگاههای بنده را در درجۀ اول قرار دهند؛ مثلاً دربارۀ ساخت تیتراژ و پایانبندی سریال سربداران، پیشنهاد کردم در تیتراژ، چهرهها بهصورت سنگواره و غبارگرفته طراحی شود؛ چون موضوع سریال تاریخی است. معتقد بودم اگر این افکت انجام شود با موسیقی من بهتر هماهنگ میشود و مؤثرتر است.
کورال ابتدای تیتراژ، علاوه بر خود تیتراژ، با فضای کلی فیلم هماهنگی زیادی دارد. گویی اجرای کورال با دهان بسته، خفقانِ زمانِ داستان را بیان میکند و فضاسازی متناسبی با آن دوره پدید میآورد.
بله، چهرههای تیتراژ در درون خود ایهام دارند. این ایهام که به وسیله جلوۀ تصویری ویژهای بر روی این چهرهها در تیتراژ پیاده شد، بهخوبی این حس تاریخی را القا میکند. این چهرهها، چه مثبت و چه منفی، شخصیتهای تاریخی مملکت ما هستند و ازنظر تاریخی اسطوره شدند و بنابراین این حالت تبدیل شدن چهرهها به چهرههای سنگی این مفهوم را القاء میکرد. کورال موسیقی تیتراژ هم با دهان بسته اجرا شد. در واقع برای اینکه فضای محدود و بستۀ آن دوران را نشان دهم، فکر کردم بهترین کار این است که صدای انسانها با دهان بسته در کورال اجرا شود؛ چون در آن زمان که داستان روایت میکند، مردم جرئت نداشتند علنی و با صدای بلند اعتراض کنند. مجموعه، زمانهای خاص را نشان میدهد که زبانها بسته است، ولی فریادها و صداها از درون در حال جوشیدناند.
البته با دستاندرکاران مجموعه دربارۀ موضوعات مختلف بحث میکردیم؛ مثلاً قطعهای برای قسمت پایانی ساخته بودم و قصد داشتم به شکلی خاص اجرا شود؛ اما آقای راهگذار و نجفی بر استفاده از قطعهشعری تأکید میکردند که شاعر آن را هم نتوانستیم بشناسیم؛ فقط فهمیدیم شعر بسیار قدیمی است. برخی هم میگفتند متعلق به نظامی گنجوی است. نظر دوستان این بود که قطعهای برای شعر ساخته شود. من هم راضی شدم و ایدهای را که برای قطعۀ پایانی داشتم با آن شعر تطبیق دادم و نوشتم. قطعۀ پایانی در ابتدا بدون آواز اجرا شد و بهسبب وجود ارکستر عظیم حق مطلب را ادا میکرد؛ ولی در نهایت از آقای بیژن کامکار خواهش کردم شعر را روی قطعه بخواند. ایشان هم با همان لطف و محبت همیشگیشان، بهخوبی آن را خواند و آن قطعه در قسمت آخر سریال پخش شد. ارکستر سمفونیک این اثر بسیار عظیم بود و نوازندگان به بهترین نحو آن را اجرا کردند. آقایان لطفی، علیزاده و فیروزی نیز در موسیقی سریال با ما همکاری کردند.
در آن زمان چندان مرسوم نبود که قطعهای را در تیتراژ پایانی بخوانند. در آثار بعدی با آقای «صدیق تعریف» نیز همکاری کردید؟
بله، در سریال «بوعلیسینا» و بعدها در سریال «امام علی» با ایشان همکاری کردیم و هر دو اثر بسیار خوب و حرفهای از آب درآمد.
در کنار خلق اثر فاخر و درخور توجه، جنبههای مالی و رعایت کرامت هنرمند نیز قسمتی از هر نوع همکاری به شمار میآید. میدانم که در برخی همکاریها، مثلاً درزمینۀ موسیقی فیلم، خساراتی دیدهاید و گلایههایی داشتهاید. این جنبههای همکاری در کنار آقای نجفی چطور بود؟
کارهایی بود که من انجام دادم؛ اما چند سال بعد دستمزد آنها پرداخت شد و بنابراین شخصاً هزینه میکردم و کسی نبود که متعهدانه به فکر باشد. نمیخواهم دوباره این گلایهها را آغاز کنم. به هر حال آقای نجفی هوشیارانه به وعدههاشان عمل کردند و مرا درگیر اینگونه مسائل نکردند. ایشان گفتند شما نگران هیچچیز نباشید و هر کاری داشتید من خودم پیگیری میکنم؛ الحق هم همین کار را کردند. من همیشه سپاسگزار ایشانم که مرا دستتنها نگذاشتند و باعث شدند خاطرات شیرینی از آن دوران در ذهنم بماند.
دو فیلم دیگر هم با ایشان کار کرده بودید؟
در فیلمهای «گزارش یک قتل» و «پرستار شب» نیز همکاری کردیم و هر سه اثر نیز برندۀ جایزه شدند. موسیقی سربداران بهترین موسیقی ده سال بعد از انقلاب شناخته شد.
حتی شاید بتوان گفت موسیقی برتر چهل سال بعد از انقلاب یا حداقل یکی از برترینهای این دورۀ زمانی است.
البته وقتی این جایزه را دریافت کرد، ده سال از انقلاب گذشته بود.
حتی در عرصۀ بینالمللی هم مطرح بوده و گویا در خارج از کشور اجراهای متعددی با رهبری خودتان یا اشخاص دیگری داشته است.
بله. در مقر سازمان ملل در ژنو با ارکستر فیلارمونیک ژنو، در باکو با ارکستر سمفونیک باکو و در ارکستر سمفونیک تهران با رهبری خودم و در شهر کیف اوکراین با رهبری شخص دیگری اجرا شده و بهطور کلی با ارکسترهای گوناگون در نقاط مختلف به روی صحنه رفته است. الآن دقیقاً حضور ذهن ندارم؛ اما گمان میکنم در چین هم پخش شده باشد.
چه مؤلفههایی کنار هم قرار میگیرد تا موسیقیدانی چون فرهاد فخرالدینی در طول این سالها شاهکارهایی به این اندازه متفاوت خلق کند؟ گذشته از خلاقیت و اتفاق درونی، حوادث بیرونی چطور به خلق چنین شاهکارهایی منجر میشود؟ آن هم در سینما که عوامل متعدد بسیاری باید کنار هم قرار گیرند تا اثری ماندگار پدید آید.
یکی از عوامل بیرونی وضعیت سینمای ایران پس از انقلاب بود. همانطور که میدانید بعد از انقلاب، اساساً به موسیقی روی خوش نشان ندادند، هرچند اکنون نیز همینطور است. آن زمان، موسیقیدانها دست از کار کشیدند و یکی از آنها هم خود من بودم؛ بیشتر آنها وقتی دیدند دیگر نمیتوانند در فضاهایی مانند رادیو و تلویزیون کار کنند و ارکسترها نیز منحل شده است، به سوی سینما کشیده شدند. سینما وسیلهای شد برای ادامۀ فعالیت موسیقیدانها؛ بهترین موزیسینهای ما تصمیم گرفتند برای فیلمها و سریالها موسیقی بسازند. این را باید شانس سینمای ایران دانست. تعداد آن فیلمها اندک بود، اما به هر حال موسیقی نقش مهمی داشت. دربارۀ خودم باید بگویم در آن زمان تقریباً از تمام سِمتهایم کنار گذاشته شدم و فرصتی شد تا تماموقت بر ساخت موسیقی سریال سربداران تمرکز کنم. تمام حواسم به آهنگسازی بود. آن اثر بسیار با حوصله ضبط شد و نوازندگان برجستۀ کشور، چه درزمینۀ موسیقی سنتی و چه موسیقی جهانی و کلاسیک، در آن با من همکاری کردند. دور هم جمع میشدیم و با صبر و شکیبایی تمرین میکردیم. آنها واقعاً با علم مینواختند. در آن زمان فضا بهگونهای بود که موزیسینها چندان فعالیت نمیکردند و این پروژه فرصت خوبی بود که با حمایت آقای نجفی در اختیار ما قرار گرفت و باعث شد بتوانیم با همکاری این عزیزان کار را به ثمر برسانیم. من مدت زیادی، در حدود سه سال، روی ساخت قطعات این اثر کار کردم.
پیش از انقلاب، من رهبری ارکستر بزرگ رادیو- تلویزیون ملی ایران را بر عهده داشتم. در رادیو کار ما نوشتن قطعات آوازی برای خوانندهها بود و این قبیل آثار ازنظر فرم و چگونگی پرورشدهی، نسبتاً محدود بودند و طول مدت هر قطعه، نهایتاً چهار تا هشت دقیقه میشد. این ساختار با قطعات موسیقی سریالی که گاهی طول آن به دو ساعت میرسید، کاملاً متفاوت بود. همچنین در روند سریال به موضوعات متفاوتی پرداخته میشد؛ بنابراین گسترۀ موسیقی آن نیز وسیع بود؛ جایی عاطفی و عاشقانه، جایی حماسی و جای دیگر با خشونت همراه میشد و تمامی این مضامین را باید با موسیقی بیان میکردیم. موسیقی ازنظر بیان عواطف و احساسات قویتر از کلام است؛ اما باید بتوان آن را در عمل اثبات کرد.
قبل از انقلاب به موسیقی فیلم اهمیت چندانی داده نمیشد؛ تا اینکه در چند سال آخر قبل از انقلاب برای چند اثر سینمایی انگشتشمار موسیقی فیلم متناسب و درست ساخته شد؛ بیشتر آنها نیز متکی بر برخی قطعات شعری و عمدتاً شکلی از موسیقی اعتراضی بود.
آن زمان موسیقی فیلم شکل دیگری داشت؛ البته آقای احمد پژمان یکیدو کار خوب ساخته بود و یکی از آنها متعلق به سریال «دلیران تنگستان» بود. این قبیل آثار در کل بسیار کم بودند و سه یا چهار اثر بیشتر نمیتوان ذکر کرد.
این توفیق بعد از انقلاب را باید مرهون چه دانست؟
همانطور که اشاره کردم، بعد از انقلاب همۀ موسیقیدانها دست از حرفۀ اصلیشان کشیدند و بهناچار به سینما روی آوردند. آنها به کار خود عشق میورزیدند و نمیخواستند آن را از دست بدهند و تنها جایی که میتوانستند کار کنند سینما بود. در این زمینه هم باز با عشق فعالیت میکردند و آثار بسیار خوبی پدید آوردند؛ مثلاً زندهیاد «مرتضی حنانه» در سریال «هزاردستان» بسیار خوب کار کردند. سینما در کل از این باب سود جست.
رنگآمیزی سازها و موتیفهای آثار شما در حوزۀ موسیقی فیلم بسیار متنوع است. موسیقی متن سریالهای «بوعلیسینا»، «روزی روزگاری»، «امام علی» و «کیف انگلیسی» بسیار با یکدیگر متفاوتاند؛ ولی همگی در خدمت حس و حال مجموعه هستند، چه در نوع انتخاب قطعات یا تنظیم ارکستراسیون، چه نحوۀ بهکارگیری سازهای کوبهای یا بومی مناطق مختلف. مثلاً به نظر میرسد موسیقی سریال بوعلیسینا نسبت به سربداران روایتی بسیار شخصیتر دارد. برای برخی سکانسها از فلوتی استفاده میشود که شیطنتآمیز و متناسب با فضا و دوران کودکی اوست؛ در مقابل برای تیتراژ پایانی سربداران از شیپورهایی استفاده میشود که کاملاً با حس فیلم و صحنههایی که میبینیم هماهنگ است.
در کل شما برای ساخت موسیقی فیلم سر صحنۀ فیلمها هم تشریف میبرید؟ از فضای فیلم، دکور، لباس و گریم چقدر الهام میگیرید؟
بله، تفاوتهای اینچنینی کاملاً طبیعی است؛ مثلاً سریال روزی روزگاری، ارکستر خود را میطلبد و موسیقی بوعلیسینا بیشتر متمرکز بر شخصیت بوعلیسینا و بینش او بر جهان تکیه کرده و شکلی فلسفی یافته است. شیطنتهای دوران کودکی بوعلی نیز لازم است به شکلی بیان شود. هر داستان، سناریو و دورۀ تاریخی موسیقی خاص خود را میطلبد؛ مثلاً تیتراژ موسیقی روزی روزگاری بر اساس دویدن اسب نوشته شده است. در سربداران نیز قطعهای به نام «سواران» وجود دارد که مخصوص تاخت سواران است و موسیقی با آن مفهوم شکل گرفته و بسیار متنوعتر از روزی روزگاری است. در مجموع موسیقی سریال سربداران بهدلیل تنوع و نوع روایتش بسیار وسیعتر از دیگر نمونههاست.
معمولا برای ساخت قطعات، ذهنم با کل روایت مجموعه درگیر است. در طول سه سال ساخت موسیقی سربداران از اول صبح تا آخر شب مشغول کار روی قطعات بودم. ساخت موسیقی فیلم، بهویژه برای فیلمها یا سریالهای تاریخی، به مطالعۀ فراوان احتیاج دارد؛ آهنگساز باید با زمان فیلم آشنا باشد و تاریخ روایت فیلم را بشناسد. هرگاه تصویری را ببینید، آن تصویر به شما الهام میدهد؛ اما شناخت یک دوره از تاریخ، پیچیدهتر و مهمتر است.
آقای نجفی در صحبتهایشان به خاطرهای اشاره کردند: زمانی که به اصفهان تشریف آورده بودید و از بناهای تاریخی بازدید میکردید و روی سیوسه پل راه میرفتید. این گشتوگذار و قرار گرفتن در فضاهای معماری چه تأثیری بر ایدهپردازی یک موسیقیدان و نهایتاً خلق اثر میگذارد؟ اساساً وقتی در اصفهان قدم میزنید، بناها بر شما تأثیرگذارند؟
در مجموعۀ مقالاتم که زیر چاپ است، مقالۀ مفصلی دارم با عنوان «همبستگی هنرها زیر گنبد مینا» که به رابطۀ موسیقی با معماری، شعر، نقاشی یا حتی فرش و دیگر هنرها پرداخته است. مثالهایی هم زدهام که سیوسه پل اصفهان یکی از آنهاست. نکتهای در عالم هنر است که انسان باید آنچه را میبیند، بشنود و آنچه را که میشنود، ببیند. در نتیجه وقتی چنین پلی با این ویژگیها وجود داشته باشد، انسان بسیار راحتتر میتواند الهام بگیرد و کار کند. دربارۀ خاطرۀ آقای نجفی هم به یاد دارم که با ایشان روی سیوسه پل قدم میزدیم و دربارۀ فیلم «گزارش یک قتل» صحبت میکردیم؛ من به یاد خاطرهای در بچگیام افتادم که دو نفر درگیر شده بودند و یکی چاقوی ضامندار زیر گلوی دیگری گذاشته بود. در صحنههای آن فیلم از لحن آن شخص الهام گرفتم که میگفت: میکشم، میکشم... ؛ یعنی گاهی موتیفهای موسیقایی را خود کلمات میسازند. به آقای نجفی گفتم موسیقی این سکانس اینچنین خواهد شد و ضرباهنگ آن را برای ایشان بیان کردم. خلاصه جستوجو میکردیم و در آن حین چیزهایی را در ذهنم پیدا میکردم.