پادشاهی حیوانات در فرهنگ اسلحه و زور
- توضیحات
- دسته: تحلیل سینمای سایر جهان
- منتشر شده در 1389-10-29 14:02
فیلم قلمرو پادشاهی حیوان Animal Kingdom ساخته دیوید میچاد محصول استرالیا عنوان خود را در همان ابتدا تشریح میکند. مادری که به دلیل مصرف بیش از حد هروئین، اُوردوز میکند و فرزند هفده سالهاش نزد مادربزرگ (جکی ویور) و برادران مادرش میرود. تیتراژ فیلم افراد جنایت کار را نشان میدهد که سرقت میکنند، عرضه مواد مخدر دارند و به سادگی آدم میکشند. آدمیانی به تصویر کشیده میشوند که همانند حیوانات به دنبال درنده خویی و کشتن دیگران هستند.
خانواده مادر جی (جیمز فرشویل) همه گروهی سارق و فروشنده مواد مخدر هستند. جی باید به مرور زمان به نوعی با شغل خانواده مادری خود کنار بیاید. مادربزرگ و چهار فرزندش مانند قصههای عامیانه قدیمی میباشند. مادری که نسبت به فرزندانش نفوذ خاصی دارد و حتی به برخی از آنها به نوع دیگری عشق میورزد. این رابطه در فیلمهای زیادی دیده شده است. از دالتونها و مادرشان گرفته تا چهار برادر که به دنبال قاتل مادرشان میباشند. نوع رابطه مادر با فرزندانش به گونهای است که میتوان با استفاده از نظریات فروید آن را تفسیر کرد.
جی چگونه میتواند در کنار چنین خانوادهای احساس آرامش کند. کرگ (سولیوان استپلتون) او را با خود به گشت با خودرو میبرد. در مسیر دو جوان مزاحمت ایجاد میکنند و در برخوردی کوچک کرگ از جی میخواهد از اسلحه استفاده کند.
کرگ: «برو بهش بگو کی شاهه.»
پس از اینکه دو جوان اسلحه را میبینند پا به فرار میگذارند. اسلحه تمثیلی از عرضه داشت قدرت در جوامع غربی است. جوامعی که اسلکه تعیین قدرت میکند. در فیلم ساطور، دنی ترخو ساطور خود را رئیس میداند نه خود.
کرگ: «چه حسی داشت؟ حس قدرت؟!»
باز هم عنوان فیلم خودنمایی میکند. در صحنه دیگر شاهد بازگشت پاپ هستیم. پاپ و کرگ مانند دو بچه شیر –همچون انتهای تیتراژ فیلم که چند شیر را نماد سلطان حیوانات نشان میدهد- به سر گوش یکدیگر میپرند و مادرشان لبخند رضایتی از جمع فرزندان و تسلط خود بر لب دارد. البته پاپ مانند سه پسر دیگر تحت نفوذ مادرشان نیست. او تمایل دارد خود را طوری نشان دهد که دیگر تحت نفوذ مادر نیست.
آرامش خانواده زیاد ادامه ندارد. فرزند بزرگتر خانواده باز (جوئل ادگرتون) میخواهد از کارهای خلاف کنار کشیده و درکنار همسرش زندگی آرامی را داشته باشد. او به ضرب گلوله پلیس کشته میشود. حال، پاپ خود را بزرگ خانواده میداند و سعی میکند از حوزه نفوذ مادر خود را بیرون بکشد. در اولین اقدام جی را زیر نفوذ خود گرفته و کاری میکند یک اتومبیل را ربوده و برای قتل دو پلیس حاضر کند. کشتن دو پلیس سبب میشود آنها در دردسر بزرگی گرفتار شوند. با نداشتن مدارک کافی هر سه نفر آزاد میشوند اما بازی پلیس با جی سبب میشود بازهم پای مادر به عنوان محور اصلی وسط کشیده شود. وقتی همه در زندان برای روز دادگاه آماده میشوند مادر از پلیسی میخواهد جی را کشته تا شهادت ندهد. جی فرار میکند و در دادگاه به نفع خانواده صحبت میکند. جی دوباره خانواده را دور هم جمع میکند به جمع آنها باز میگردد و در حالی که پاپ میخواهد از او تشکر کند به ضرب گلوله او را میکشد. مادر هیچ واکنشی نشان نمیدهد. جی در آغوش مادربزرگ قرار میگیرد. مادر پسری را که او را سرباز زده نمیخواسته است و تنها پسری را میخواهد که بتواند نفوذ خاصی برای او داشته باشد. جی جای یکی از پسران مادربزرگ را میگیرد.
پادشاهی حیوانات علاوه بر به نقد کشیدن فرهنگ جنایت کاران غربی، به پلیس هم نقد خاصی را وارد میکند. پلیسی که باید حافظ جان و مال افراد آن سرزمین باشد، خود دست به جنایت میزند، رشوه میگیرد و پلیس مبارزه با مواد مخدر خود به ابزار فروش آن بدل میگردد. البته هیچ فرهنگی را کارگردان مطلق به تصویر نکشیده است و در کنار آنها پلیسی همچون لکی (گای پیرس) هم وجود دارد و در نزدیکی خانواده جی خانواده دوست آنها هم کاملا در تضاد با فرهنگ آنها قرار دارند.