کارکردهای مفاهیم روانکاوانه در سینما / بخش اول : فروید - قسمت سوم
- توضیحات
- دسته: روانکاوی
- منتشر شده در 1391-09-08 02:01
د ) نهاد (id) / من (Ego) / فرامن (SuperEgo)
در نظریات فروید ذهن انسان از سه قسمت نهاد ، اگو و سوپراگو شکل یافته است.
نهاد قسمتی از ذهن است که تجسم میل ناب را بازنمایی کرده و سرشار از لیبیدو[1] است. در قطبی دیگر سوپراگو قرار دارد که به تعبیری همان وجدان است. سوپراگو به عنوان نماینده فرهنگ و قانون کنترل کننده و ناهی نهاد است. در میان این دو قطب، من یا اگو که همان من شخصی و هویت سوژه انسانی است قرار گرفته و به تعبیری برساخته میشود. اگر این تعادل و هماهنگی میان این سه قسمت وجود نداشته باشد معمولا ناهنجاریهایی در شخص به وجود میآید. به عنوان نمونه اگر سوپراگو به اندازه کافی توسعه نیافته باشد[2] شخص انجام هر کاری را برای ارضای امیالش مجاز دانسته و در واقع طغیان لیبیدو در او رخ میدهد. این مساله بازنمودهای بسیاری در جهان سینما دارد. تمامی شخصیتهای شرور فیلمهای جنایی، کابویهای وحشی فیلمهای وسترن، هیولاهایی مانند دراکولا و فرانکنشتاین و... در این دسته جای میگیرند.
سوپراگوی توسعه نیافته
کازابلانکا – مایکل کورتیز (1942)
در این فیلم ریک (با بازی همفری بوگارت) صاحب کافهای است -که بارها در فیلم بیان میکند- که به هیچ چیز جز خودش فکر نمیکند (تفوق لیبیدو). در انتهای فیلم موقعیتی پیش میآید که او میتواند با معشوقهاش الزا (با بازی اینگرید برگمن) با به همراه داشتن مجوزهای خروج پرواز کند؛ اما در پایان فیلم نه تنها برای کمک به جبهه مقاومت فرانسه در جنگ حاضر به گذشتن از میلش میشود، بلکه حتی جان خود را نیز برای الزا و شوهرش (که عضو ارشد نهضت مقاومت است) به خطر میاندازد. در حقیقت مسیری که ریک طی میکند حرکت از یک سوپراگوی توسعه نیافته به تعادلی میان سوپراگو و نهاد خود است.
ریوبراوو – هاوارد هاکز (1959)
اگر شخصیتهای شرور و کابویهای وحشی در سینمای وسترن نمادهای طغیان نهاد باشند به این ترتیب شخصیت کلانتر به عنوان مجری نظم و قانون بازنمائی سوپراگوست. در این وسترن کلاسیک، دود (با بازی دین مارتین)، معاون کلانتر (با بازی جان وین) است که دچار ضعف و نیست گرایی ناشی از الکلی بودن است. او سرانجام در برابر میلش به الکل ایستاده و به کلانتر در غلبه بر اشرار کمک می کند.
سوپراگوی بیش از حد توسعه یافته[3]
این نابهنجاری در مقابل توسعه نیافتگی سوپراگو قرار دارد. شخصی که به این عارضه مبتلاست در سراسر طول زندگی اش مدام با احساس گناه و عذاب وجدان روبه روست. در سینما نمونه های بسیاری از قهرمانان هستند که با این مساله دست به گریبان هستند.در فیلم پسران کتی الدر (هنری هاتاوی - 1956) جان الدر با بازی جان وین که پسر بزرگ خانواده است در تمام طول زندگی اش بار گناه ناشی از ترک کردن مادر فقیرش را بر دوش می کشد و این موضوع تمام کنش های او را در زندگی تحت الشعاع قرار می دهد.هم چنین در فیلم بتمن (تیم برتون - 1989) نیز ابرقهرمان پس از آنکه شاهد مرگ والدینش بوده و از اینکه برای نجات دادن آن ها اقدام موثری انجام نداده است دچار احساس عذاب وجدان شدیدی می شود که تمام طول عمر خود را صرف مبارزه با ژوکر (نماینده طغیان لیبیدو) و دار و دسته اش می کند.
ه ) پارانویا یا روان پریشی شیزوفرنی
امیل کریپلین روانشناس آلمانی این اصطلاح را برای نوع خاصی از بیمارانش به کار برد که از توهم رنج میبردند. پس از مطالعات فروید این عارضه به شکل کاملتری مورد بررسی قرار گرفت. در تعریف عام آن، حالتی است که شخص در آن با اهمیت فوق العاده و خارج از اندازهای که به سلامت جانی و مالی خود میکند، خود را شکنجه میکد. این گونه از افراد مدام در این فکر هستند که عواملی انسانی، طبیعی یا ماورا طبیعی خودشان، دارایی و افراد خانوادهشان را تهدید میکنند و همه، در فکر توطئهچینی بر ضد آنها هستند. کاملترین اثر سینمایی که به این مسئله پرداخته است فیلم یک ذهن زیبا (ران هاوارد – 2001) است که در آن شخصیت ریاضیدانی به نام جان نش (با بازی راسل کرو) مدام در این اندیشه است که عدهای قصد به قتل رساندن او را دارند و تماشاگر نیز چون مدام از نماهای نقطه نظر (POV) جان شاهد ماجراهاست مثل او دچار این توهم میشود. تنها در انتهای فیلم است که ما در می یابیم جان مبتلا به پارانویاست.
و ) اضطراب اختگی و نمادهای فالیک[4]
در بحث مربوط به عقده ادیپ گفته شد که کودک تا پیش از گذشتن از این مرحله به پدر به عنوان یک رقیب قدرتمند جنسی در تصاحب مادر مینگرد. این موضوع چنان ذهن او را مشغول میکند که مدام از این مسئله واهمه دارد که مبادا پدر او را به خاطر داشتن این میل مضروب یا اخته کند. این امر زمانی حل و فصل میشود که کودک پسر به عنوان کسی که بعدها نقش نمادین پدر را بر عهده خواهد گرفت این میل را به صورت یک تابو یا گناه در خود درونی کند و صاحب وجدان (سوپراگو) شود.
یکی دیگر از مسائل مهم برای کودک پسر علاقه مفرط او به اسلحه یا چاقوست که فروید آنها را نمادهای فالیک (حاوی نماد نرینگی) مینامد که از طریق آنها کودک پسر سعی در نشان دادن رشد یافتگی و مردانگی خود به اطرافیانش است. در سینما فیلمهای بسیاری اضطراب اختگی و نمادهای فالیکی در بسیاری از فیلم ها مورد توجه قرار گرفتهاند که از جمله آنها می توان به فیلم شین (جورج استونز – 1953) ، طالع نحس (ریچارد دانر – 1963) و درخشش (استنلی کوبریک – 1980) اشاره کرد. یکی از مهمترین این فیلمها فیلم چاقو در آب (1962) ساختهی رومن پولانسکی است که در آن یک پسر جوان به شکل اوتواستاپ سوار اتوموبیل یک زوج بورژوا که برای تعطیلات به سفر با قایق شخصی میروند؛ میشود. در طول فیلم مرد بورژوا سعی میکند تا از هر طریقی شخصیت پسر جوان را در برابر همسرش خرد کند. در این میان تنها ابزار برتری پسر چاقویی است که او میتواند با آن حرکات سریع نمایشی انجام دهد و این چیزی است که مرد را دچار حسادت میکند. در لحظهای از فیلم مرد چاقوی پسر را به درون آب میاندازد و پسر نیز به دنبال چاقویش به درون آب میپرد. مرد نیز که مورد سرزنش همسرش قرار گرفته برای نجات پسر به درون آب میپرد و در این میان پسر به درون قایق آمده و با همسر مرد عشقبازی میکند. در این فیلم چاقو که در عنوان فیلم هم آمده کاملا به شکل یک نماد فالیکی (نرینگی) عمل میکند.
فهرست منابع:
تفسیر خواب، زیگموند فروید، ترجمهی شیوا رویگریان
درآمدی بر روانشناسی فروید، الین کیز، ترجمهی هوشنگ مقیمی
لذت بصری و سینمای روایی، لورا مالوی، ترجمهی ترجمهی فتاح محمدی
[1] لیبیدو (Libido) به تعبیر فروید شور و میل ناب زیستن و تجسم برآوردن و ارضای امیال است.
[2] Underdeveloped Superego
[3]Paranoia or schizophrenia