نقد فیلم او Elle ساخته پل ورهوفن / وقتی یک مازوخیست با یک سادیست برخورد میکند!
- توضیحات
- نوشته شده توسط شیلا اُ. مایلی (راجر ایبرت)
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1395-10-27 17:36
فیلم تازه پل ورهوفن، «او» یك كمدی سیاه خشمگین است، آتشزا و مرگ آور: فیلمی كه با یك تجاوز جنسی آغاز آزار دهنده آغاز میشود و سپس خون ریخته شده در جریان یك شام در رستورانی مجلل را پاك میكند.به نظر میرسد که ورهوفن 80 ساله گزینهی بسیار خوبی برای کارگردانی این فیلم بوده است. این كارگردان برای گیج كردن تماشاگرانش به خود میبالد، حتی شاید گیج كردن خودش. ایزابل هوپر شاید در این فیلم جنونآمیزترین اجرایش تا كنون را به نمایش گذاشته، فیلمی كه به طور جسورانهای در محدوده لحن خود بالا و پایین میپرد، از هارورهای قیرگون تا هجویههای شیطانی و كمدیهای محلی را زیگزاگگونه طی میكند و سپس به نقطه آغاز خود باز میگردد. این فیلمی درگیركننده برای اختتامیه جشنواره فیلم كن بود. اگر تماشاگران فكر میكردند با پایانی لطیف و تصدیقكننده از سالن بیرون میروند بهتر بود دوباره فكر كنند. آنها در تاریكی نشستند و یك سیلی در گوش دریافت كردند، یك فتنهانگیزی پر سر و صدا.
«او» بر اساس رمانی از فیلیپ دیژان ، داستان زنی میانسال به نام میشل له بلانک (هوپر) است که یک شرکت موفق بازیهای ویدئویی را به همراه دوست قدیمیش آنا (آن کونسینی) اداره می کند. ورهوفن در اینجا به همراه دیگر نویسنده ی کار، دیوید برایک با یک ظرافت خاص این مسئله را در اثر جا می اندازد که طبیعت زن ستیز مردان، بخشی از حقیقت این جهان است. میشل در شرکتش، هیچگاه از بابت رفتار کارمندان مرد خود عصبانی یا به هم ریخته نمی شود، با این حال وقتی مرد مزاحم نقابداری وارد خانه ی او شده و به وی تجاوز می کند، شوک بزرگی بر وجود وی وارد می شود. هر چند که به نظر میرسد میشل چندان از این عمل سرخورده و معذب نشده است. او به انتقام فکر میکند اما به گونهای رفتار میکند که گویا ترجیح می دهد دوباره مرد متجاوز آن عمل وحشیانه را با او انجام دهد. همین هم هست. به واقع میشل پس از ماجرای تجاوز، قصد فراموشی این اتفاق و گذشت از مردانی که گاه به گاه بدشان نمی آید به زنان آسیب برسانند را ندارد. از دید بسیاری، واکنش وی به این تجاوز، نامناسب به نظر می رسد. او در اینجا قصد بازی در نقش یک قربانی را ندارد اما سوالی که برای اطرافیان میشل و گاهاً مخاطبان فیلم ایجاد می شود، این مسئله است که وی چرا با پلیس تماس نمی گیرد و اینکه چرا پس از این حادثه، از لحاظ روحی آسیب دیده به نظر نمی رسد؟
اما به گمان من ما در اینجا و با دستاویز قرار دادن علم روانکاوی می توانیم به این سوالها پاسخ دهیم. من فکر می کنم که در نهایت کاراکتر اصلی داستان دیژان و البته فیلم ورهوفن یک مازوخیست است که از یک رابطهی خشن جنسی احساس رضایت و سبکبالی میکند. مازوخیستی که اکنون و در بهترین وضعیت زندگیاش با یک سادیست برخورد می کند. به واقع این وصلت ناهمگون و ناهنجار اصلی ترین ایدهی داستان و فیلم «او» است. ترکیبی که در نهایت به ایدهی متعالی سادومازوخیسم در علم روانکاوی ختم شده است. خب، به نظرم این ایده را باید کمی بسیطتر مورد بررسی قرار دهیم: فروید معتقد بود، آزارخواهی ناشی از برگشت تخیلات تخریبی به طرف خود است. در برخی موارد فرد فقط وقتی میتواند احساس جنسی را تجربه کند که در پی آن تنبیهی در کار باشد. کارن هورنای و اریک فروم دو تن از روانشناسان نوفرویدی نیز این پدیده را مورد بررسی قرار دادند. از دیدگاه هورنای فرد مازوخیست خود را زیر چتر حمایت دیگران قرار میدهد و با زیر پا گذاشتن فردیت و مستهلک شدن در «طرف» تا حدی ایمنی به دست میآورد. اینگونه ایمنی بدان میماند که کشوری کوچک با تسلیم حقوق و استقلال خود به کشور بزرگتر و متجاور به امنیت برسد و مورد پشتیبانی آن کشور قرار گیرد. اریک فروم با اینکه بیشتر از منظر اجتماعی به این پدیده نگاه میکرد اما نظری مشابه هورنای داشت. فروم بر این عقیده بود که در افراد مازوخیست هراسی عظیم از تنهایی و ناتوانی موج میزند [این در مورد میشل مصداق دارد] از این رو برای رهایی از قید مسئولیت و تصمیمگیری میکوشند تا جزئی شوند از کل نیرومندتری که بیرون از آنها است. این کل نیرومند ممکن است یک شخص یا یک مؤسسه، خدا، ملت، وجدان یا وسواسی روانی باشد. فروم در رابطه با سادیسم که نقطه مقابل مازوخیسم میباشد معتقد بود ماهیت سائقهای سادیستی لذتی است که از برتری و غلبه بر کسی دیگر حاصل میشود و همانگونه که تسلط، حالت انحرافی قدرت است، سادیسم جنسی نیز صورت منحرف محبت جنسی است چرا که عشق و محبت بر برابری و آزادی استوار است و اگر بر از دست رفتن تمامیت یکی از طرفین مبتنی شد، دیگر عشق نیست. خب، به نظر می رسد اینهایی که نوشتم توجیه خوبی برای تم اصلی فیلم ورهوفن باشد. گمان می کنم که این تنها راه فهم رفتارهای غریب کاراکتر میشل است.
اما در نهایت میخواهم یک توصیه به شما بکنم. شما هرگز یك فانتزی انتقام از تجاوز شبیه به «او» را ندیدهاید، دست كم به این دلیل كه این اجزای ژانرفرعی، تجاوز، انتقام و فانتزی هیچ وقت پیش از این به شكل اعجابانگیزی نظم تازهای نیافته بودند. میشل (ایزابل هوپر) به تلخی در میانه داستان «ال» به دوستش آنا (آن كانساینی) میگوید: "شرم احساس به اندازه كافی نیرومندی نیست تا ما را از انجام هركاری بازدارد." این اظهارنظر شوكآور را میتوان در مورد انگیزههای بسیاری از كاراكترها در شبكه در هم پیچیده و برانگیزاننده رفتارهای انسانی نامناسب در فیلم بكار برد، چیزی كه تماشاگر را برای درك تمام و كمالاش نسبتا دچار سرگیجه میكند. هوپر كه موقعیتاش به عنوان یكی از "بزرگترین بازیگران زنده جهان" را با هر فیلم متقاعدكنندهتر میكند پیشاپیش امسال با فیلم «چیزهای در راه» ساخته میا هنسن-لاو یك اجرای شگفتانگیز از خود به نمایش گذاشت. در اینجا اما این بازیگر كمال یك كاراكتر را كه اعمالش باورهایتان را به چالش میكشد ارائه كرده است.
صحنه ی آغازین فیلم با نمایی از گربه ی میشل آغاز می شود. گربه ای که شاهد تجاوز مرد ناشناسی به صاحبش است. این صحنه در همان ابتدا می تواند واکنش های عصبی ویژه ای را در بیننده ایجاد کند. این مکان تاریک ، همان جایی است که این زن در آن زندگی می کند و همان جایی که ورهوفن بهترین عملکرد ممکن را از خود به جا می گذارد. شخصیت میشل در فیلم را می توان در دسته ی قهرمانان زن فیلم های عاشقانه ی متعارف تر دسته بندی کرد ، با این تفاوت که وی بر خلاف این شخصیت ها فاقد داشتن یک شریک عشقی است. او پیش از این از همسرش جدا شده و در ادامه سعی کرده ، با مردانی معاشرات کند که یا به دور از فضای ذهنی عاشقانه باشند یا زن و بچه داشته باشند و سرشان گرم به خانواده ی خود باشد. از طرفی او نمی خواهد خود را با مسایل زودگذر دنیوی آزرده خاطر کند.