وقتی فیلمسازان بازیگرانِ فیلمهایشان را آزار میدهند!
- توضیحات
- نوشته شده توسط تحریریه آکادمی هنر
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1395-09-17 13:22
اخیرا بحث بر سر چگونگی اجرای صحنهای از فیلم «آخرین تانگو در پاریس» جنجال آفرین شده است. این سکانسی است که در آن شخصیتی که نقشش را مارلون براندو بازی میکند به دختر جوانی که تازه با او در پاریس آشنا شده (با بازی ماریا اشنایدر) تجاوز میکند. در ویدئویی از سال ۲۰۱۳ که در روزهای اخیر دوباره مطرح و خبرساز شده، برناردو برتولوچی، کارگردان فیلم، اعتراف میکند که قبلاً جزییات این صحنه و این که چه چیز واقعاً قرار است اتفاق بیافتد را به بازیگر فیلم (که در آن موقع نوزده سال داشت، در حالی که براندو از او سی سال بزرگتر بود) اطلاع نداده بود تا به آن شوک، شرم و انزجاری دست یابد که از این صحنه و بازی اشنایدر نیاز داشته است. با این که خبر تازه نیست و خود اشنایدر در سال های پس از تولید فیلم در سال ۱۹۷۲ به آن اشاره کرده بود، اما این بار واکنشها به آن تندتر از همیشه بوده است. واکنشها، به خصوص از سوی زنان، به این مصاحبه با برتولوچی به شکل قابل انتظاری خشمگینانه است و این سوال اساسی را پیش میآورد که تا کجا میشود به اسم هنر پیش رفت و بدیهیات اخلاقی و انسانی را نادیده گرفت؟
نمونههای زیر شاید بتوانند نشان دهند که فیلمهای مشهوری که از این خط قرمزها فراتر رفته و در آن کارگردانها، بازیگران را در موقعیتهایی غیرقابل قبول قرار دادهاند اندک نیستند. سؤال این است که آیا میشود به بهانه لذت بیننده یا خلق اثری واقعی و تأثیرگذار چنین روشهایی را به کار گرفت؟
تکرار به عنوان شکنجه
گاهی وقتها تکرار دوباره و چندباره یک صحنه توسط یک کارگردان کمالگرا میتواند به طور مشخص شکل شکنجه پیدا کند. استنلی کوبریک برای وسواسش به برداشتهای متعدد مشهور بود و بدتر از همه گاهی وقتها این برداشتهای متعدد را در ثبت سکانسهایی به کار میبرد که حتی یک برداشت از آنها هم آسان نبود. به عنوان مثال در صحنه دلخراش ورود به زور به خانه و تجاوز به یک زن در «پرتقال کوکی»، کوبریک آنقدر این برداشت را تکرار کرد که بازیگر زن فیلم نه تنها صحنه فیلمبرداری، بلکه کل فیلم را برای همیشه ترک کرد. وقتی بازیگر تازهای استخدام شد، او هم همین مشکل را با تعدد برداشتها داشت و بعدها از روش کار کوبریک انتقاد کرد. به گفتۀ جک نیکلسون در مستندی دربارۀ کوبریک، شلی دووال، همبازی زن او در «درخشش» یک صحنه را به دستور کوبریک ۱۲۷ بار تکرار کرد و فشار عصبی روی او چنان زیاد بود که موهایش در طول ساخت فیلم شروع به ریختن کرد.
ترساندن بازیگران
آیا در صحنهای که قرار است شخصیتها ترسیده باشند میشود بازیگرها را واقعاً ترساند؟ در سکانس مشهوری از فیلم «بیگانه» ساختۀ ریدلی اسکات، که همه سرنشینان سفینه فضایی که تقریباً تمام تیم بازیگران را تشکیل میدهد، دور جان هارت بیمار که روی تخت خوابیده جمع شدهاند و ناگهان هیولا از قفسه سینه او بیرون میزند. این شوک ناگهانی، که با مقادیر متنابهی خون مصنوعی و مواد لزج جهنده دیگر همراه بود، قبلاً به بازیگران فیلم گفته نشده بود و همه را میخکوب کرد. وقتی خون مصنوعی روی صورت یکی از بازیگران به نام ورونیکا کارترایت ریخت، او همانجا بیهوش شد. روش مشابهی باعث شوک جیسن میلر، بازیگر نقش کشیش جوان در «جنگیر» شد، وقتی به او گفته نشده بود که دختر بچه جن زده در فیلم قرار است مایعی سبز را که با پمپ مکانیکی خارج میشد مستقیماً روی صورت او بالا بیاورد.
'مرد بدِ خانه دوست کجاست
ترساندن بازیگر میتواند پشت دوربین هم اتفاق بیافتد، مثل صحنه کلاس درس در «خانه دوست کجاست» که در آن، به گفته کیومرث پوراحمد که در زمان ساخت فیلم دستیار عباس کیارستمی بود، برای درآوردن اشک پسربچهای که در کلاس به خاطر ننوشتن مشقهایش مواخذه شده و گریه میکند او را ترساندهاند. پوراحمد در کتاب وقایعنگاری این فیلم نوشته است برای آنکه گریه بازیگر کودک را در آورد مرد بد میشود و برای او خط و نشان میکشد و با داد و هوار او را شماتت و تهدید میکند و عکسی که عکاس فیلم از کودک گرفته را پاره میکند، پسربچه مضطرب میشود و نهایتا به گریه میافتد و دوربین این لحظه را ثبت میکند. او مینویسد پس از فیلمبرداری به او شیرینی و اسباب بازی میدهد و عکاس چند عکس او میگیرد. پوراحمد می نویسد لابد این پسربچه بعدا عکسهایش را در مجلهها میبیند و "به ماجرایی که به گریه کردنش منجر شد، میخندد".
سیلی بدون توافق
با آنکه طبق قوانین و السته فرهنگ کشور جمهوری اسلامی ایران، هر شکل از تماس فیزیکی مرد و زن در سینمای ایران ممنوع است، اما یک استثناء برای نقض این قانون وجود دارد و آن صحنههای معمولاً نادری است که در آن بازیگر مرد به بازیگر زن یا برعکس سیلی میزند. اما این قرارداد سینمایی به خودی خود مسئلهدار، وقتی مسئلهدارتر میشود که مثل فیلم «هامون»، ساختۀ داریوش مهرجویی، بازیگر زن (بیتا فرهی) خبر ندارد بازیگر مرد (خسرو شکیبایی) قرار است واقعا به او سیلی بزند. پنهان کردن واقعیت از بازیگر به بهانه طبیعی تر کردن صحنه توجیه شده است. مهرجویی در گفتوگویی درباره این صحنه گفته است: "بهترین کار این بود که به بیتا فرهی نگوییم که خسرو میخواهد بزندش چون ناخودآگاه گارد میگرفت و این روی بازیاش اثر میگذاشت. این را به خسرو گفتم و توضیح دادم که یک سیلی بیشتر نیست دیگر، حالا بعدا خودمان یک جوری توجیهاش میکنیم. این پلان را در یک برداشت گرفتیم و بعدش دیدم خسرو رفته یک گوشه و دارد زار زار گریه میکند، از بس که وجدانش ناراحت شده بود و بیتا هم همین قدر شوکه بود." او در کتاب «مهرجویی: کارنامه چهل ساله» گفته است: "پلان خیلی خوب از آب در آمد. البته من ته دلم بابت این حقهبازی شرمگین بودم ولی چارهای نبود. جبر هنر خِرَم را گرفته بود! اگر بیتا خبر داشت قرار است سیلی بخورد محال بود بتواند این حیرت و جا خوردن را در بازیاش به این خوبی اجرا کند."
تدوین گولزننده و بدون اجازه
فیلم، هنر تدوین است و کار سینما این است که با کنار هم گذاشتن تکههای بیارتباط که در فضاها و زمانهای مختلف گرفته شده، توهمی از وحدت فضا و مکان به وجود بیاورد. اما همین هنر تدوین میتواند جهت تحریف به کار برود و حتی حقوق فردی بازیگران را پایمال کند. یکی از مشهورترین نمونههای استفاده غیراخلاقی از تدوین، آثار فیلمساز اسپانیایی خسوس فرانکو است. فرانکو معمولاً بدون گفتن به بازیگرانش، سکانسهای معمولی از آنها را به سکانسهای برهنگی تدوین میکرد، چنان که گویی خود بازیگر در آن سکانس برهنگی حضور داشته و یا این که حتی سوژۀ برهنگی بوده است. کریستوفر لی، ستارۀ محبوب سینمای وحشت بریتانیا که در چند فیلم فرانکو بازی کرده به خاطر میآورد که بعد از رفتن به سینما و تماشای یکی از این فیلمها باید با شرم از سالن سینما بیرون میزده چون دستگیرش شده فرانکو بدون اطلاع دادن به او سکانس را طوری تدوین کرده که انگار لی آگاهانه در محاصرۀ عدهای زن برهنه است. شرلی ایتن، بازیگر زن انگلیسی به خاطر میآورد که در قرارداد فیلم «دختری از ریو» هیچ اشارهای به وجود سکانس رابطه جنسی در فیلم نشده بود. اما دوباره، فرانکو صحنههای شرلی ایتن را با افزودن یک بدل با همان قامت و با تدوین و زوایای دوربین به شکلی درآورده بود که انگار خود ایتن در آن صحنه بازی میکند. به گفته ایتن، شوک دیدن این صحنهها برای بازیگری متأهل و صاحب فرزند مثل او غیرقابل وصف است.
رئالیسم به بهای جان دیگران
امروز با سختگیری انجمنهای صنفی و فراگیر شدن استاندارهای ایمنی در حین فیلمسازی کمتر با حوادث مرگبار در ساخت فیلم مواجه میشویم، اما در سالهای اولیه سینما رسیدن به درجه دلخواهی از واقعگرایی گاهی به بهای جان دیگران تمام میشد. مایکل کورتیز، کارگردان هالیوودی بر خلاف طبع رومانتیک بعضی از فیلمهایش مثل «کازابلانکا»، آدمی دیکتاتورمآب بود و به حداکثر واقعنمایی در فیلمهایش اصرار داشت. این اصرار در ساخت فیلم «کشتی نوح» باعث شد تا سه سیاهی لشکر غرق شوند، یک نفر پایش را از دست بدهد و تعداد زیادی جراحتهای جدی بردارند. گاهی وقتها ضعفهای نظارتی و امنیتی باعث چنین مرگهای ناخواستهای میشود که مشهورترین نمونهاش کشته شده براندون لی، پسر بروس لی، توسط گلولهای واقعی (که قرار بود تیر مشقی باشد) در فیلم «کلاغ» بود.
آزار دنبالهدار
سوءاستفاده از بازیگران، خارج از زمان فیلمبرداری چیز تازهای نیست. کارگردانانی بودهاند که قدرت مطلق خود را خارج از چارچوب ساخت فیلم اعمال کردهاند، به خصوص کارگردانان مرد در ارتباط با بازیگران زن فیلم. یکی از بدنامترین نمونهها رابطه بین آلفرد هیچکاک با تیپی هدرن، بازیگر زن فیلمهای «پرندگان» و «مارنی»، بود که سالها موضوع شایعات، جنجال و حتی یک فیلم تلویزیونی قرار گرفت. هدرن در کتاب زندگینامهاش که ماه گذشته منتشر شد، ادعا میکند که هیچکاک کاملاً بر زندگی او تسلط پیدا کرده و به او پیشنهادهای جنسی داده بود. با گفتۀ هدرن، هیچکاک حتی سکانس حمله پرندگان به او در اتاقک زیرشیروانی را با پرندگان واقعی فیلمبرداری کرده است. به علاوه استاد دلهره آدمهایی را استخدام کرده بود تا هر حرکت هدرن در زندگی خصوصی را تحت نظر گرفته و به او گزارش بدهند. این ادعاها به شدت توسط کسانی که هیچکاک را از نزدیک میشناخته و یا با او کار کردهاند رد شده، اما شاید زنگ خطری باشد برای درک این حقیقت تلخ که بعضی فیلمسازان فکر میکنند که اجازۀ کارگردانی زندگی خصوصی، بدن و هویت بازیگرانشان را هم دارند.