سیندرلای بدلی: پر رمز و راز، شایعه ساز و پر دیالوگ! / نگاهی به نمایش "سیندرلا" اثری از جلال تهرانی
- توضیحات
- نوشته شده توسط سجاد محمدی
- دسته: یادداشت تئاتر
- منتشر شده در 1392-07-11 02:14
تئاتر آن زمان شکل میگیرد که یک گروه نمایشی به هدف ایجاد ارتباط و ارسال پیامی مشخص و هدفمند به گروهی از مخاطبان یا تماشاگران تصمیم به تولید میگیرند و این فرآیندِ هنری زمانی کامل میشود که سیستم ارتباطی فرستنده (گروه نمایشی) و گیرنده (تماشاگران) دارای هدف و بازخوردی مشخص باشد. بدان معنا که پیامی انتقال داده شود و در معرض ارتباط قرار گیرد و در تکمیل سیستم ارتباطی دریافت شده و ادراک گردد. اگر هر اثر هنری را به عنوان یک پدیده ارتباط گیرنده به شمار آوریم، این ارتباط زمانی شکل میگیرد که تمامی عناصر موجود در اثر هنری در مسیری رو به تکامل به تاثیرگذاری در روح و روان تماشاگر منجر شود وگرنه اثر در جایی متوقف میشود و دیگر به ارتباط کامل ختم نمیشود.
نمایش سیندرلا به نویسندگی و کارگردانی جلال تهرانی از آن جمله آثار هنری است که در انتقال پیام خود به طور کامل موفق عمل نمی کند و در ارتباط مداوم با تماشاگر متوقف میشود. سیندرلا قصة یک زن بسیار ساده و معمولی است که بر اثر شایعه سازی به سیندرلا تبدیل شده است و ...
در اجرای نمایش سیندرلا مبنا و محور اجرا، بر کلام و دیالوگ قرار گرفته و از ابتدا تا انتهای نمایش، تماشاگر به تماشای دیالوگها و بعضاً طنازیها بر صحنه مینشیند و کمتر جایی از نمایش است که مخاطب تصویری از آنچه که بر صحنه روایت میشود را به نظاره بنشیند و در تمام طول اجرا مواجههاش با اثر و تأثیرپذیری آن به کلام ختم و محدود میشود. نگاه فلسفی نویسنده و دیالوگهای معناگریانه آن بیش از هر چیز دیگری تماشاگر را تحت تأثیر خود قرار میدهد. عمق تأثیرگذاری جملات در کاربردهای لفظی خود با همان تقطیعهای هجایی و زبان خاص دیالوگنویسی جلال تهرانی وقتی دو چندان میشود که کاربرد ژرفی از جهانبینی و نگاه نویسنده را در فرم زبانی موزون و گوش نوازی ارائه میدهد. هرچند در برخی صحنهها طولانی شدن دیالوگها تماشاگر را خسته میکند.
در حوزه اجرا با طراحی صحنه یا میزانسنهای مؤثر یا موجهی که به اجرا کمک کند، روبهرو نیستیم. طراحی صحنه در این نمایش اگر چه تا حدودی بازتاب دهنده تفکرات و ایدههای اجرایی کارگردان است، اما نمیتواند به شکلی مطلوب سازنده فضاهای قصه نمایش باشد و از آن جا که نورپردازی هم در این امر کمک چندانی نمیکند، این بخش از نمایش باعث ضعف دیگر بخشها نیز میشود.عناصری از قبیل پله که بازیگران نمایش در موقعیتهای خاصی به پایین میآیند، همه نشانههایی است که در نهایت با التقاط خود فضایی ذهنی را به عناصری بصری تبدیل میکند.
از نکات مثبت این کار می توان به ایجاد چالشهای پی در پی میان شخصیتها که در ایجاد ریتم مناسب نقش تعیین کنندهای ایفا میکند نام برد. از دیگر مسائل تأثیر گذار این تئاتر میتوان به جسارت در نگاه و پرداخت خاص آن به داستان سیندرلا اشاره کرد. با وجود تمامی کاستیها، کارگردان سعی دارد به حیطه عدم ارتباط وارد نشود که یکی از دلایلش همین جسارت در نگاه خاص آن است. این که نمایش تلاش دارد ما را با خود همراه کند امتیاز کوچکی نیست. بخش اعظمی از این امتیاز به واسطه یک اجرای بیادعا و خاص شکل میگیرد.
بازیگران انرژی و توانمندی نسبتاً زیادی از خود بروز میدهند تا بلکه تماشاگران را با نمایش همراه کنند، اما به علت ساختگی بودن موقعیتها، خود آدمها هم غیر واقعی به نظر میرسند و همین موضوع، بازی آنها را معمولی و حتی کمرنگ جلوه میدهد. بازیگران در بسیاری از لحظات نمایش مجبور به تکرار حال و هوای پیشین خود هستند.
ین نمایش کاری شفاف و جاندار نیست هرچند حاوی دیالوگ هایی خوب و شنیدنی است اما به دلیل ضعف درساختار نمایش با عدم موفقیت مواجه می شود. نمایش سیندرلا نمایشنامهای دیالوگ محور است که بیش از کنش بر کلام و دیالوگ تکیه شده و از همین رو کارگردان از ایجاد جنبههای زیباییشناختی درام و تلاش برای دراماتورژی یا خلق صحنههایی که متکی بر کنش و حرکت باشد، غافل مانده است. در نتیجه همین اتفاق است که سیندرلا از نمایش صحنهای فاصله گرفته و به سوی آثار رادیویی سوق پیدا کرده و دیالوگ بر نمایش حاکم شده و حتی بازیگران هم عمده تلاش و همتشان را بر مبنای ارتباط براساس دیالوگ و کلام قرار دادهاند و تمام فضای نمایش منبعث از کشمکشهای کلامی و گفتاری بازیگران است. به نظر می رسد جلال تهرانی (همانگونه که خود نیز اعتراف کرده است) در زمینه نگارش نمایشنامه از جلال تهرانی در مقام کارگردان نمایش توانمندتر و مسلطتر است.