نمایش نامه خوانی یا اجرای نمایش، تله تئاتر بدون قاب شیشه ای / نگاهی به نمایش روال عادی
- توضیحات
- نوشته شده توسط تحریریه آکادمی هنر
- دسته: یادداشت تئاتر
- منتشر شده در 1389-05-13 05:31
مهدی تقوایی
در زندگی روزمره ما انبوهی از رفتارها و رخدادها در قالب روال عادی در آمدهاند. این امر دست مایهای برای خلق نمایشنامه ای با این مضمون شده است. نمايشنامه روال عادی را ژان کلود کرییر در سال 2002 نگاشته و دکتر محمدرضا خاکی آن را در سالن سایه به اجرا درآورده است.
رذيله اخلاقی خبرچینی که کرییر به آن پرداخته در هر فرهنگ و سنتی عملی به دور از شأن انسانی است، تا جایی که این نویسنده فرانسوی را هم دچار یک دغدغه درونی برای پرداختن به آن کرده است.
در هنگام اجرا، قابليت متن نمايشی يک نمايشنامه عاملی تعيين کننده و تاثيرگذار در جذب مخاطب است. از سوی دیگر این تأثیرگذاری زمانی دو چندان میشود که با ویرایش و پيرايش اثر هنری، آن را از مرزهای زمانی و مکانی که نويسنده در آن می زيسته خارج کرده و به شکلی ملموس و آشنا در مختصات جغرافيايي و فرهنگی مکان اجرای نمايش باز آفريد. متاسفانه این نکته کليدی در اجرای نمایش روال عادی مغفول واقع شده است و ما شاهد یک خوانش دوصدايي از اين نمایشنامه هستیم. به عبارت ديگر عدم تحرک صحنه ای، اين اجرا را بيشتر به خوانش یک نمایش نامه شبیه کرده است. خوانشی که بخش اعظم آن با یک روال عادی و یک نواختی همراه می باشد.
شاهد اين مدعا سکوت و سکونی است که در شروع نمایش و تا دقایقی پس از آن بر تمامی اجزاء نمایش از جمله بازیگران حاکم است. البته شاید این امر به طبیعت اثر باز گردد اما کارگردان می توانست با اندکی تعمق و پيرايش متن نمايشنامه ، آن را از اين سکون و بی تحرگی خارج سازد. این سکون حاکم بر نمایشنامه نمی تواند پديده ای خارق العاده باشد زيرا با اين پيش فرض، هر گفتگو و نگاهی که هر روزه در جوامع انسانی و ميان انسان ها ردو بدل می شود قابليت تبديل به يک متن نمايشی و يا داستان کوتاه را خواهد داشت که البته موارد ياد شده گهگاه بسیار تعمق بر انگیز تر از اين نمایشنامه به نظر می رسند.
این نمایش بر محور یک جلسه بازجوئی بنا شده است. بازجوئی از شخصی که به مدت 15 سال به شغل شریف خبرچینی (به قول خودش) شاغل بوده و در اين مدت خدمات ارزندهای به جامعه عرضه کرده است. در واقع اين کار زمينه آرامش قلبی و درونی او را نيز فراهم میساخته و اکنون به دلیل یک عمل خود خواسته و یا اگر بهتر بیان شود دیگری خواسته در مظان اتهام قرار گرفته است؛ اتهامی که زیاد جدی به نظر نمی آيد. این عدم باورپذير بودن اتهام از آن روست که دست زدن به یک عمل خود خواسته برای کسی که 15 سال مداوم تنها در پی محو انسانیت بوده و شرافت انسانی برای وی یک کلمه ناشناخته است، نمیتواند هراس و آشفتکی به همراه داشته باشد چرا که این عمل را با ایمان کامل و اعتقاد قلبی و البته برای گرفتن کوپن نان انجام میداده است. در ديگر سو، بازجو انسانی عاری از پیچیدگیهای فکری است. او که تازه دو ماه است در اين پست مشغول به کار شده، عاری از هر گونه عقبه و تجربه در اين زمينه کاری است. از این روی به نظر میرسد که جای شخصیت بازپرس و خبرچین با هم عوض شده است. اين امر بيننده را دچار نوعی سردرگمی می کند. در واقع برای بيننده اين پرسش مطرح می شود که چرا فردی در این جایگاه در برابر یک زیردست این گونه به حالت عجز وضعف دچار شده است و چرا بازپرس به طور جدی دست به تکاپو نمی زند تا بتواند متهم را دچار نوعی هراس و سردرگمی کند و در یک فرصت مناسب به خواست خود جامه عمل بپوشاند .ولی در عمل عکس اين اتفاق می افتد و بازجو به جای متهم دچار سردر گمی و هراس می شود.
ديگر نکته حائز اهمیت در مورد اين اثر اقتباسی بودن آن میباشد. اين امر باید ما را یاری نمايد تا بتوانیم آن را به صورت ملموس تر برای تماشاگر در آوریم تا تماشاگر را بیشتر درگیر فضای نمایش کنیم. چرا که تماشاگر برای دیدن یک تله تئاتر بدون قاب شیشهای به سالن نمایش نمیآید و به دنبال آن است که تاثیرپذیری بیشتری را در خود احساس کند، حتی برای لحظهای.
اين وجه اثر باید به تماشاگر کمک کند تا بتواند یک همزادپنداری بین خود با فضای حاکم بر نمایش و یا حتی بازیگران برقرار نماید. کاری که نمایش روال عادی تا حدود کمی توانسته به این امر نائل آید. نمایشی از نمایشنامه بدون روتوش؛ نمایشنامهای که این قابلیت را داشت تا بسیار بهتر و عمیقتر به یک معضل بزرگ انسانی پرداخته شود. در دورانی که روابط میان انسانها به گفته هابز که انسان گرگ-انسان میدانست بپردازد. روابط انسانی که به ورطه نابودی کشیده شده است و هیچ چیز در این میان لازمه هیچ چیز نیست.