معرفی «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» اثری از بیژن نجدی به بهانه نکوداشت ایشان
- توضیحات
یوزپلنگانی که با من دویدهاند نوشته بیژن نجدی پس از مرگ ایشان توسط همسرش گردآوری و توسط نشر مرکز منتشر شد. نام کتاب طبق مطلب مندرج در کتاب از وصیت شاعرانه او گرفته شدهاست. این کتاب حاوی ده داستان کوتاه به ترتیب زیر است:
سپرده به زمین (داستانی که به شمس لنگرودی تقدیم شده است)
استخری پر از کابوس
روز اسبریزی
تاریکی در پوتین
شب سهراب کشان
چشمهای دکمه ای من
مرا بفرستید به تونل
خاطرات پاره پاره دیروز
سه شنبه خیس
گیاهی در قرنطینه
این مجموعه داستان توسط محمد رضا دمابی درسال 1389 به زبان انگلیسی ترجمه و در مجله نوشتا شماره شانزدهم به چاپ رسیده است. قیمت کتاب 2200 تومان
معرفی این کتاب از خبرگزاری کتاب:
نام بیژن نجدی و مجموعه یوز پلنگانی که با من دویدهاند آن چنان در هم گره خورده و مرتبط هستند که بیشتر کارهای این نویسنده را تحت الشعاع قرار داده و اغلب علاقهمندان به آثار این نویسنده انگار تنها همین یک مجموعه را به رسمیت میشناسند.
مجموعه یوزپلنگانی که با من دویده اند یکی از بهترین مجموعه داستانهای بعد از انقلاب اسلامی است که تاثیری به سزا در رشد ادبیات داستانی داشته است، این مجموعه که به لحاظ استفاده از عنصر تخیل و شکار موضوعات بکر و ساخت و ساز بدیع فضاهای داستانی در مقایسه با کارهای دیگر حرف اول را میزند به تنهایی توانست نام نویسندهاش را بر سر زبانها بیندازد و بخشی دیگر از جهان بیانتهای داستان را به علاقهمندان معرفی کند.
بیژن نجدی نویسندهای پر حوصله است که حاصل بیش از پنجاه سال داستان نویسیاش را در همین مجموعه ارائه کرد و این نکته را به اثبات رساند که زیاده نویسی و تولید انبوه هرگز نمیتواند نویسندههای بزرگ تربیت کند.
نجدی در این مجموعه چند داستان کوتاه پر مایه عرضه کرده که هر کدام به جهت عمق اصالت داستانی و عبور از مرزهای مرسوم و شناخته شده در این حرفه قابل مطالعه اند.
شیوههای نفوذ ذهنیت نویسنده در اعماق وجودی انسانها و کندوکاو درونی آنها نکتهای است که در همه داستانهای این مجموعه رخ نمایانده و گویی جزئی از دنیای ذهنی نجدی هستند، نکتهای که در داستانی چون سپرده به زمین رویه ظاهری بیشتری دارد.
این داستان که با یک خبر غافلگیر کننده در محیطی روستایی آغاز میشود آرام آرام شکل و شمایلی روانشناختی به خود میگیرد و خواننده از خلال همین اتفاق به سمت و سوی شخصیتهایی کشانده میشود که درد تنهایی سال ها آزارشان داده است.
نجدی در این داستان با استفاده از یک اتفاق در محیط بیرونی به یک باره سر از دنیایی درونی در می آورد و ماجراهای غافلگیر کنندهای میسازد که ریشه در روان آدمی دارند.
شخصیت ملیحه در این داستان به عنوان یک شخصیت مثال زدنی با استفاده از تنهایی بچهای که در تصادف با قطار کشته شده مرحمی برای تنهایی خود دست و پا میکند و همراه با شوهرش تصمیم میگیرد که با دفن بچه بیپناه از رنج تنهایی خود بکاهد و آرزوهای بچه دار نشدن خود را به این شکل پوشش بدهد.
نجدی در این کار کوتاه موفق به ایجاد فضایی راز آلود شده که در آن واحد چند چهره را به موازات هم معرفی میکند، او هر یک از شخصیت های تنها را به گونه ای ساخته که یاد آور یکدیگرند و گویی برای کمک به یکدیگر دنبال لحظاتی مناسب میگردند: «خودمون دفنش میکنیم، بعد شاید بتونیم دوستش داشته باشیم.... »
اغلب داستانهای این مجموعه دارای قدرت و استحکامی قابل قبول هستند، اما ظاهرا نجدی در داستانی چون استخری پر از کابوس بیش از اندازه در قالب شخصیت اصلی نفوذ کرده و بیش از اندازه لازم از زبان او حرف زده است،خواننده در این داستان به خوبی در نمییابد که شخصیت مرتضی با آن روحیه حساس و هوش بالا چرا نمیتواند خود را از اتهام کشتن یک قو برهاند، شخصیت متضاد مرتضی در چند بخش از کار شخصیتی بیدست و پا نشان داده می شود که با کلیت ماجرا و تصویرهای اولیه همخوانی ندارد، مرتضی گویی در این کار قصد دارد که خود را به عنوان یک متهم معرفی کند و بر همین اساس جواب های او به مامور پلیس جواب هایی عجیب و بدون منطق است.
مرتضی در جواب ماموری که میپرسد: با چی کشتیش؟جواب میدهد:با پارو...فکر کنم با پارو و دوباره در جواب سوالی که منظورش از نمیدانم چیست میگوید: «آن جا پر از روغن بود.»
نجدی در این داستان میتوانست عمق احساسات مرتضی را به گونهای دیگر ارائه و نوع شخصیتی او را خیلی سر راست تر معرفی کند چون این ماجرا وشخصیتهایش نیازی به مشکل نویسی ندارند.
یکی دیگر از داستانهای مجموعه یوزپلنگانی که با من دویدهاند داستان سهشنبه خیس است که در زمره داستانهای حسی عاطفی جای میگیرد، نجدی در این داستان خواننده را به مرزهای تخیل و واقعیت میکشاند و همراه با شخصیتهایی زخم خورده به سفری دور و دراز دعوت میکند.
این داستان مربوط به شخصیتی است که در زندانهای شاه به شهادت رسیده و خانواده او پس از سرنگونی حکومت به قصد مشاهده بیرون آمدن او از در زندان انتظار میکشند اما هرگز از سیاوش اثری نمی بینند و زندگی خیالی ملیحه با پدرش از همان لحظه آغاز می شود، پیوند ذهنیت اعضای خانواده و دوری آن ها با تخیلات شیرین ملیحه چهارچوب اصلی این داستان را شکل می دهد و نجدی به زیبایی از پس مهار فضا بر آمده است. هر یک از داستان ها ظرافت هایی از هنر نویسندگی نجدی را را در خود دارند.
دیدگاهها
خيلي خيلي خوب است
شاعري كه داستان مي نوشت