اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

تداخل بازیگری و واقعیت در کارنامة سینمایی "مرلین مونرو"

 

 

 

 

مرلین مونرو

اگر مرلین مونرو زنده بود اکنون88 سال داشت. نوشته‌های زیادی مرلین مونرو -این بلوندِ آمریکایی- را از جنبه‌های مختلف بررسی کرده است. بخش مهمی از نوشته‌ها او را به صورت زنی خنگ و احمق در خدمت نظام سرمایه‌داری هالیوود تصویر کرده‌اند؛ کسی که از خود اختیاری برای کنترل نحو‌‌ة بازیگری‌اش نداشت و تنها به‌صورت یک ابژة میلِ هوس و به صورتِ یک عروسک خیمه‌شب‌بازی برای تولید سرمایه در هالیوود عمل می‌کرد. در این نوشته‌ها به تلاش مونرو برای "سفید" بودن، وجهی ایدئولوژیک داده شده و ادعا شده که مونرو با انتخاب پوشش سفید، دکولره کردن موهایش و یا انتخاب گوش‌واره‌هایی سفید، به نحوی در خدمت نظامی قرار گرفت که هدف آن نشان دادن برتری سفیدها در جامعة آمریکایی بوده است. هم‌چنین به ادعای فیونا هاندی ساید ، مونرو با سفیدی خود امید به زیست در دنیای مدرن و پاکیزه را بعد از سیاهی جنگ جهانی دوم در دلِ مردم آمریکا زنده کرد. او نشان داد که جامعة آمریکاییِ درگیر جنگ سرد، از سیاهی جامعة کشورهای کمونیستی متفاوت است؛ جوامعی که دسترسی محدودتری به منابع پاک‌ و سفید کنندة تمدن داشتند. همچینن به ادعای هاندی، این سفیدی سبب شد تا بر برتری آمریکایی و متفاوت‌بودن آن‌ها در مقایسه با نژادهای دیگر همانند فرانسوی‌ها، تاکید شود.


در بررسی این ادعاها باید گفت که نمی‌توان یک ستاره را از ایدئولوژی غالب بر یک جامعه جدا دانست. در واقع، همان طور که ریچارد دایر در مطالعاتِ خود نشان می‌دهد، بازیگران در بیشتر مواقع ادامه‌دهندة نظام‌های سلطة حاکم بر یک جامعه هستند و به نحوی چه مثبت وچه منفی، با ایدئولوژی مسلط زمانه در‌ارتباط هستند. در فیلم‌های مونرو هم ردپای زیادی برای تایید این وجه راسیستی فیلمهای مونرو وجود دارد. در واقع در فیلم‌های مونرو، کمتر بازیگر سیاه پوست و یا بازیگری از اقیلت‌های غیر‌آمریکایی را می‌توان یافت. دیگر ملیت‌ها نقش‌های بسیار کم‌رنگی در فیلم‌های مونرو ایفا می‌کنند. اگر هم هستند، همانند "خارش هفت ساله" کاملا وجهی استروتایپ گونه دارند؛ به‌طوری که معشوقه‌های او معمولا سفیدپوست هستند و اگر مردی با ملیت غیرآمریکایی در کنار او بازی کند، همانند "ایو مونتانِ" فرانسوی؛ کاملا تحت تاثیر بازی مونرو، نقشِ فرعی را ایفا می‌کند. با این وجود ، نکتة مهمی که در خوانش‌ بازیگری مونرو کمتر به‌ آن توجه شده، این است که در بسیاری از فیلم‌ها، بازی مونرو به نحوی است که بر غیرواقعی بودن نقش کاملا تاکید می‌شود. در واقع مونرو کسی دانست که با آگاهی و نه از روی جهل ، نقش خود را بازی می‌کند.


باید گفت که پرسش دربارة بازیگری و ماهیت غیرواقعی آن یکی از نکات اصلی فیلم‌های مونرو است. در فیلم‌هایی مانند بعضی‌ها جذاب‌ترها را دوست دارند، رودخانه بدون بازگشت و آقایان بلوندها را ترجیح می‌دهند، مونرو نقش یک اجراگر هنری را بازی می‌کند و بازی او نقدی است بر مفهوم بازیگری در هالیوود. در برخی از فیلم‌های او همانند "برخورد در شب"، "همه چیز دربارة ایو"، "برای ضربه‌زدن به خودت زحمت نده" و یا "خارش هفت ساله"، با استراتژی‌های مختلف سینمایی روبرو هستیم که طبیعت داستان وفانتزی ماجزا را کاملا برملا می‌کند. بگذارید این ادعا را با بحث دقیق‌تر دربارة "خارش هفت ساله " بیلی وایلدر باز کنم.


دراولین قابی که از مونرو در خارش هفت ساله دیده می‌شود، او را در پشت فضایی همانند پرده‌ می‌بینیم؛ دوربین به‌آرامی به او نزدیک شده و چهرة خندان و کاملا تنهای او با نماهای مدیوم شات و نزدیک نمایش داده می‌شود. همانند یک رویا، مونرو از پشت این پرده که در اینجا می‌تواند نمادی از پردة نقره‌ای سینما باشد، بیرون می آید. او برای دیدن "شرمن"، همسایه‌اش به آپارتمان‌اش می‌رود و شرمن با دیدن او در وجودش تخیلات لیبیدی خود را جستجو می‌کند. در اینجا تصویر مونرو ونحوة ظهور او از پشت پرده کاملا وجهی غیرواقعی را به تصویر بخشیده است. در واقع، مونرو "اگاهانه" با غلو تصویری خود فضایی رویاگون را خلق کرده که در آن بینندة مرد می‌تواند خیالات و تخیلاتِ خود را در مواجهه با تصویر زنان تصور کند.


موارد مختلف دیگری در فیلم وجود دارد که بازهم ماهیت فیلمی- رویایی داستان و آگاهی مونرو بر نقش خود را نشان می‌دهد. دیالوگی در فیلم است که در آن شرمن، به همسایه‌اش، مک کنزی، که به‌طور ناگهانی به او سر زده می گوید که "مرلین مونرو"ی واقعی اکنون در آشپزخانه است . با این دیالوگ و نام بردن اسم اصلی مونرو و نه اسم کاراکتر او در فیلم، فیلم بودن ماجرا به بیننده یادآوری می‌شود. و یا در آخر فیلم، صحنة خداحافظی مونرو شبیه فیلم‌های تبلیغاتی است که او در آن‌ها ظاهر شده بود. بیننده با شاتی از پشت سر او روبروست که مونرو را در حال حمل یک خمیر دندان نشان می‌دهد (مونرو هم در واقعیت خمیردندان تبلیغ می‌کرد). مرز واقعیت و مجاز بازهم در این‌جا شکسته می‌شود. وجود همین گفتمان‌های مختلف دربارة فیلم و همچنین شباهت تصویری صحنه‌های این فیلم با فیلم‌های دیگر، فرانسوا تروفو را بر آن داشت تا ادعا کند که "خارش هفت ساله"، "تامل" دربارة فیلم است.


باتوجه به آن‌چه به‌ آن‌ها اشاره‌ شد، می‌توان گفت که مونرو در کارهای مختلف خود همان توصیه‌ای را دنبال می‌کند که در فیلمی همانند همه چیز درباره ایو هم دیده می‌شود: بینندگان جذب شخصیتی می‌شوند که تصویر سینمایی او از واقعیت‌ زیستی خودش کاملا جداست. با این توصیفات سخت است که او را فقط بازیچة اقتصادِ سرمایه‌داری هالیوود دانست، او آگاهانه نقش‌های خود را انتخاب می کرد. او به‌قدر کافی در مقابل این سیستم مبارزه کرد. به دنبال فشار کمپانی‌های آمریکایی، در تلاشی ناموفق کمپانی فیلم‌سازی خودش را تاسیس کرد. همچنین به قول لوئیس بنر، شواهد زیادی وجود دارد که تمایلات‌اش را به جنبش‌های کارگری و چپ و جنبش‌ مدنی آمریکا نشان می‌دهد. در هم‌رأیی با همسرش آرتور میلر، او به مخالفت با موج مک کارتیسم در هالیوود پرداخت و از لو دادن هنرمندانی که تمایلات چپی داشتند طفره رفت. او با افتخار از ارتباطش با سیاه‌پوستان آمریکایی صحبت می‌کرد. کسی بود که با اقلیت‌ها ارتباط نزدیکی داشت؛ هم آرتور میلر و هم دی ماجیو، دو همسر او، از مهاجران آمریکایی محسوب می‌شدند و در ارتباط با هر دوی آن‌ها مونرو روش زندگی خود را مطابق با خواسته‌های آن‌ها عوض کرد و به نوعی احترام خود به آداب و رسومِ "دیگران" را نشان داد.


شاید بخش مهمی از این احترام به اقلیت‌ها، مدیون زندگی سخت مونرو در دوران کودکی باشد. مونرو از همان کودکی و در 9 سالگی از خانواده خود جدا شد و به‌عنوان بچه‌ یتیم با خانواده‌های زیادی زندگی کرد. در یکی از همین خانواده‌ها مورد آزار و اذیت جسمی هم قرار گرفت و در 16 سالگی به اجبار با پسری از محلة خود به نام "کریس مک کی" ازدواج کرد؛ پیوندی که نتیجة خوبی نداشت. همسر او رهسپار جنگ شد و بعد از بازگشت در سال 1946 از او جدا شد. مشخص است چنین شخصیتی که این چنین در زندگی کودکی خود سختی کشیده، نمی‌تواند نگاهی راسیتسی داشته باشد و نسبت به دیگران و زندگی آن‌ها بی‌تفاوت باشد. او دیگری را می‌دید و دیگری هم او را ستایش می‌کرد. بی دلیل نیست که به قولِ بنر، گرم‌ترین احساسات از جانب اقلیت‌های سیاه‌پوست آمریکایی بعد از شنیدن خبر فوت‌اش نثار او شد.

 


1) Fiona Handyside مدرس سینمایی دانشگاه اکستر انگلستان
2) Richard Dyer دانشیار دپارتمان مطالعات فیلم کالج کینگ لندن
3) کهن الگو

 

 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما