اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

کبریت‌های خیس و بی‌خطر! / مرور ۵ فیلم معروف سینمای وحشت که دیگر ترسناک نیستند

 

اشاره: حتماً برای شما هم پیش آمده که به لطف معجزه‌ی اینترنت -و مهم‌تر از آن، دانلودمنیجر!- در این دریای لایتناهی دنبال فیلم‌هایی بگردید که زمانی حتی خواب دیدن‌شان را نمی‌دیدید! آثاری که نویسندگانِ فلان مجله‌ی مشهور سینمایی سال‌ها توی بوق‌وکرنا کرده بودند که چنین‌اند و چنان یا بهمان منتقد شناخته‌شده‌ی اهلِ ینگه‌ی دنیا در فهرست بهترین‌های عمرش قرارشان داده بود و یا این‌که نامزد و برنده‌ی چهار-پنج اسکار و شیر طلایی و خرس نقره‌ای و یوزپلنگ برنزی شده بودند و... و... ساخته‌هایی که گاه -شوربختانه- وجوه اشتراکی از این دست دارند: تاریخ‌مصرف‌شان گذشته است، ثأثیرگذاری‌شان را از کف داده‌اند و یا از همه بدتر این‌که بعضی‌هایشان از بیخ‌وبن مبتذل‌اند! و صدالبته ما -پس از تماشایشان- برای حفظ پرستیژمان -و از ترسِ به باد رفتن آبرو لابد!- سکوت می‌کنیم و یا تأسف‌بارتر از آن، به تداوم به‌به‌ و چه‌چه‌ گفتن‌های کذایی دامن می‌زنیم! نوشتار حاضر، شاید فتحِ بابی باشد به‌قصدِ چوب گذاشتن لای چرخِ این دور باطل؛ مقدمه‌ای برای مرور دوباره‌ی فیلم‌هایی که سال‌هاست در برجِ عاج‌شان نشسته‌اند و انگار وظیفه‌مان شده که جز تعریف‌وتمجید، چیزی به ناف‌شان نبندیم! برای شروع، از دیوار سینمای وحشت، کوتاه‌تر پیدا نکردم! پنج فیلمی که در ادامه درباره‌شان می‌نویسم [۱]، از زمره‌ی هارورهای معروف تاریخ سینما هستند -از فیلمسازانی معروف- که هرچند گه‌گاه و به بهانه‌های مختلف، به‌عنوان برترین‌های ژانر ازشان اسم برده می‌شود ولی به‌مثابه‌ی کبریت‌هایی نمناک‌اند که از برافروختن آتش ترس در وجود بیننده‌ی امروزی‌شان ناتوان‌اند. فیلم‌ترسناکی که نترساند، به چه دردی می‌خورد؟!

 

۱- انزجار، کارگردان: رومن پولانسکی، محصول ۱۹۶۵ انگلستان


«انزجار» (Repulsion) ساخته‌ی ۱۹۶۵ رومن پولانسکی و اولین فیلم از تریلوژیِ موسوم به آپارتمانیِ [۲] اوست. جای تعجب دارد که در برخی سایت‌ها -مثلاً ویکی‌پدیای فارسی- «انزجار» را "شاهکار مهیج روانی" قلمداد کرده‌اند و یا در IMDb به‌عنوان "ترسناک روان‌شناسانه" [۳] ثبت شده است؛ این تعابیر چیزی بیش‌تر از یک شوخی مضحک نیستند چرا که فیلم را پیش از هر کار، باید در "ژانر خواب‌آور" طبقه‌بندی کرد! «انزجار» از این لحاظ که فیلمنامه‌اش کشش ۱۰۵ دقیقه فیلم سینمایی بلند را ندارد، به تولیدات وطنی شبیه است. آن‌همه مقدمه‌چینی ابتدایی برای اتفاقکی که تازه حدود دقیقه‌ی چهل‌وهفتمِ فیلم می‌افتد، چه لزومی دارد؟ «انزجار» روایت‌گر توهمات دختری غیرعادی و منزوی و متنفر از جنس مخالف، در آپارتمانی مسکونی است که در بهترین حالت می‌توانست فیلم کوتاه قابلِ اعتنایی باشد. انتخاب ملیت بلژیکی برای کارول، علاوه بر این‌که شاید قرار بوده تأکیدی بر انزوای دختر باشد، انگار توجیهی است برای لهجه‌ی فاجعه‌بار کاترین دنوو در این فیلم کم‌دیالوگ. «انزجار» سرِسوزنی نمی‌تواند بترساند. از مقایسه‌اش با بهترین نمونه‌های سینمای وحشت می‌پرهیزم و تنها به دیگر ساخته‌ی آقای پولانسکی، "بچه‌ی رزماری" (Rosemary's Baby) [محصول ۱۹۶۸] اشاره می‌کنم: "بچه‌ی رزماری" پس از سال‌ها هنوز سرپاست و حرف برای گفتن دارد، مزیتی که «انزجار» از آن کم‌ترین بهره‌ای نبرده و یک کبریت خیس‌خورده‌ی کاملاً بی‌خطر است.

 

۲- مُرده‌ی شریر، نویسنده و کارگردان: سم ریمی، محصول ۱۹۸۱ آمریکا


«مُرده‌ی شریر» (The Evil Dead) به کارگردانی سم ریمی -که در بین سینمادوستان ایرانی به‌نام «کلبه‌ی وحشت» شناخته‌شده‌تر است- عزیمت پنج جوان دانشجو برای گذراندن تعطیلات آخر هفته‌ در کلبه‌ای جنگلی و ماجراهای بعدی‌اش را روایت می‌کند. آن‌ها در زیرزمین کلبه، ضبط صوت و کتابی قدیمی مملو از تصاویر شیطانی پیدا می‌کنند که گویا متعلق به یک باستان‌شناس بوده است؛ به‌کار انداختن دستگاه و پخش صدای ضبط‌شده‌ای به زبان سومری، نیروهای اهریمنی جنگل را بیدار می‌کند... «کلبه‌ی وحشت» شاید زمانی چیزی در چنته داشته است و فیلم مهمی محسوب می‌شده، اما حالا تماشای فقط چند دقیقه از آن کافی است تا مطمئن شویم قافیه را بدجور به گذشت زمان باخته. «کلبه‌ی وحشت» را به‌شرطی می‌توان -تا اندازه‌ای- تحمل کرد که با توجه به رگه‌های طنزش، یک "کمدی-ترسناک" به‌حساب‌اش آورد! تمام اجزاء تشکیل‌دهنده‌ی این فیلم در حد نازلی از کیفیت به‌سر می‌برند؛ از بازیگری و چهره‌پردازی گرفته تا جلوه‌های ویژه، طراحی صدا، نورپردازی و فیلمبرداری. فیلمنامه هم که جای خود دارد و از اساس بی‌منطق است؛ کدام ابلهی حاضر می‌شود تعطیلیِ آخر هفته‌اش را در چنین کلبه‌ی متروک و پرت‌افتاده‌ای بگذراند؟ لابد پاسخ این است: "همین پنج ابله توی فیلم!" جالب است که در همان کلبه‌ی بی‌دروپیکر کهنه، تک‌تک لامپ‌ها بدون کوچک‌ترین اشکالی کار می‌کنند! البته کار هم نمی‌کردند چندان اهمیتی نداشت چرا که نیمه‌شب در جنگل -به‌ لطف منبعی نامعلوم- از روز روشن‌تر است! خنده‌دار اینجاست که وقتی چهره‌ی شریل -یکی از جوان‌ها- (با بازی الن سندوایس) به ‌وضع ناهنجاری درآمده، به‌کلی دفرمه -و ‌اصطلاحاً: تسخیر- شده؛ بقیه، انگار نه انگار! راحت و آسوده به کار خودشان ادامه می‌دهند! حیرت‌آور است که چطور عده‌ای سم ریمی را "سلطان وحشت" می‌خوانند؛ ریمی نهایتاً می‌تواند "سلطان تهوع" نامیده شود! یکی از فیلم‌های متأخرش، "مرا به دوزخ بکش" (Drag Me to Hell) [محصول ۲۰۰۹] -بدون اغراق- از حال‌به‌هم‌زن‌ترین‌های ژانر است. در «کلبه‌ی وحشت» هم سکانس‌های تهوع‌آور کم نیستند که اگر -به‌خاطر اجرای سردستی و کارتونی‌شان- تا این حد مسخره به‌نظر نمی‌رسیدند، حتماً می‌توانستند تأثیر ناخوشایندی بر روحیه‌ی تماشاگر بگذراند. «کلبه‌ی وحشت» حتی نمی‌تواند علاقه‌مندان مبتدیِ سینمای وحشت را بترساند و ‌جز این‌که حال‌شان را به‌هم بزند، کارکرد دیگری ندارد... «کلبه‌ی وحشت» از مُد افتاده و بی‌ارزش است.

 

۳- بازی کودکانه، کارگردان: تام هالند، محصول ۱۹۸۸ آمریکا


«بازی کودکانه» (Child's Play) فیلمی ساخته‌ی تام هالند است که فارسی‌زبانانِ علاقه‌مند به سینما، آن را بیش‌تر تحت عناوینی نظیر «عروسک قاتل» یا «عروسک شیطانی» می‌شناسند. قاتلی سریالی ملقب به "چاکی" حین فرار از دست مأموران پلیس، توسط کارآگاه نوریس (با بازی کریس ساراندون) کشته می‌شود. چاکی پیش از مرگ، روح شیطانی‌اش را درون کالبد یکی از عروسک‌های فروشگاهی که در آن پناه گرفته بود، می‌دمد تا انتقام‌اش را بگیرد... «عروسک قاتل» علی‌رغم افتتاحیه‌ای خوب که بدون اتلاف وقت سراغ اصل مطلب می‌رود، به‌همان سرعت هم تبدیل به فیلمی معمولی و نیمه‌جان -بخوانید: بی‌جان!- می‌شود که حین تماشایش می‌توانید با خیال راحت چای دم کنید یا به‌دنبال نصاب کولر -با نازل‌ترین قیمت!- صفحه‌ی نیازمندی‌های روزنامه را ورق بزنید! حتی وقتی جان پسربچه از سوی چاکی با تهدید جدی روبه‌رو می‌شود، هیچ ترسی بر ما غلبه نمی‌کند چرا که شک نداریم پلیس وظیفه‌شناس و مادر فداکار به‌موقع سر خواهند رسید! شاید خنده‌آور بودن فیلم را تا حدی بتوان گردن جلوه‌های ویژه‌ی سطح پایین‌اش انداخت -که به بودجه و امکانات محدود زمان ساختِ آن بازمی‌گردد- اما نمی‌توان منکر ضعف فیلمنامه و کارگردانی شد. گویا اسم فیلم و قهرمان‌اش -که یک عروسک است- کافی بوده تا هالند و تیم‌اش کار را دستِ‌کم بگیرند! با این‌‌همه، فروش «عروسک قاتل» آن‌قدر قانع‌کننده بود که تهیه‌کننده‌ها و سرمایه‌گذاران را به ساخت ۵ قسمت دیگر وسوسه کند. قسمت‌های دوم تا پنجم طی سال‌های ۱۹۹۰، ۱۹۹۱، ۱۹۹۸ و ۲۰۰۴ اکران شدند و سه سال پیش (۲۰۱۳) نیز ششمین قسمت تحت عنوان "نفرین چاکی" (Curse of Chucky) [ساخته‌ی دن مانچینی] به نمایش عمومی درآمد. اگر فیلم‌هایی مثل "مقصد نهایی" (Final Destination) [ساخته‌ی جیمز وُنگ/ ۲۰۰۰] را یک فیلم‌ترسناک نوجوانانه به‌حساب آوریم، آن‌وقت عنوان "فیلم‌ترسناک کودکانه" کاملاً برازنده‌ی «عروسک قاتل» خواهد بود!

 

۴- خون مقدس، کارگردان: آلخاندرو خودوروفسکی، محصول ۱۹۸۹ ایتالیا و مکزیک


«خون مقدس» (Santa Sangre) ساخته‌ی آلخاندرو خودوروفسکی [۴] است. در یک آسایشگاه بیماران روانی، مرد جوانی به‌نام فنیکس (با بازی اکسل خودوروفسکی)، خاطرات دوران کودکی‌اش را از زمانی که همراه پدر و مادرش (با بازی بلانکا گوئرا) در سیرک ال‌گرینگو برنامه اجرا می‌کرد، به‌یاد می‌آورد. تیره‌روزی‌های پسرک وقتی آغاز می‌شود که پدر هوسران و دائم‌الخمر او، پس از قطع هر دو دست مادر فنیکس، خودکشی می‌کند... در فهرست‌هایی که طی برخی مناسبت‌ها، از ترسناک‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما منتشر می‌شود، گاهی به «خون مقدس» هم برمی‌خوریم که سؤال‌برانگیز است! شاید علت را این‌طور بشود توجیه کرد: «خون مقدس» یکی از مشمئزکننده‌ترین فیلم‌هایی است که تاکنون تولید شده. بیش از ۹۰ درصد از -به‌اصطلاح- آدم‌های این -به‌اصطلاح- فیلم، پست‌تر از پست‌ترین حیوانات تصویر شده‌اند. سکانسی کلیدی که در این خصوص می‌توان به آن اشاره داشت، سرازیر کردن جنازه‌ی فیل میان زباله‌ها، هجوم لشکری از انسان‌های گرسنه و بدبخت و پاره‌پاره‌ کردن لاشه‌ی حیوان است که فیلمساز جوری به تصویرشان کشیده که درست مثل یک مشت کرم مفلوک به‌نظر برسند! خودوروفسکی در «خون مقدس» مذبوحانه سعی دارد عمیق و فیلسوف جلوه کند اما حاصل کار، فیلمی مملو از کثافت و ابتذال است. کارگردان در ادامه‌ی تلاش برای جهانی شدن، بازیگرانِ غالباً مکزیکی‌اش را وادار کرده انگلیسی حرف بزنند که البته نتیجه‌ای جز ادای کلمات به‌شکلی آزاردهنده و نفرت‌انگیز نداشته است! «خون مقدس» را پیش از هر چیز، بایستی محصول عقده‌های روانی فروخفته‌ی ذهن بیمار فیلمساز و فیلمنامه‌نویس [۵] محسوب کرد. فیلم به‌غیر از این‌که پسری روان‌پریش، به دست‌ها و بازوان مادر نقص عضو شده‌اش و ماشین آدم‌کشیِ او تبدیل می‌شود، چه چیزی در چنته‌ دارد؟! ایده‌ای که تازه در گره‌گشایی پایانی پی می‌بریم آن‌هم توهمی بیش‌تر نبوده است! «خون مقدس» فیلمی دوپاره است که پاره‌ی دوم‌اش -پس از خروج فنیکس از تیمارستان- به فیلم‌های ترسناکِ صامت و نازل پهلو می‌زند! تا به حال، فیلم‌هایی بوده‌اند که عمدتاً به‌دلیل ضعف‌های ساختاری، بی‌ارزش خطاب‌شان کرده‌ باشم؛ اما جدا از کیفیت غیرقابلِ دفاع «خون مقدس»، بی‌ارزش دانستن این فیلم از جنس دیگری است که به فکر مریض و آلوده‌ی پشت‌اش بازمی‌گردد. مضحک‌ترین بخش فیلمی که تماشاگران‌اش را ۲ ساعت تمام با نمایش جزءبه‌جزء حجم عظیمی از پلشتی‌ها عذاب داده، آن‌جاست که به مضمون کلیشه‌ای "عشق نجات‌دهنده است" متوسل می‌شود! به‌نظرم وقت‌اش رسیده است که ننگ بدترین کارگردان و بدترین فیلم تاریخ سینما از نام اد وود و "نقشه‌ی ۹" (Plan 9 from Outer Space) [محصول ۱۹۵۹] برداشته و نصیب فیلمساز دیگری شود؛ چه گزینه‌ای بهتر از آلخاندرو خودوروفسکی و «خون مقدس»؟!

 

۵- آنچه در زیر پنهان است، کارگردان: رابرت زمه‌کیس، محصول ۲۰۰۰ آمریکا


«آنچه در زیر پنهان است» (What Lies Beneath) یازدهمین فیلم بلند سینمایی رابرت زمه‌کیس به‌شمار می‌رود. کلر (با بازی میشل فایفر) اخیراً همراه با همسر دانشمندش، نورمن (با بازی هریسون فورد) به خانه‌ی ویلاییِ پدر نورمن نقلِ‌مکان کرده‌اند. کلر به‌تدریج متوجه وقوع اتفاقاتی عجیب‌وغریب در خانه می‌شود؛ این اتفاقات سرانجام او را متقاعد می‌کنند که مسبب تمامی وقایع مذکور، روح آزرده‌ی یک زن جوان است... شاید «آنچه در زیر پنهان است» در زمان‌های بسیار دور و دراز، کار می‌کرده و عده‌ای را هم می‌ترسانده، اما در حال حاضر تنها کارکردش این است که به ما گوش‌زد کند فایفر و فورد چقدر بازیگران بدی هستند! فیلم، جبران‌ناپذیر‌ترین ضربه‌ها را از فیلمنامه‌ی پر از حشو و زوائد و صدالبته بازی گل‌درشت هریسون فورد و -مخصوصاً و مخصوصاً- میشل فایفر خورده است. تعجب می‌کنم چطور فایفر -که با فیلم "خانواده" (The Family) [ساخته‌ی لوک بسون/ ۲۰۱۳] کاندیدای کسب جایزه‌ی تمشک طلاییِ ۲۰۱۴ شده بود- برای «آنچه در زیر پنهان است» هیچ تمشکی نبرده است! نقش‌آفرینیِ آکنده از ادا و اصول و اغراق میشل فایفر را که کنار بگذاریم، ضعف فیلمنامه بیش از هر المان دیگری بیداد می‌کند! «آنچه در زیر پنهان است» خیلی دیر راه می‌افتد و چند سکانس فیلم را می‌شود راحت حذف کرد بدون این‌که هیچ اتفاق خاصی بیفتد! از جمله: قرار شام کلر و نورمن با استن و النا، حضور روان‌پزشک سیاهپوست، احضار روح احمقانه‌ی کلر و جودی و... «آنچه در زیر پنهان است» اصلاً ترسناک نیست؛ یک فیلمِ -مثلاً- معماییِ خسته‌کننده‌ است که بی‌خودی کش آمده و پیشامدها آن‌قدر ناشیانه در پیکره‌ی فیلمنامه‌اش جاگذاری شده‌اند که غافلگیریِ پایانی‌ -و رو شدن دست آقای دکتر- کوچک‌ترین تأثیری بر تماشاگر نمی‌گذارد. رابرت زمه‌کیس در «آنچه در زیر پنهان است» برای ایجاد تنش و هیجان به‌جای اتکا به یک فیلمنامه‌ی پروپیمان؛ به دود و مِه ساختگی، جیغ‌های گوش‌خراش میشل فایفر و موسیقی کهنه و از مُد افتاده‌ای متوسل شده که بیش‌تر یادآور شاهکار هیچکاک، "روانی" (Psycho) [محصول ۱۹۶۰] است! مشخص نیست -در سال ۲۰۰۰- چرا برای این فیلم که عمده‌ی زمان‌اش در همان ویلای کذایی می‌گذرد و جلوه‌های ویژه‌ی خارق‌العاده‌ای هم ندارد، ۱۰۰ میلیون دلار هزینه شده است! تنها بخش به‌یادماندنی فیلم، همان دو دقیقه‌ی درخشان سکانس فینال است که جسد مدیسون (با بازی آمبر والتا)، موجب نجات کلر و مرگ نورمن می‌شود و دیگر هیچ! «آنچه در زیر پنهان است» به‌اندازه‌ای کسالت‌بار است که بیننده‌ی بیچاره طی ۱۳۰ دقیقه دندان روی جگر گذاشتن، کاری به‌جز خمیازه کشیدن ندارد!


 


[۱]: فیلم‌ها به‌ترتیبِ سال ساخت آورده شده‌اند.
[۲]: Apartment Trilogy، دو فیلم دیگر -به‌ترتیب- "بچه‌ی رزماری" و "مستأجر" (The Tenant) [محصول ۱۹۷۶] هستند.
[۳]: Psychological horror.
[۴]: نگارنده قبل‌تر در یادداشتی مجزا، به این فیلم پرداخته و بازخوردهایش را هم نوش جان کرده است! خلاصه و ادیت‌شده‌ی آن یادداشت را اینجا آوردم تا جای «خون مقدس» در نوشتاری که چنین مدخلی دارد، خالی نباشد!
[۵]: خودوروفسکی یکی از نویسندگان فیلمنامه هم هست.

 

درباره نویسنده :
پژمان الماسی‌نیا
نام نویسنده: پژمان الماسی‌نیا

دبیر تئاتر آکادمی هنر

تحصیلات: کارشناس ارشد پژوهش هنر
عرصه‌ی فعالیت: حضور جدی در حوزه‌ی ادبیات و ویراستاری از ۱۳۸۳، صاحب ۷ کتاب شعر چاپ‌شده با عناوین «دیگر هم‌بازی‌ات‌ نمی‌شوم» (۱۳۸۶) «عاشقانه‌های ‌برف ‌به‌اسم ‌کوچک» (۱۳۸۷) «روایت ‌ماه ‌از نیمه» (۱۳۸۸) «تقویم عقربه‌دار ماه‌های بهار» (۱۳۸۹) «گذرنامه موقت ماهی آزاد» (۱۳۹۰) «ییلاق ‌چشمان ‌تو» (۱۳۹۱) و «سرگرم مردنم» (۱۳۹۵)، نگارش نزدیک به ۳۰ مقاله با موضوعیت هنر و فلسفه‌ی هنر، همکاری به‌عنوان منتقد فیلم و تئاتر با سایت‌های سینمایی معتبر، پایه‌گذاری صفحه‌ی «طعم سینما» و نگارش ۱۷۰ نقد درباره‌ی فیلم‌های مطرح تاریخ سینما ذیل این عنوان، چاپ کتاب «طعم سینما» در ۳۸۴ صفحه و حاوی ۱۷۹ نقد پیرامون ۱۸۵ فیلم سالیان دور و نزدیک سینمای جهان (مهرماه ۱۳۹۷)
زمینه‌ی پژوهش: سینمای آمریکا، سینمای مستقل آمریکا، سینمای وحشت


دیدگاه‌ها  

+16 #1 زینب 1394-11-13 19:37
سلام. عالی نوشتید. تبریک می گویم. پیروز و سربلند باشید.
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما