ایلیا رپین: ایوان مخوف و پسرش/ خوانش تصویر؛ شمارهی یکم
- توضیحات
- نوشته شده توسط هاجر سعیدی، فرهاد سلیمان نژاد و رامین اعلایی
- دسته: خوانش تصویر
- منتشر شده در 1392-12-10 00:31
هاجر سعیدی: ایوان گروزنی، پسرش را کشته است. این گزاره بی درنگ در تابلو رپین با گزارهی دیگری متقابل میشود: ایوان دهشت زده است. اما دهشتِ ایوان از چیست؟ آیا از کشتنِ پسر با ضربهی عصا به شقیقهاش؟ عملی که در واقع خصلت ِ ملکهی ایوان نیز به شمار میرود؛ او را با مرگ میشناسند. پس ایوان از چه دهشت کرده است؟ پاسخِ این سوال همان جایی است که دهشت را بازنمایی میکند: چشمهای ایوان. دوباره به چشمهای ایوان خیره شوید تا این تابلو را ببینید. خیرهگی به چشمهای او ناگهان همه چیز را وا میسازد. چشمها، این ابژههای اضطراب ایوان، فاش میکنند که ایوان پسرش را نکشته است. او خود، دیمیتری را نکشته است. دیمیتری را اصابت عصا بر سر کشته است؛ عصای ایوان، عصای پیرمردی مستاصل که در تابلو رپین با دستِ خونینی بیسبب میکوشد از مرگ بپرهیزد.
دیمیتری را ایوان نکشته است، بلکه "گروزنی" کشته است. تقدیر (Moira) که پسری 4 ساله را به تخت مینشاند، با دسیسهها بزرگ میکند، تنها نقطهی لطیف ِ زندگیاش؛ زن اولش را از او میستاند، هر گونه مخالفتی را با ترور حذف میکند، او را مقتدرترین حاکم روسیه میسازد: "گروزنی" که در این نقاشی در عصای ایوان متبادر شده است. رپین در اینجا " تقدیر" را چنان شیئی منفک از فرد ترسیم کرده است. عصا که "گروزنییت" اوست را چون شیئی که حکم میکند تصویر کرده که ایوان را به سوی پایانِ تراژیکش رهنمون کند. ایوان از قانون تقدیر سرپیچی نکرده است، او بهترین پادشاه روسیه است. اویی که مرزهای روسیه را رام کرده و سرزمین های بسیاری را به اطاعت واداشته است. او باید "نیکبخت" باشد زیرا که تابع قانون است و همینجا هم هست که دقیقا دهشتناک مینماید. نیکبختی ِ ایوان، دست یازیدن به عالیترین غایات است: "خیرِ سیاسی". خیری که البته با خوانشِ رپین دیگر هیچگاه نمیتواند متضمنِ "عدالت" باشد. تابلو کشته شدن دیمیتری به دست ایوان، پرسشی سخت از اخلاق نیکوماخوسی است که رپین روی بوم نگاشته است.
فرهاد سلیماننژاد: در تابلوی رپین دو چیز واژگون شدهاند: قامتِ فرزندِ مقتول و سریرِ پادشاهی. تو گویی که نقاش بر آن است تا میان این دو واژگونی، پیوندی برقرار کند: مرگ فرزند به مثابه سرنگونیِ اریکهی قدرت. البته قصد نقاش روایت تاریخ نیست! هر چند عنوان اثر، چهرههای مصور شده و موقعیت نمایشیِ آن، یادآور یکی از مشهورترین حکمرانان تاریخ روسیه است و نیز یکی از اعمال سبوعانهي او: قتل فرزند مهتر. آلت قتاله نیز درست در پیش روی ماست؛ نزدیکترین فاصلهی ممکن در افق دید ما و آن آلت قتاله هیچ نیست جز عصای امپراطور. این قرابت فاصله حاصل طبعآزمایی و تفنن نقاش نیست! اثر بر آن است تا بر علت بنیادین قتل تاکید وافر کند: جنون قدرت. عصا همواره نشانهی شوکت و قدرت بوده است. افروخته شدن آذرخش زئوس موکول است به بر افراشته شدن عصای خداوندگاریاش و نیز تمام اقتدار موسی در برابر فرعون بسته است به هیولاوشی عصایش. لکن عصای ایوان واژگون کرده و در پی آن خود نیز واژگون شده است! مُهر تاریخ صحت این تناظر را ممهور میکند. با مرگ ایوان همهی آن هیمنه و عظمت دستگاه امپراطوری بر باد رفت! در حالی که پاسداری و صیانت از آن با ید قهار فرزند مهتر امری ممکن و محتمل بود. در روایت رعبآور رپین گویی ایوان متوجه این خطاي جبرانناپذیر خویش شده است. به چشمان از حدقه در آمدهاش نظاره کنید. آن نگاه خیرهی مرعوب و مستاصل از چه خبر میدهد جز «آگاهی تراژیک» از یک خطای مهلک خودخواسته؟! راز قدرت مسحور کنندهی رپین در طراحی و رنگپردازی، قدرت القاء همین آگاهی تراژیک و نیز برسازی رعب و دهشت یک موقعیت تاریخی است که خیل کثیری از مخاطبانش بدان اشراف دارند.
به سمت و سو و حركت دست چپ ايوان نظاره کنید. در ظاهر امر ايوان فرزند مقتول را در آغوش گرفته است. لکن حركت دست او به گونهای است که چشمِ چپِ نعشِ فرزند را گشوده نگاه داشته است. توگویی که نقاش عامدانه بر آن است تا سوسوی نگاه منقلب و مغموم فرزند را در برابر دیدگان بینندهی احتمالی اثر خود به نمایش بگذارد و تاثير مرعوب کننده و در عین حال حزنآور اثر را صد چندان کند. از براي همين تصميمی هنرمندانه در طراحی اتخاذ میکند. دست ایوان را بر شقيقهي جنازه چنان قرار ميدهد که با فشار ناشی از افسوس و پشیمانی ایوان به منظور جلوگيري از خونريزي، چشم مقتول گشوده باشد و ما در مقام بیننده، آن نگاه مغموم و سرخورده را نظاره کنیم.
به چین خوردن فرش زير پاي جنازه نیز باید تامل کرد: چین خوردن ناشي از درد جانکاه احتضار. نقاشی منحصر به فرد رپین شاهكاري است كه انسانيترين عواطف رومانتيك را بدون دستياري به شگردهاي سبك رومانتيك و با وفاداري كامل به اسلوب رئاليسم مصور ساخته است. این همنشینیِ مضمون و روایت، نشانهای است که بر حلول روح رومانتيسیم در کالبد رئاليسم روسی دلالت دارد.
رامین اعلایی: ایوانِ پسر کنترل ناپذیر است. او به بی انضباطی گرایش دارد پس بر طبق یک قانونِ نانوشته سرکوب میشود. قانونی که در اینجا بیشتر همچون فرمانی اخلاقی است تا سازوکاری ایدئولوژیک. یعنی آنی که با الوهیت اینهمان شده است. اما ایوانِ پدر و پسر در تابلوی رپین، در واقع فیگورهای غایی این امر الوهیاند. گو اینکه امر الوهی خواسته باشد تا با وانهاده شدن به فرم یک بدن یا با گرفتن صورت وجودی یک انسان محقق شود. موقعیتی که نوعی از عریان شدن یا در معرض دیده شدن را در اختیار یک صورت استعلایی قرار میدهد. یا به عبارت دیگر درونی شدن امر الوهی با خروج از آن صورت استعلایی دور از دسترس. در مورد مضمون تابلوی رپین، که قتل ایوان پسر به دست ایوان مخوف را به تصویر میکشد، ما با شکل دیگری از وانهادن مواجهیم. پسری که برعلیه پدر طغیان کرده است و متعاقبا ً از سوی پدر به قتل رسیده است. در واقع ایوان پسر با طغیان بر علیه جایگاه نمادین پدرش (یا خودش البته) به عنوان جسمانیت امر الوهی خویشتن خویش را وانهاده است. یعنی اویی که تشخیص داده است تا دیگر از وحدانیت مطلق با پدرش بگسلد تا بر فراز مغاک عادی بودن و عادی زیستن پرتاب شود. مرگ او در واقع سرحدات امر مادی بودن است. انتخاب سرخوشی و عشق است. صورت غایی عشق است. چشمان از حدقه درآمده و وحشتزدهی ایوان مخوف را ببینید! او ناباورانه بدن مجروح پسرش را در آغوش گرفته است. و ایوان پسر در این بزنگاه تاریخی سراسر بدن است. زخمهای او، بدن او را در ملموس ترین صورت وجودیاش متعین ساختهاند، تثبیت کردهاند. در واقع ایوان پسر بدناش را به قیمت تهی شدن از الوهیت موروثیاش به امر واقع مرگ پیشکش کرده است.