اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

بازی‎های میهن پرستانه / تحلیل ساختار سیاسی و رسانه ای در فیلم «نیمه ماه مارس» ساخته‎ی جورج کلونی

 

موریس (جورج کلونی): من نه مسیحی هستم، نه کافر، نه یهودی و نه مسلمان. مذهب من و چیزی که به آن اعتقاد دارم فقط یه چیزه، اونم قانونِ اساسیِ ایالات متحده است.»

 فیلیپ سیمور هافمن، جورج کلونی و رایان گاسلینگ در عید مارس

مدت‎هاست دنیای ساده دلانه و بینش سیاسی اتوپیایی سینمای کاپرا به تاریخ پیوسته است. باور کردن فیلم‎های سیاسی -و شاید بهتر باشد بگوییم شبه سیاسی- دهه‎های 30 و 40 سینمای امریکا و نظام ساده ترسیم شده در آن (حتی در نمونه‎های واقع‎گرایانه‎تری که جان فورد فقید به تصویر کشید) از باور کردن فیلم های تخیلی این سال‎ها سخت تر شده است.

واقعیت دارد که نیمه ماه مارس The Ides of March عملاً حرف جدیدی برای گفتن ندارد چون پیشتر، چه در دوران مک‎کارتیسم و چه بعد از مک‎کارتیسم و چه در بحبوحه‎ی دوران جنگ سرد آن‎قدر فیلم سیاسی در تاریخ ساخته شد که مضمون افشاگرانه این فیلم هم عملاً خنثی و فاقد کوبندگی مدنظر جورج کلونی است؛ اما حضور چنین فیلمی آن‎هم  در آستانه‎ی انتخابات درون حزبی در ایالات متحده به نوعی تلنگری است به افکار عمومی حاکم بر جامعه آن خطه تا بازی‎های سیاسی کاندیدها را بیشتر بشناسند. اگر زمانی همه مردان رئیس جمهور پاکولا با نگاه به نسبت چپ خود، سعی در مشخص کردن پشت پرده سیاست آن سال‎ها داشت و در بلاک باسترهای شبه سیاسی آن سال‎ها همیشه قهرمان تنها در تقابل با سیستم فاسد حکومتی قرار می‎گرفت  و یا در اروپا کوستا گاوراس با فیلم‎هایی چون زد و اعتراف گاه چپی‎ها و گاه راستی‎ها را مورد نوازش قرار می‎داد و یا در فیلم نمادین چون آی مثل ایکار (که به نوعی بازسازی ترور کندی در کشوری خیالی را مدنظر قرار داده بود)، قتل ایومونتان در سکوت شب، با اسطوره یونانی یکی می‎شود و آن سکوت وهمناک و آپارتمانی خالی که با حرکت رو به عقب دوربین پایانی دهشتناک را برای مردان درستکار سیاسی رقم می‎زند، دیگر انتظار کوبندگی از فیلمی سیاسی در 2011 چندان انتظار منطقی به نظر نیاید. واقعیت دارد که داستان‎های دنیای واقعی سیاست که در عصر ارتباطات به رسانه‎ها درج پیدا می‎کند، هم‎چون قضیه مرگ مشکوک مرلین مونرو برای مخفی ماندن روابطِ عاشقانه‎اش با رئیس جمهور وقت آمریکا و یا حتی رسوایی‎های اخلاقی رئیس جمهور سال‎های نه چندان دور ایالات متحده کلینتون را در بطن خود دارد، تاریخ مصرف سینمای سیاسی افشاگرانه هم به پایان رسیده باشد.

این مقدمه کوتاه نشان دهنده ضعیف و یا بد بودن فیلم کلونی نیست. کلونی نشان داده است در کارگردانی هم‎چون بازیگریش توانا است. شب بخیر و موفق باشید فیلم قبلی او در مقام کارگردان بازهم در زیرگونه‎ی فیلم‎های  سیاسی قرار دارد. او با تلفیق تصاویری مستند و آرشیوی و نشان دادن سناتور مک کارتی در ان فیلم و افشاگری‎های آن دوران نفرت‎انگیز مبتنی بر  تئوری توطئه و ترس از کمونیسم یک فیلم با ساختار کلاسیک را خلق می‎کند. در نیمه ماه مارس از واقعیت آرشیوی دست می‎کشد و فیلمی سیاسی با ارجاعات نه چندان فرامتنی را می‎سازد تا بتواند به لحنی استعاره‎ای مضمونی جهان‎شمول را به مخاطبانش ارائه دهد.

نیمه ماه مارس ساختار سینماتوگرافیک قدری دارد. فیلمنامه‎ای ساده  که نشان دهنده سناریوهای از پیش نوشته شده‎ای است که توسط افرادی چون استیو با بازی رایان گاسلینک (که این روزها با درایو به شهرتی عالم‎گیر دست پیدا کرده) نوشته می‎شود و رئیس جمهور آینده هم‎چون یک بازیگر باید نقشش را در چارچوب آن اجرا کند (شاید به عنوان یکی از نمونه‎ای‎ترین فیلم در این زیرگونه  دمسگ را بجنبان با بازی  دنیرو و هافمن را نام برد که در آن هم برای سرپوش نهادن بر روابط غیر اخلاقی رئیس جمهور با یک شاگرد مدرسه‎ای باید سناریویی طرح‎ریزی و اجرا شود). گویی فرق چندانی بین استیو به عنوان یک کارمند ستاد انتخاباتی و فرماندار به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری وجود ندارد. او برای سالن تاریک و خالی تنها شمه‎ای از متن سخنرانی را می‎خواند و کاندیدا برای مردمی که سراپا گوش هستند.

ryan gosling in the ides of march 

نویسنده پشت پرده در واقع اصطلاحی است که برای نام نهادن بر  نویسندگان این فیلمنامه‎های واقعی و افرادی چون استیو در این فیلم، که در دوران سیاه مک کارتیسم قلم نویسندگان و سیاسیون ممنوع الکار بوده‎اند (که شاید فیلم بدل با بازی غریب وودی آلن در نقش یک نویسنده پشت پرده مشهورترین فیلم در مورد این افراد باشد) و در دوران بعد از جنگ سرد به عنوان معماران سیاست به کار گرفته شده‎اند. فیلم کلونی در مورد همین معماری و افراد حاضر در دو ستاد انتخاباتی میان حزبیِ، حزب دمکرات و شیوه‎های کاری‎شان و تعامل و تقابل آن‎ها با رسانه‎هاست. تعاملی که کم‎کم در آن پرده‎هایی از روابط پشت‎پرده موجود فرو می‎افتد و از اصول اعتقادی که اکثر افراد حاضر به عنوان اصل پذیرفته‎اند جای خود را به بهره‎برداری‎های شخصی توافقات و امتیاز دهی‎ها و سپس به فساد انتهایی و سقوط می‎انجامد.

آغاز فیلم با حرکت مردی از پشت تاریکی که پیرامون او را پرده‎های عریضی فرا گرفته‎اند  شروع می‎شود که به طرف میکروفن قدم بر می‎دارد. سخنانی که مرد می‎گوید بعدها از زبان فرماندار بیرون می‎آید. گویا دنیایی پنهان پشت هر سخنی که گفته می‎شود وجود دارد که عقبه‎ای سایه‎وار و ناشناخته آن را هدایت می‎کند. پوستر فیلم هم بیان کننده همین مشی سیاسی فیلم است. تصویری از رایان گاسلینک و جورج کلونی که در یک طرف صورت عادی رایان قرار دارد و در سوی دیگر تصویری از جورج کلونی که دستی مجله تایم را همچون نقاب جلوی صورتش گرفته است که از ورای آن سیمای رئیس جمهور آینده قرار دارد که با چند تیتر خبری بزک شده است. باز آفرینی قدرت توسط رسانه‎ها و افردی چون استیو که رئیس جمهوری را خلق می‎کنند. رویه‎ای دیگر از تاثیر رسانه‎ها که در فیلم قبلی کلونی (شب بخیر و موفق باشید) در جهت به زیر افکندن سناتور مک‎کارتی و سقوطش می‎انجامد و در این فیلم بعد از چند مواجهه هم‎چون یک بازی شطرنج به خلق قدرت می‎انجامد.

در یکی از سکانس‎های اولیه فیلم شاهد گفت‎وگوی استیو و آیدا خبرنگار مجله  تایم هستیم. آن‎چه از فحوای کلام بر می‎آید، اعتقاد قلبی استیو است به فرماندار که قرار است بعد از پیروزی در انتخابات درون حزبی سکان کشور را به دست گیرد.

-من آدم ساده لوحی نیستم اما این یک حقیقته. اون تنها کسی است که میتواند در زندگی مردم تغییر ایجاد کند. حتی در زندگی آنهایی که از او تنفر دارند.

(تغییری که خبرنگار آنرا احمقانه می داند )

 

آن‎چه که در ادامه فیلم از موریس  فرماندار می‎بینیم که در برابر باج‎خواهی یک نماینده کنگره (تامپسون) حاضر به تسلیم و باج دادن نمی‎شود، تصویری آرمانی از یک قهرمان ملی را به رخ می‎کشد که جان کلام سخنانش همان آرمان‎های پراگماتیک و سودجویانه حاکم بر جامعه آمریکا است؛ اما این تصویر آرمانی به زودی با حضور مالی یک کارآموز 20 ساله (اوان راشل وود) در ستاد انتخاباتی دگرگون می‎شود. حضور و محو مالی در فیلم به گونه ساده انگارانه به تصویر کشیده می‎شود و این قطعاً یک ایراد فیلمنامه‎ای است. ارتباط او با استیو و فرماندار و به قولی مگ‎گافین فیلم در مدت زمان کمی شکل می‎گیرد. اگر چه شاید همین سادگی مدنظر کارگردان بوده که ریشه عظیم اختلافات سیاسی به همین سادگی به وقوع می‎پیوندد، اما عدم وجود یک منطق درست در خلق این رابطه‎ها به واقعیت‎پذیری فیلم خدشه وارد کرده است.

جورج کلونی در the ides of march 

در واقع از نیمه دوم فیلم است که باید به دنیای سیاه، فاسد و پر از حیله و مکر سیاست وارد شویم که در آن دوستی‎ها جای خود را به اخاذی، باج خواهی، حق السکوت و واژه‎هایی چون وفاداری و وفای به عهد به شعارهای مضحک اخلاقی بدل می‎شوند. آرمان خواهی‎های اولیه تبدیل به منفعت طلبی‎های شخصی می‎شود و سکوت در قبال مرگ یک انسان و حق السکوت خواهی در برابر یک رابطه نامشروع، تبدیل به مستمسکی برای ارتقاء و انتقام جویی‎های شخصی می‎گردد. مستمسکی که در یکی از دیالوگ‎های کلیدی فیلم برای یک رئیس جمهور خطرناک‎تر از شروع یک جنگ، ورشکست کردن اقتصاد یک کشور و.... می‎باشد.

چینش صحنه‎های فیلم و دقت کلونی در به تصویر کشیدن دور باطلی که دنیای سیاست همواره بر حول آن می‎چرخد حائز اهمیت است. به عنوان مثال تصویری از مالی در اوایل فیلم که در حال بردن نوشیدنی به ستاد انتخاباتی است، به تصویر دختری دیگر در حال بردن نوشیدنی در اواخر فیلم ارجاع داده می‎شود. گویی مالی دیگری به وجود می‎آید  که دنیای خطرناک و فاسد سیاسیون از قبال آن به منفعت برسند.

شروع و پایان فیلم ناخودآگاه سکانس‎های ابتدایی و نهایی بزرگراه گمشده ساخته‎ی دیوید لینچ را تداعی می‎کند. در ابتدا شاهد یک کلوزاپ از چهره بی‎حالت رایان گاسلینک هستیم که در حال تست میکروفن و جایگاه فرماندار است و در انتها نیز شاهد کلوزاپی دیگر از همان چهره‎ایم که اتفاقاً همان بی‎حالتی اولیه را دارد اما هم‎چون جمله (دیک لارنت مرده) در فیلم لینچ معنای جمله اولی با همان جمله و با همان لحن در پایان فیلم دنیایی فاصله دارد. گویی دگردیسی سورئالیستی قهرمان بزرگراه گمشده این‎بار در دنیای واقعی به وقوع پیوسته که چهره بی‎حالت اولی با چهره بی‎حالت انتهایی فاصله‎ای عمیق به خود گرفته است.

به هر روی اگر چه فیلم به نوعی ساده‎انگاری‎های فراوانی دارد و سناریوی  آن پر از گپ‎های فیلمنامه‎ای باشد و شاید در قیاس با هم‎تایان سیاسی دوران جنگ سرد کم می‎آورد و بیشتر شبیه تریلرهایی نظیر وضعیت بازی ساخته کوین مک دونالد باشد تا یک فیلم سیاسی به معنای واقعی آن، اما تبحر کلونی در به تصویر کشیدن یک جریان سیاسی با داستانی به نسبت تخت و هم‎چنین میزانسن‎های فکورانه و فیلمبرداری ساکن بدون حرکات اضافه، همراه با بازی‎های خوب رایان گاسلینک، فیلیپ سیمور هافمن ( که کمی از شمایل همیشگی مردان میانسال مستاصل بیرون آمده) و همچنین پُل جیاماتی در کنار حضور حاشیه‎ای کلونی در نقش فرماندار  (که در دنیای واقعی هم یک طرفدار حزب دموکرات نیز هست) قابل ستایش است.

 

 

امتیاز منتقد به فیلم از 10 (7)

امتیاز مخاطبین IMDB به فیلم (تا زمان انتشار مطلب) از 10 (7.4)

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: امید پاشایی

دیدگاه‌ها  

+4 #2 Guest 1390-10-26 15:22
بازی کوسلینگ جذاب بود و کلونی هم که مثل همیشه از پس نقشش بر می یاد
نقل قول کردن
+3 #1 Guest 1390-10-26 06:57
واقعا لذت بردم آقای پاشایی
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما