بازیهای میهن پرستانه / تحلیل ساختار سیاسی و رسانه ای در فیلم «نیمه ماه مارس» ساختهی جورج کلونی
- توضیحات
- نوشته شده توسط امید پاشایی
- دسته: تحلیل سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1390-10-24 21:10
موریس (جورج کلونی): من نه مسیحی هستم، نه کافر، نه یهودی و نه مسلمان. مذهب من و چیزی که به آن اعتقاد دارم فقط یه چیزه، اونم قانونِ اساسیِ ایالات متحده است.»
مدتهاست دنیای ساده دلانه و بینش سیاسی اتوپیایی سینمای کاپرا به تاریخ پیوسته است. باور کردن فیلمهای سیاسی -و شاید بهتر باشد بگوییم شبه سیاسی- دهههای 30 و 40 سینمای امریکا و نظام ساده ترسیم شده در آن (حتی در نمونههای واقعگرایانهتری که جان فورد فقید به تصویر کشید) از باور کردن فیلم های تخیلی این سالها سخت تر شده است.
واقعیت دارد که نیمه ماه مارس The Ides of March عملاً حرف جدیدی برای گفتن ندارد چون پیشتر، چه در دوران مککارتیسم و چه بعد از مککارتیسم و چه در بحبوحهی دوران جنگ سرد آنقدر فیلم سیاسی در تاریخ ساخته شد که مضمون افشاگرانه این فیلم هم عملاً خنثی و فاقد کوبندگی مدنظر جورج کلونی است؛ اما حضور چنین فیلمی آنهم در آستانهی انتخابات درون حزبی در ایالات متحده به نوعی تلنگری است به افکار عمومی حاکم بر جامعه آن خطه تا بازیهای سیاسی کاندیدها را بیشتر بشناسند. اگر زمانی همه مردان رئیس جمهور پاکولا با نگاه به نسبت چپ خود، سعی در مشخص کردن پشت پرده سیاست آن سالها داشت و در بلاک باسترهای شبه سیاسی آن سالها همیشه قهرمان تنها در تقابل با سیستم فاسد حکومتی قرار میگرفت و یا در اروپا کوستا گاوراس با فیلمهایی چون زد و اعتراف گاه چپیها و گاه راستیها را مورد نوازش قرار میداد و یا در فیلم نمادین چون آی مثل ایکار (که به نوعی بازسازی ترور کندی در کشوری خیالی را مدنظر قرار داده بود)، قتل ایومونتان در سکوت شب، با اسطوره یونانی یکی میشود و آن سکوت وهمناک و آپارتمانی خالی که با حرکت رو به عقب دوربین پایانی دهشتناک را برای مردان درستکار سیاسی رقم میزند، دیگر انتظار کوبندگی از فیلمی سیاسی در 2011 چندان انتظار منطقی به نظر نیاید. واقعیت دارد که داستانهای دنیای واقعی سیاست که در عصر ارتباطات به رسانهها درج پیدا میکند، همچون قضیه مرگ مشکوک مرلین مونرو برای مخفی ماندن روابطِ عاشقانهاش با رئیس جمهور وقت آمریکا و یا حتی رسواییهای اخلاقی رئیس جمهور سالهای نه چندان دور ایالات متحده کلینتون را در بطن خود دارد، تاریخ مصرف سینمای سیاسی افشاگرانه هم به پایان رسیده باشد.
این مقدمه کوتاه نشان دهنده ضعیف و یا بد بودن فیلم کلونی نیست. کلونی نشان داده است در کارگردانی همچون بازیگریش توانا است. شب بخیر و موفق باشید فیلم قبلی او در مقام کارگردان بازهم در زیرگونهی فیلمهای سیاسی قرار دارد. او با تلفیق تصاویری مستند و آرشیوی و نشان دادن سناتور مک کارتی در ان فیلم و افشاگریهای آن دوران نفرتانگیز مبتنی بر تئوری توطئه و ترس از کمونیسم یک فیلم با ساختار کلاسیک را خلق میکند. در نیمه ماه مارس از واقعیت آرشیوی دست میکشد و فیلمی سیاسی با ارجاعات نه چندان فرامتنی را میسازد تا بتواند به لحنی استعارهای مضمونی جهانشمول را به مخاطبانش ارائه دهد.
نیمه ماه مارس ساختار سینماتوگرافیک قدری دارد. فیلمنامهای ساده که نشان دهنده سناریوهای از پیش نوشته شدهای است که توسط افرادی چون استیو با بازی رایان گاسلینک (که این روزها با درایو به شهرتی عالمگیر دست پیدا کرده) نوشته میشود و رئیس جمهور آینده همچون یک بازیگر باید نقشش را در چارچوب آن اجرا کند (شاید به عنوان یکی از نمونهایترین فیلم در این زیرگونه دمسگ را بجنبان با بازی دنیرو و هافمن را نام برد که در آن هم برای سرپوش نهادن بر روابط غیر اخلاقی رئیس جمهور با یک شاگرد مدرسهای باید سناریویی طرحریزی و اجرا شود). گویی فرق چندانی بین استیو به عنوان یک کارمند ستاد انتخاباتی و فرماندار به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری وجود ندارد. او برای سالن تاریک و خالی تنها شمهای از متن سخنرانی را میخواند و کاندیدا برای مردمی که سراپا گوش هستند.
نویسنده پشت پرده در واقع اصطلاحی است که برای نام نهادن بر نویسندگان این فیلمنامههای واقعی و افرادی چون استیو در این فیلم، که در دوران سیاه مک کارتیسم قلم نویسندگان و سیاسیون ممنوع الکار بودهاند (که شاید فیلم بدل با بازی غریب وودی آلن در نقش یک نویسنده پشت پرده مشهورترین فیلم در مورد این افراد باشد) و در دوران بعد از جنگ سرد به عنوان معماران سیاست به کار گرفته شدهاند. فیلم کلونی در مورد همین معماری و افراد حاضر در دو ستاد انتخاباتی میان حزبیِ، حزب دمکرات و شیوههای کاریشان و تعامل و تقابل آنها با رسانههاست. تعاملی که کمکم در آن پردههایی از روابط پشتپرده موجود فرو میافتد و از اصول اعتقادی که اکثر افراد حاضر به عنوان اصل پذیرفتهاند جای خود را به بهرهبرداریهای شخصی توافقات و امتیاز دهیها و سپس به فساد انتهایی و سقوط میانجامد.
آغاز فیلم با حرکت مردی از پشت تاریکی که پیرامون او را پردههای عریضی فرا گرفتهاند شروع میشود که به طرف میکروفن قدم بر میدارد. سخنانی که مرد میگوید بعدها از زبان فرماندار بیرون میآید. گویا دنیایی پنهان پشت هر سخنی که گفته میشود وجود دارد که عقبهای سایهوار و ناشناخته آن را هدایت میکند. پوستر فیلم هم بیان کننده همین مشی سیاسی فیلم است. تصویری از رایان گاسلینک و جورج کلونی که در یک طرف صورت عادی رایان قرار دارد و در سوی دیگر تصویری از جورج کلونی که دستی مجله تایم را همچون نقاب جلوی صورتش گرفته است که از ورای آن سیمای رئیس جمهور آینده قرار دارد که با چند تیتر خبری بزک شده است. باز آفرینی قدرت توسط رسانهها و افردی چون استیو که رئیس جمهوری را خلق میکنند. رویهای دیگر از تاثیر رسانهها که در فیلم قبلی کلونی (شب بخیر و موفق باشید) در جهت به زیر افکندن سناتور مککارتی و سقوطش میانجامد و در این فیلم بعد از چند مواجهه همچون یک بازی شطرنج به خلق قدرت میانجامد.
در یکی از سکانسهای اولیه فیلم شاهد گفتوگوی استیو و آیدا خبرنگار مجله تایم هستیم. آنچه از فحوای کلام بر میآید، اعتقاد قلبی استیو است به فرماندار که قرار است بعد از پیروزی در انتخابات درون حزبی سکان کشور را به دست گیرد.
-من آدم ساده لوحی نیستم اما این یک حقیقته. اون تنها کسی است که میتواند در زندگی مردم تغییر ایجاد کند. حتی در زندگی آنهایی که از او تنفر دارند.
(تغییری که خبرنگار آنرا احمقانه می داند )
آنچه که در ادامه فیلم از موریس فرماندار میبینیم که در برابر باجخواهی یک نماینده کنگره (تامپسون) حاضر به تسلیم و باج دادن نمیشود، تصویری آرمانی از یک قهرمان ملی را به رخ میکشد که جان کلام سخنانش همان آرمانهای پراگماتیک و سودجویانه حاکم بر جامعه آمریکا است؛ اما این تصویر آرمانی به زودی با حضور مالی یک کارآموز 20 ساله (اوان راشل وود) در ستاد انتخاباتی دگرگون میشود. حضور و محو مالی در فیلم به گونه ساده انگارانه به تصویر کشیده میشود و این قطعاً یک ایراد فیلمنامهای است. ارتباط او با استیو و فرماندار و به قولی مگگافین فیلم در مدت زمان کمی شکل میگیرد. اگر چه شاید همین سادگی مدنظر کارگردان بوده که ریشه عظیم اختلافات سیاسی به همین سادگی به وقوع میپیوندد، اما عدم وجود یک منطق درست در خلق این رابطهها به واقعیتپذیری فیلم خدشه وارد کرده است.
در واقع از نیمه دوم فیلم است که باید به دنیای سیاه، فاسد و پر از حیله و مکر سیاست وارد شویم که در آن دوستیها جای خود را به اخاذی، باج خواهی، حق السکوت و واژههایی چون وفاداری و وفای به عهد به شعارهای مضحک اخلاقی بدل میشوند. آرمان خواهیهای اولیه تبدیل به منفعت طلبیهای شخصی میشود و سکوت در قبال مرگ یک انسان و حق السکوت خواهی در برابر یک رابطه نامشروع، تبدیل به مستمسکی برای ارتقاء و انتقام جوییهای شخصی میگردد. مستمسکی که در یکی از دیالوگهای کلیدی فیلم برای یک رئیس جمهور خطرناکتر از شروع یک جنگ، ورشکست کردن اقتصاد یک کشور و.... میباشد.
چینش صحنههای فیلم و دقت کلونی در به تصویر کشیدن دور باطلی که دنیای سیاست همواره بر حول آن میچرخد حائز اهمیت است. به عنوان مثال تصویری از مالی در اوایل فیلم که در حال بردن نوشیدنی به ستاد انتخاباتی است، به تصویر دختری دیگر در حال بردن نوشیدنی در اواخر فیلم ارجاع داده میشود. گویی مالی دیگری به وجود میآید که دنیای خطرناک و فاسد سیاسیون از قبال آن به منفعت برسند.
شروع و پایان فیلم ناخودآگاه سکانسهای ابتدایی و نهایی بزرگراه گمشده ساختهی دیوید لینچ را تداعی میکند. در ابتدا شاهد یک کلوزاپ از چهره بیحالت رایان گاسلینک هستیم که در حال تست میکروفن و جایگاه فرماندار است و در انتها نیز شاهد کلوزاپی دیگر از همان چهرهایم که اتفاقاً همان بیحالتی اولیه را دارد اما همچون جمله (دیک لارنت مرده) در فیلم لینچ معنای جمله اولی با همان جمله و با همان لحن در پایان فیلم دنیایی فاصله دارد. گویی دگردیسی سورئالیستی قهرمان بزرگراه گمشده اینبار در دنیای واقعی به وقوع پیوسته که چهره بیحالت اولی با چهره بیحالت انتهایی فاصلهای عمیق به خود گرفته است.
به هر روی اگر چه فیلم به نوعی سادهانگاریهای فراوانی دارد و سناریوی آن پر از گپهای فیلمنامهای باشد و شاید در قیاس با همتایان سیاسی دوران جنگ سرد کم میآورد و بیشتر شبیه تریلرهایی نظیر وضعیت بازی ساخته کوین مک دونالد باشد تا یک فیلم سیاسی به معنای واقعی آن، اما تبحر کلونی در به تصویر کشیدن یک جریان سیاسی با داستانی به نسبت تخت و همچنین میزانسنهای فکورانه و فیلمبرداری ساکن بدون حرکات اضافه، همراه با بازیهای خوب رایان گاسلینک، فیلیپ سیمور هافمن ( که کمی از شمایل همیشگی مردان میانسال مستاصل بیرون آمده) و همچنین پُل جیاماتی در کنار حضور حاشیهای کلونی در نقش فرماندار (که در دنیای واقعی هم یک طرفدار حزب دموکرات نیز هست) قابل ستایش است.
امتیاز منتقد به فیلم از 10 (7)
امتیاز مخاطبین IMDB به فیلم (تا زمان انتشار مطلب) از 10 (7.4)
دیدگاهها