تحلیل تاریخی، سیاسی و جامعه شناختی آرگو / ترمیم خودآگاه جمعی تحقیر شده آمریکایی یا آماده سازی افکار عمومی!*
- توضیحات
- نوشته شده توسط اسماعیل میهن دوست
- دسته: تحلیل سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1391-12-10 12:34
شاید تصور شود درمقام یک منتقد و یا فیلمساز ایرانی در وهله اول قصد دارم آرگو Argo را از منظر قابل قبول تصویر شدن صحنه ها، رویدادهای ایران و همچنین شخصیتهای ایرانی و از موضع یک مخاطب ایرانی بررسی کنم،
آرگو در آغاز اعلام میکند بر اساس رویدادهای واقعی تاریخی ساخته شده است و بلافاصله با تصاویر آرشیوی و مستند به شکل موجز به زمینه تاریخی نظام پادشاهی در ایران، روابط ایالات متحده با حکومت پهلوی، نقش و عملکرد دولت وقت امریکا در کودتای 28 مرداد میپردازد. در ادامه سازندگان آرگو با اشاره به جنایات رژیم شاه و ساواک در سرکوب آزادیخواهان، شکلگیری اعتراضات مردمی و نهایتا پیروزی انقلاب، به ذکر ماجرای پذیرش ورود محمدرضا پهلوی به امریکا از جانب جیمی کارتر پرداخته و با این کار زمینه مناسبی برای درک انگیزه اقدام دانشجویان در اشغال سفارت امریکا در تهران فراهم میسازند. پس از این مقدمه -که به استثنای مورد اغراق آمیز استخر شیر فرح پهلوی، مقدمهای معقول، موجز و هوشمندانه است- آرگو با به تصویر کشیدن مستندگونهی اقدام دانشجویان در اشغال سفارت نوید فیلمی عمیق، ماندگار و تفکر برانگیز را میدهد؛ اما متاسفانه طولی نمی کشد که فیلم هرچه خود رشته را پنبه میکند و به تدریج بدل به یک تریلر سطحی "مین استریم" هالیوودی می شود؛ فیلمی که با به کار گیری تمام شگردهای کلیشهای هالیوودی (از خلق هیجانات کاذب تا نجات در آخرین لحظه "گریفیثی") و با برانگیختن عواطف سطحی تماشاگر آمریکایی و تحریک احساسات میهن پرستانهشان از طریق "سرگرم ساختن" مانع تفکر آنها می شود. به ویژه تفکر در این موضوع که سازندگان آرگو سوای کسب درآمد گیشه چه اهداف دیگری را در پرداختن به رویدادی در 33 سال پیش دنبال میکنند! و چرا برای نیل به مقصودشان دست به هر کاری میزنند و ابایی هم ندارند گاه دست به تحریف و جعل تاریخ و واقعیت بزنند؟!
آرگو در تبعیت از قاعده کلیشهای این نوع فیلم، مشابه آثار سیاسی هالیوودی دوران جنگ سرد دو جبهه دوست (خیر) و دشمن (شر) برپا میکند، با قطب خیر همذاتپنداری کرده و در نهایت خیر را در برابر شر پیروز میگرداند. اما نکته قابل تامل که اهداف فرامتنی سازندگان آرگو را برملا میسازد عملکرد آنها در نحوه ساماندهی جبهه خیر و شر فیلم است؛ متناسب با پلات (طرح) اصلی فیلم طبیعی و منطقی این است که معیار و ملاک تقسیمبندی آدمهای فیلم به دوست و دشمن، موضع آنها در قبال گروگانگیری فارغ از ملیت آدمها باشد. اما سازندگان آرگو به عمد با افزودن ملیت به ملاک تقسیمبندی خود به دلایلی که اشاره خواهم کرد درصدد ایجاد صفبندی ایرانی در مقابل آمریکایی هستند! از اینرو تصادفی نیست فیلم هیچ اشارهای به مخالفان ایرانی گروگانگیری نمیکند؛ به ویژه در بین دولتمردان شناخته شده ایرانی چون مهندس مهدی بازرگان، نخست وزیر وقت که فردای گروگانگیری استعفا می دهد (و باز شاید تصادفی نباشد که در بخش مقدمه نیز به اقدام اشغال سفارت امریکا در 25 بهمن 1357 توسط "گروه چریکهای فدایی خلق" هیچ اشارهای نشود؛ چرا که پس از استمداد ویلیام سولیوان، سفیر وقت امریکا از دولت بازرگان در آن تاریخ، با حمایت و هدایت او و وزیر خارجهاش ابراهیم یزدی نیروهای دولت موقت، چریکهای مسلح را وادار به خروج از سفارت میکنند)
در سرتاسر فیلمِ آرگو فقط یک فارسی زبان به امریکاییها کمک می کند که همان سحر خدمتکار منزل سفیر کانادا باشد که البته به قطع و یقین معلوم نیست او دارای هویت ایرانی باشد؛ چرا که فارسی را با لهجه غیرایرانی صحبت میکند و در پایان فیلم معلوم نیست این زن به جای کانادا و یا دیگر کشورهای امریکایی و اروپایی چرا در شکل و شمایلی شبیه زنان ساکنین اردوگاه اشرف وارد کشور عراق می شود!!!
اما به جز استثنای "سحر فارسی زبان" در سرتاسر فیلم (از جمله صحنهی بازار تهران و صحنهی عبور وَن از میان تظاهر کنندگان) شاهد نمایش اغراق آمیز خشم و تنفر شهروندان عادی ایرانی نسبت به 6 آمریکایی فیلم هستیم. در مورد صحنه عبور ون حامل تونی مندز و 6 امریکایی از میان تظاهرکنندگان، آش چنان شور میشود که صحنه شکل مضحکی پیدا میکند. برخلاف صحنه بازار که عکس گرفتن یکی از 6 امریکایی بهانه اعتراض یک شهروند متعصب ایرانی میشود، در صحنه عبور ون هیچ توجیهی برای رفتار تهدیدآمیز تظاهر کنندهها و ضربه زدنهایشان بر بدنه و شیشه ون و سر دادن شعار مرگ برامریکا خطاب به سرنشینان ون وجود ندارد!!! گذشته از این اساسا طراحی این میزانسن و عملکرد غیر حرفهای تونی مندز در عدم تغییر مسیر و یا صبر نکردن برای عبور کامل جمعیت تظاهرکننده، موقعیت او را به عنوان یک عامل کارکشتهی سی. آی. اِی. زیر سوال میبرد. (حال بگذریم از اینکه این مامور کارکشته و حرفهای گویا در آن مقطع زمانی از دستگاه جی.پی.اس. برخوردار بود که خود پشت رل ون نشسته و به راحتی در خیابانهای تهران رانندگی میکند و به بازار تهران میرود!
از آنجا که ماجرای اصلی آرگو به اقدامات و تلاش تونی مندز، برای خارج کردن 6 امریکایی از ایران اختصاص دارد از نظر منطق روایی منطقی است که با جدا شدن گروه 6 نفره از بقیه کارکنان سفارت و سکونت آنها در خانه سفیر کانادا، گروگانهای باقی مانده در سفارت رها شده و به پسزمینه و به داخل تصاویر تلویزیونی طی سکانسهای فیلم رانده شوند؛ اما هر زمان سازندگان آرگو لازم میبینند در راستای هدف پر رنگ کردن تقابل صفبندی مخلوقشان به سفارت باز میگردند و با نمایش رویدادهای داخل سفارت آنها را از پسزمینه به پیشزمینه منتقل میکنند. این رویکرد گاه با منطق داستانی فیلم هماهنگ است و گاه بی ارتباط، گزینشی و تحمیلی! نمایش گاه و بیگاه فعالیت گروهی کودک دبستانی در جفت و جور کردن بریدههای اسناد و مدارک به جا مانده در سفارت از جمله رویدادهای متناسب با منطق داستانی است (بگذریم از این که معلوم نیست چرا آنها کودک انتخاب شدهاند؟! چرا که این افراد علاوه بر آشنایی به نقشهخوانی فرش باید آشنا به زبان انگلیسی نیز میبودند. لابد سازندگان آرگو گمان کردهاند ایرانیان و نقشهخوانان فرش در آن زمان از هر سن و سال مسلط به انگلیسی بودند و یا چون فعالیت آنها شبیه جورکردن قطعات پازل کودکان است پس بهتر میبود از بین کودکان انتخاب شوند!!!). همانطور که گفتم این بازگشت به سفارت در راستای نیاز دراماتیک فیلمنامه است و برای زمینهسازی کشف هویت یکی از افراد گروه 6 نفره در بازار تهران صورت میگیرد. چرا که سازندگان آرگو برای نیاز مبرم خود برای خلق هیجان کاذب در فینال و نجات در آخرین لحظه به این زمینهسازی احتیاج دارند؛ اما بازگشت به سفارت برای نمایش اعدام ساختگی گروگانها (که به جز یک مورد در رابطه با گری ای لی ** که اقدام به فرار کرده بود صحت آن در مورد بقیه گروگانها محل تردید است) در راستای چه نیاز دراماتیکی داستان 6 امریکایی قرار دارد؟! خطیر جلوه دادن وضع گروگانها در این صحنه که یک "اینتر کات" بیربط با ماجرای 6 امریکایی محسوب می شود، آیا تنها برای توجیه ضرورت خروج 6 امریکایی ساکن منزل سفیر از ایران صورت گرفته و کارکرد دیگری ندارد؟ آیا به قصد پر رنگ کردن تضاد جبهه دشمن و دوست و عمیقتر ساختن کینه مخاطب آمریکایی نسبت به ایرانیان صورت نگرفته است!!! و اگر اینطور نیست چرا در میان صحنههای بازگشت به سفارت و گروگانها صحنهای به آزادسازی 13 گروگان زن و رنگین پوست توسط دانشجویان اختصاص نیافته است که در همان دو هفته اول گروگانگیری صورت گرفت! آیا نادیده گرفتن این "رویداد واقعی و تاریخی" مهم با توجه به زن بودن دو نفر از 6 امریکایی ساکن منزل سفیر که میتوانست یک پیچش داستانی بحثانگیزی را در بین 6 نفر دامن بزند یک اهمال تصادفی است؟!
گویا چارهای نیست در سال آتی فقط به این امید باشیم که جریانات پیشرو امریکایی به مدد فعالین ضدجنگ در سرتاسر دنیا مانع آمادهسازی افکار عمومی غرب برای به راه انداختن جنگی فاجعه بار شوند! و همانطوریکه در آرگو یک مقام مسئول ایرانی (با بازی تنها بازیگر شناخته شده ایرانی) اشتباه تونی مندز را تصحیح نکرده و با او در گفتن "سلام" به جای"خداحافظی" همنوایی میکند به جنگی فاجعه بار سلام نکنند!
* گزیده این مطلب ابتدا در روزنامه هلندی -که در زیر تصویرش قابل مشاهده است- منتشر شد و سپس مفصل و ممیزی شده آن در ماهنامه 24 که مطلب کامل آن در پایگاه پژوهشی، تحلیلی و خبری آکادمی هنر منتشر شده است.
** واشینگتن پست 17 اکتبر 2010
دیدگاهها
آرگو واقعا از دید شما لیاقت اسکار داشت؟؟؟