نوشتهای برای جنیفر لاورنس در مقام بهترین بازیگر زن سال در فیلم «مادر»
- توضیحات
- نوشته شده توسط رابین رایت (ونتی فیر)
- دسته: تحلیل سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1396-11-16 15:49
وقتی در فصل جوایز به روی فیلم مستقل و کوچک «زمستان استخوانسوز» باز شد، همه ما از کسی که نقش دختر فیلم را بازی کرده بود شگفت زده شده بودیم که او کیست؟ وقتی جنیفر لاورنس در فهرست نهایی بهترین بازیگر زن سال قرار گرفته بود این نهایت سورپرایز این دختر بیست ساله بود. دو سال بعد از آن با مجموعه فیلمهای «بازیهای گرسنگی» وجه دیگری از او رونمایی شد و در همان سال برای فیلم «کتاب بارقه امید» اولین همکاری او و دیوید اُ راسل برای دومین بار کاندید اسکار شد. در سالی که بازیگران زن بازیهای خوبی داشتند لاورنس توانست موج عجیبی به راه اندازد و اسکار نقش اصلی زن را از آن خود کند. او یکی از جوانترین کسانی بود که توانست جایزه آکادمی را ببرد و در سن بسیار پایینتر از انتظار خود را به همگان اثبات کند.
لاورنس توقف ناپذیر بود و سال بعد هم با یک بازی فوق العاده در «کلاهبرداری آمریکایی» توانست برای سومین بار کاندید اسکار شود. این همه ستایش منتقدان را برانگیخت و آنها معتقد بودند او سن بسیار کمی دارد و در این سن درک نقشهای پیچیده بلوغ بیشتری میخواهد؛ اما من مخالف بودم، او نقش را بسیار درخشان و مانند بازیگران کلاسیک ایفا کرده بود. لاورنس کاملا خود را در مقام یک بازیگر جدی ثابت کرد. او با پیشینه خوبی برای سومین بار در جلوی دوربین اُ راسل در فیلم «جوی» قرار گرفت. با وجود اینکه خود فیلم در نظر همه مورد پسند واقع نشده بود و به سرعت از بخش بهترین فیلم سال کنار گذاشته میشد لاورنس در بخش بهترین بازیگر زن برای چهارمین بار کاندید دریافت اسکار شد. توجه داشته باشید ۲۵ سال سن و ۴ نامزدی اسکار! آیا این برای شما یک مورد عجیب است؟ در مورد لاورنس در واقع نه!
در واپسین تلاش تحسین برانگیزش در فیلم «مادر»، نماهای مداوم اسندی کم آرنوفسکی از او چیزی شبیه توپی که در یک سلسله وقایع این سو و آن سو میرود و دنبالش میکنیم ساخته است. این در سراسر فیلم صدق میکند. مسلما گذاشتن چنین مکانیزمی بر روی بینی او ممکن نیست برایش جایزه آکادمی را به ارمغان آورد، اما این فقط بخشی از کاری است که او در حال انجام دادن است و نمیتوان از آن چشمپوشی کرد او واقعا در حال حمل آن است.
برای بخش سرحالی که تصاویر یکی پس از دیگری ایجاد وحشت میکنند، لاورنس به صورت محض خود را به صورت ارتجاعی وفق میدهد. او را متحیر، سردرگم و محزون از اتفاقاتی که پیرامونش میگذرد مشاهده میکنیم. در عین حال، چشمهایش فراتر از نماها میچرخند حتی اگر در آنجا چیزی نباشد. لحظاتی وجود دارد که ما دزدکی حرکت کردن او و چرخیدن سرش به اطراف به سمت هر آن چه در سطحی از اغتشاشاتی که به ما القا میشود را عمیقا حس میکنیم. حتی لحظاتی وجود دارد که لاورنس به صورت مستقیم تقریبا به ما نگاه میکند. این سطوح از بازی او و فیلمبرداری کاری میکند که ما حس کنیم مانند پوستاش به او نزدیک شدهایم.
بله، لاورنس در کل فیلم پا برهنه است. مطمینا شخصیتاش در فیلم این طور است گر چه من از خودش هم به مثابه کسی که همه گونه خود را در اختیار نقش قرار داده نیز حرف میزنم. او با پاهایی که هیچ آنها را نپوشانده به دور و اطراف میرود. لاورنس میخواهد خانه را با تمام وجود حس کند نه فقط محیط آن را بلکه حتی غژغژهای چوبهای کف خانه و نورهایی که ممکن است از میان آنها تلألو داشته باشد. نه فقط با دستانش دیوارها را احساس کند بلکه با تمام حسهایش در کالبد خانه ادغام و حل شود. به صورت شکلواره و به معنای واقعی کلمه همان وجه نمادین روایی که آرنوفسکی در نظر دارد را لاورنس پیش میبرد.
چیزی که ارائه میشود به مثابه شخصیتی منفعل، سرکوب شده است و لاورنس با توانمندی خاصی در اتمسفر صحنه تنفس میکند. زندگی مضطرب در شمایل یک مادر یا دیگر وضعیتهای هراسان، انزجار از شیونهای زنانه، سکسیسم، درمانگری و هر دورنمایی که ما ممکن است داشته باشیم پرتوان ظاهر میشود. او بیش از حد در این مورد قدرتمند است، تلاش مستمر به پرورش و ساختن دنیایی بهتر چیزی است که باید مورد تحسین باشد نه در مورد خشونت.
در بینظمی فیلم، کنش فاجعهبار آخر لاورنس با دیوانگی تمام یک جفت .... در یک مسیر حرکت میدهد. بیرحمانه شاهد هر نوع خشونت وحشیانهای هستیم (به طرز وحشتناکی یادآور تاریخ بشریت است) همه چیزی که بر او حادث میشود انقباضات وسیع طبیعت بر اوست. من خودم را بارها در لحظاتی نزدیک به این صحنهها در فیلم تصور کردم، لحظات فوق العاده و تماشایی از هیبت هراسی است که لاورنس در آنها تغییر فرم میدهد. هنگامی که او صورتاش تغییر وضعیت میدهد یا با ترس و غفلت سازگار میشود، شما آنجا هستید. ما آنجا حضور داریم وقتی به سختی صدا میزند و هنوز مجذوب کننده است. رفتار باردم با زن جواناش به گونهای است که برای منی که متأهل هستم غیرقابل پذیرش بود و میخواستم بر سرش برای این رفتار وحشتناکاش فریاد بزنم. اجرای لاورنس تلاشی است برای در خدمت مرد خود بودن، اما این رفتار پرشور بازیگر برای من آشناست.
البته که مادر در فصل جوایز قدر نادیده میشود زیرا مخاطبان آن دو قطبی شدهاند. تنها شجاعت و بیرون آمدن از تاریکی ذهن میتواند مواجهه درستی را برای شما با فیلم پیش بیاورد. شما میتوانید تمام سال صحنههای فیلم را در پیرامون خود حس و به آنها فکر کنید. در طول زمانی که به آن فکر میکنید ممکن است به تنفر یا تحسین شما افزوده شود، اما چیزی را که به هیچ وجه نمیتوان انکار کرد یک اجرای تحسین برانگیز است که در مرکز آن جنیفر لاورنس قرار دارد. بنابراین در فصل جوایز چنین تذکری لازم به نظر میرسد.