به سوی خلق بدن سیاسی | سه خوانش از فرن هربلو
- توضیحات
- دسته: تحلیل سایر هنرها
- منتشر شده در 1393-06-04 17:28
استوارت هال [1] در مقالهی رمزگذاری/رمزگشایی-که مربوط است به بررسی نقش مخاطبان در تولید معنا-بر این باور است که تصاویر را نخست تولیدکنندهی تصویر رمزگذاری میکند و سپس بینندهی همان تصویر آنها را رمزگشایی میکند. در این فرآیند انتقال معنا تنها زمانی هم صورت میگیرد که رمزگذاران و رمزگشایان در چارچوب حیات فرهنگی خود از نظام نشانه و نمادهای هماهنگی بهره بگیرند.
هال در ادامهی مقاله البته بر این واقعیت نیز اشاره میکند که پیامها همیشه آنگونه که مورد نظر تولیدکنندهی آنهاست، تفسیر نمیشوند. و برای این مورد خوانش مشخصاً تقابلی بیننده از تصویر رمزگذارنده را مثال میزند. خوانشی که به زعم هال در کنار دو خوانش مسلط و تعاملی، سهگانهی خوانشهای ممکن بیننده از یک تصویر را تشکیل میدهند. یعنی خوانش مسلط که تماماً از معنای مورد نظر تولیدکنندهی تصویر تبعیت میکند (خوانشی که به عبارتی دیگر در اندیشهی تولید کننده به آن ساحت اندیشیدهای میپردازد که تولیدکننده آنجاست!)- خوانش تعاملی که تنها تا اندازهای با معنای مسلط و مورد نظر تولیدکننده همخوانی دارد (خوانشی که در اندیشهی تولید کننده به ساحتی نزدیک میشود که تولید کننده خود مدام با آن در رفت و آمد است) و خوانش تقابلی که در تضاد کامل با معنای مورد نظر تولیدکننده تشخیص داده میشود (خوانشی که در اندیشهی تولیدکننده به آن ساحت نیاندیشیدهای میپردازد که تولیدکننده آنجا نیست) اما اکنون این نوشتار خُرد در ادامه قصد دارد تا این سه خوانش ممکن را در مورد مجموعه عکسی دیجیتالی از فرن هربلو[2] محصول سال 2000 میلادی به کار ببندد.
1. خوانش مسلط: پیام آشکار یا صریح عکسهای فرن هربلو مبتنی بر بازنمایی کردنِ بدن همچون نوعی تنپوش است. در واقع نوعی اجرای آفرینشگرایانه که البته بر روی بستری از نظام نشانهایِ از قبل موجود بدن، امکان رخ دادن یافته است. در این وضعیت بدن دیگر نه در مقام نامدلولیِ پیشیناش، بلکه همچون مکانی هندسی است که پیشامدهای از بیرون تحمیل شده از سوی هربلو را بر روی سطحاش پذیرا شده است، تا اینگونه به عبارتی در خدمت آپاراتوس دیجیتالی او عمل کرده باشد. البته در اینجا تفاوتهای کارکردشناسانهی این تمهید هربلو نیز بدیهی به نظر میرسد. یعنی در واقع در کار هربلو ما در نهایت با بدنی مواجهیم که با وانهادنِ نقش پیشیناش، اکنون به مددِ یک تکنولوژی دیجیتالی به یک بدنِ ترکیبیِ تشویشبرانگیز تبدیل شده است.
2. خوانش تعاملی: اساساً اگر راس یک بدن را بخش سر آن در نظر بگیریم (یعنی بخشی که چهرهی یک انسان، فرم آن خوانده میشود) برهنه بودنِ متعارف چهره (یا آشکار بودنِ فرمِ سر) در حالت عمومیاش، ویژگیای است که ارشد بودن سر را بر کل اندام بدن نشان میدهد. در اینجا برهنگیِ چهره به عبارتی صحیحتر آن خصیصهی رمزگونهی دلالتی هم هست که قدرت بدنِ انسان را در درون چارچوب راس آن متمرکز میسازد. قدرتی که در واقع اینگونه نهایتاً از طریق نظامِ چهرهوارگیِ زبان بدن، بر دیگر اندام بدن اعمال میشود؛ اما اکنون در مورد این مجموعه عکس، آنچه به نظر جالب میآید، تلاش تولیدکنندهاش برای لغو چهره یا اصولاً تلاش او برای لغو نظام چهرهوارگی در قالب عکاسی است. در واقع هربلو در این مجموعه عکس، عملاً خواسته تا با حذف عامدانهی سر از درون مناسبات عکاسانهی قاباش، ارشدیت آن را با برهنه نشان دادنِ سایر اندام بدن، به عهدهی آنها بگذارد. یعنی نوعی تلاش برای راس خواندن همهی اندام بدن جز سر آن. یا اصولاً تلاش برای آفریدن یک بدنِ ترکیبیِ سیاسی. بدنی که به عبارتی با برهنه نمایانده شدن انداماش، به پی گرفتنِ سیاستِ تقابل با آنچه چهره است، بزرگ است، دال اعظم است، میاندیشید. "ما همه ارشدیم. ما همه راسیم" این پیامِ سیاسیِ اندام چنین بدنِ ترکیبیای است.
3. خوانش تقابلی: اما آنچه پدیدهی نیهیلیسمِ زیبایی لااقل در قالب تصویر بدن خوانده میشود، خواستِ کاستن بیرحمانه از زیبایی ذاتی بدن است به نفع نمودِ ناب آن. پدیدهای که به طور ویژه با برهنگیِ زنندهی اندامِ بدن در تصاویر هرزهنگارانه ارتباط دارد. تصاویری که نهایتاً از بدنِ برهنهی انسان دستگاهی میسازند که اصولاً چیزی هم برای پنهان کردن ندارد. در این میان البته باید توجه داشت که آنچه که در این تصاویر اهمیت دارد، پیروی کردن از منطقی است که برهنه خواهی[3] را به مثابهی یک ایدهآل اجتماعی مطرح میسازد. منطقی که در واقع عینیتاش را میتوان در همان تصاویر هرزهنگارانه مشاهده کرد. از این زاویه، اکنون آنچه مجموعه عکسِ هربلو را مماس با چنین تلقیای میکند، تمایل او به رفتار کردنِ کالاوارانه، با اندامی بهخصوص از بدن انسان است. اندامی که گویا آگاهانه از سوی او انتخاب شدهاند تا با به تن کردنِ تنپوشِ برهنگی مورد توجه مخاطباناشان قرار بگیرند. مخاطبانی که در واقع با خیره شدن بر قطعه یا ابژهای که قرار بوده تا یک زن را برای آنها تداعی کند، بر خواستِ ابژهسازی تولیدکنندهی تصاویر از اندامِ بدن جامهی عمل میپوشانند. چنین هدفی البته در ادامه محصول نهایی تولیدکنندهی معنا را به تصاویر تبلیغاتی و نیز آثار اروتیک از این حیث که بدن را چنان اروتیک بازنمایی میکنند که به ابژههای صرف نگاه مردانه بدل شوند، تقلیل میدهد.