چگونه تاریخ هنر دچار تبعیض نژادی شد؟ تغییر هویت زنان سیاهپوست در تاریخ هنر
- توضیحات
- نوشته شده توسط سوفیا اسمیت گالر (bbc)
- دسته: تحلیل نقاشی
- منتشر شده در 1397-12-25 15:19
آیا میتوان از زنان سیاهپوست زیبا و نیرومند در اسطوره و تاریخ هنر غرب نشان گرفت؟ پاسخ منفی است، زیرا هنر غربی آنان را نادیده انگاشته است.
برخورد تایتانها یکی از پرطرفدارترین فیلمهای سال ۱۹۸۱ بود. این اثر با ستارههای جذاب هالیوودی داستان پرسیوس نیمهخدای اساطیری یونان را به تصویر میکشد. او جان هیولایی دریایی را میگیرد و آندرومده شاهدختی زیبا را که قرار بود خوراک آن شود نجات میدهد. این فیلم آن اندازه پرطرفدار بود که در ۲۰۱۰ دوباره ساخته شد، اما در وبسایت سینمایی روتن توماتوز امتیاز ناامیدکننده ۲۶ به آن تعلق گرفت. روشن نیست که آیا آن افرادی که به این فیلم نمره دادند از تحصیلات در حوزه ادبیات کلاسیک برخوردار بودند یا خیر، اما به احتمال اگر سازندگان و تهیهکنندگانش به درستی پژوهش میکردند، دستکم اثری دقیقتر میساختند. الیزابت مکگرا، تاریخنگار هنر، در مقالهای که در ۱۹۹۲ با عنوان «آندرومده سیاه» نوشت توضیح داد که او در اصل یک شاهزاده سیاهپوست از اتیوپی بوده است.
هر فردی که یکی از دو نسخه برخورد تایتانها را تماشا کرده باشد میداند که جودی بوکر و الکسا داولس که نقش آندرومده را بازی کردند، هر دو زنانی سفیدپوستاند. همچنین هر که آندرومده را در نقاشیها دیده باشد- مثلا در نقاشیهای تیسین یا پوینتر- تصور خواهد کرد او نیز سفید است. اما مکگرا در مقاله مهمش سه نکته بسیار بااهمیت را میآورد: یکی اینکه همه اسطورهنگاران یونانی در نوشتههای خود آندرومده را شاهزادهای اتیوپیایی دانستهاند- اووید مشخصا به پوست تیره او اشاره میکند؛ دیگر آنکه در درازای تاریخ هنر غرب هنرمندان اغلب او را غیرسیاه کشیدهاند- زیرا قرار بوده زنی زیبا باشد و زیبایی و سیاهی در نظر آنان جمع اضداد قلمداد میشد؛ و آخر این که در نژاد سیاه آندرومده بر اساس مقاله پروفسور مکگرا هیچ تردیدی نیست.
در دوره رنسانس هنرمندان آندرومده را در قالب زنی سفید میکشیدند. در تابلوی پرسیوس آندرومده را نجات میدهد، اثر پیرو دی کوزیمو، که در دهه ۱۵۱۰ خلق شده، در واقع شاهدخت اتوپیایی از همه شخصیتهای اطرافش سفیدتر نقاشی شده است. در این تابلو زن سیاهپوست نوازندهای دیده میشود. پدر و مادر آندرومده نیز آشکارا از او تیرهپوستترند و لباسهایی نامتجانس بر تن دارند. میدانیم که در آن دوران بحثی درباره رنگ پوست او در جریان بود که امروزه از نگاه انسان مدرن نژادپرستانه تلقی میشود. مکگرا به فرانسیسکو پاچکو، هنرمند و نویسنده اسپانیایی، اشاره میکند که در بخشی از کتابش هنر نقاشی شرح میدهد که چرا آندرومده سپیدپوست کشیده شده در حالی که منابع متعددی میگویند که او سیاه بوده است.
مکگرا تقریبا سه دهه پس از انتشار مقالهاش به بخش فرهنگ وبسایت بیبیسی میگوید: "واضح است که پاچکو از اینکه اووید از زیبایی بسیار زنی سیاهپوست سخن میگوید، شوکه شده است." کتابهایی مانند اثر پاچکو به مثابه منابع راهنمای نقاشان شناخته میشدند تا با مراجعه به آنها دریابند که هر شخصیت را چگونه باید نقاشی کنند. بنابراین به آسانی میتوانیم حدس بزنیم که چگونه از این راه نگرش پاچکو در تاریخ هنر تاثیری ژرف بر جای گذاشت و گسترش یافت. در طول تاریخ هنر آندرومدههای سیاه بسیار انگشتشمار بودهاند؛ از جمله پرسیوس (۱۷۳۱) اثری چاپی از برنارد پیکار و نیز آندرومده(۱۶۵۵) اثر آبراهام فن دیپنبیک، اما هر دو اثر زنی تیرهپوست را نشان میدهند که دارای اندام و مویی است که در سفیدپوستان دیده میشود.
آندرومده تنها سیاهپوستی نیست که در تاریخ هنر اینگونه تبعیضآلود با او رفتار کردهاند، انگاره سفیدنمایی سیاهان در دوره رنسانس، در واقع در مسیحیت پیش از آن ریشه دارد. مایکل اوهاجورو، تاریخنگار هنر، سرپرست و راهنمای تورهای بازدید از نمایشگاههایی در لندن با موضوع بازنمایی سیاهان در هنر است. او از طریق شخصیت پادشاه سیاهپوست مغ، به تحصیل در رشته تاریخ هنر رنسانس علاقهمند شد. پادشاه سیاهپوست مغ یکی از سه پادشاه مجوسی بود که در تابلوهای مشهور به ستایش مغان- اغلب در حال هدیه گیاه مر به مریم و نوزادش عیسی- تصویر شده است.
اوهاجورو از دیدن این تصویر مثبت از انسانی سیاه شگفتزده شد، زیرا با بیشتر تصاویر بازنماییشده از سیاهان- که آنان را در جایگاه بندگان نشان میداد-در تضاد بود. او توضیح میدهد:" پادشاه سیاه در آن نقاشی به مثابه شخصیتی مثبت نقش شده بود. او نمادی به شمار میآمد که از قاره جوان آفریقا آمده بود تا در اعتقاد به مسیحیت به اروپا و آسیا بپیوندد و از این جنبه نشانه یکپارچگی جهان در آخرالزمان تلقی میشد." اوهاجورو به تحقیقات بسیار دست زد تا از خاستگاه و پیشینه این شخصیت آگاه شود و سرانجام در کتاب سفرهای سرجان ماندویل از قرن ۱۴ آن را یافت. در این اثر آمده است که مغ سیاه از سرزمین سبا، پادشاهیای در اتیوپی، به دیدار مریم و عیسی میشتابد.
سپس اوهاجورو از این یافته بسیار غافلگیر شد که در اغلب نقاشیهای داستان دیدار ملکه سبا و سلیمان نبی در عهد عتیق، این زن در قالب انسانی سفید به تصویر کشیده شده است. او به نقاشی به کشتینشستن ملکه سبا در بندرگاه اثر کلود لورین در نگارخانه ملی لندن اشاره میکند و میگوید:" ملکه سبا با جزییات فراوان در کناره راست تابلو نقاشی شده، اما سفیدپوست است. در حالی که او از سبا که در اتیوپی بوده می آید، یعنی همان سرزمینی که پادشاه سیاه از آن برخاست. بنابراین من انتظار داشتم که ملکه سبا نیزسیاهپوست نقاشی شود."
اگر عبارت«ملکه سبا» را در تصاویر گوگل جستوجو کنید، چند دقیقهای بیشتر به درازا نمیانجامد که به تصویرهای زنان سفیدپوست جذاب برمیخورید. آنان دراز کشیدهاند و با رخوت به مخاطب یا سلیمان نبی نگاه میکنند. در گذشته در برخی نقاشیها ملکه سبا را سیاهپوست نقش زده بودند، اما در دوره رنسانس هم سفیدپوستش کردند و هم او را موضوع جذابیت جنسی قرار دادند. در نظر اوهاجورو این تصویر با آن چه پیشتر از او کشیده میشد در تضاد است. برای مثال میتوان به محرابنگاره کلوسترنویبورگ در اتریش اشاره کرد که ملکه سبا را در دیدار با سلیمان نبی نشان میدهد، و در کنار نگارهای جای گرفته که شاه سیاه مغ را در صحنه ستایش مغان تصویر میکند. او میگوید:" این تصویر دلالتی پیشگویانه و پیامبرگونه دارد، گویی همچنان که ملکه صبا به ملاقات سلیمان رفت، شاه سیاه نیز به دیدار مسیح نوزاد میرود." اما به قرن ۱۸ که میرسیم، او دیگر ملکهای نیست که به دیدار سلیمان نبی می رود و با او گفتوشنیدی بیآلایش دارد، بلکه به زنی دلباخته و فریبنده بدل میشود.
البته آنهایی که ملکه سبا یا آندرومده را سفیدپوست تصویر کردهاند، توجیهاتی هم دارند. واژه اتیوپی در نظر نویسندگان دوره کلاسیک و نیز محققان انجیل ممکن بود معناهای بسیار متفاوت داشته باشد. من در جایگاه یک عرب زبان این گونه آموختهام که ملکه سبا -که ملکه بلقیس نامیده میشد- از یمن بود. از جنبه ریشهشناسی واژه اتیوپی از یونان باستان میآید و در معنای «چهرههای سوخته» است. آنان این کلمه را برای نامیدن هر آن که از جایی گرمتر از دنیای کوچکشان میآمد، به کار میبردند. مکگرا توضیح میدهد:" اتیوپی معنایی ثابت نداشت، ممکن بود بر قلمرویی در آفریقا، هند و یا سرزمین ناشناخته و آفتابی و گرم در هر گوشهای از دنیا دلالت کند. همچنین این واژه ممکن بود برای نامیدن سرزمینی جادویی که در آن واقعات غرایب رخ میدهد، استفاده شود."
او میافزاید:" آنان چنین میاندیشیدند که واژه اتیوپی واقعا بر مردمان سیاهپوست دلالت نمیکند، پس آندرومدهآ هم نمیتواند سیاه باشد. بنابراین توجیهات گوناگون میساختند برای اینکه اثبات کنند اتیوپی به جای دیگری جز سرزمینی در آفریقا اشاره دارد. آنان حتی به توجیههایی از این دست متوسل میشدند که مکان دقیق اتیوپی مشخص نیست."
ترجمه کتاب مقدسی که هنرمندان دوره رنسانس در دست داشتند و براساس آن کار میکردند، از زمان پیدایشش تغییراتی کرده بود. مکگرا در مقاله آندرومده سیاه شرح میدهد که در غزلهای سلیمان در عهد عتیق- هم در متن اصلی به زبان عبری و هم بعدها در زبان یونانی- ملکه سبا میگوید:" من سیاهم و زیبایم". اما بعدها در ترجمه لاتین از کتاب مقدس، موسوم به ولگاته در ۴۰۵ پس از میلاد، واو حالیه به اما بدل میشود و این جمله را می خوانیم:" من سیاهم، اما زیبایم". در انگلیس، در انجیل شاه جیمز این جمله بیشتر دستخوش تغییر شد:" من سیاهم، اما ملیحم." در این تغییرات نگرش تحقیرآمیز و جنسی به زنان سیاه کاملا آشکار است. به احتمال این جمله اخیر از هر نقاشیای از این دست تاثیری مخربتر داشته است.
کمابیش میتوان گفت جز تصاویر ملکه سبا و آندرومده، در تاریخ هنر نقاشیهای دیگر از زیبایی سیاهان نمیتوان یافت. البته بسیاری از طراحان و نقاشان پیشطرحهایی از مردمان سیاه کشیدهاند، اما از قرن ۱۸ این تصاویر بیشتر سیاهان را در جایگاه کارگران مزارع و خدمتکاران و بردگان نشان میدهد. گرچه استثناهای نامتعارفی نیز میتوان برشمرد. هلند سرزمینی بود که در آن پادشاه سیاه مغ به مثابه عنصری نمادین بسیار رواج و گسترش یافت.
در مقاله الیزابت مک گرا میخوانیم که آنتورپ در قرن ۱۷ از جنبه نگرش به نژاد شهری پیشرو بوده است. در این شهر کارهای نامتعارف هنری ملهم از باب ۶۷ مزامیر در عهد عتیق پدید آمد؛ آنجا که غیریهودیان اتیوپی" به خداوند توسل میجویند". بر اساس عهد عتیق، موسی با زنی اتوپیایی ازدواج کرد. مکگرا معتقد است در تصویری که ژاکوب ژوردان در ۱۶۵۰ از موسی و همسرش کشیده:" این زوج تعصبات نژادی مخاطبان را به چالش میکشند." در واقع در این بخش از عهد عتیق نیز با تصویری غیرمعمول و ضدنژادپرستانه مواجه میشویم؛ خداوند مریم، خواهر موسی، را که بر ضد این وصلت سخن گفته بود مجازات میکند و او یک هفته به جذام مبتلا میشود.
پیتر پل روبنس، هنرمند نقاش، که به این شهرت داشت که عظمت را زیبا جلوه میدهد، در تابلوی چهار رود (۱۶۱۰) سیاه را نیز زیبا نقش میزند. چهار رود در هیات چهار تن به تصویر درآمدهاند، که همه آنان به سبک روبنس پیکرهایی درشت و عضلات و سینههایی برجسته دارند. در میان آنان نیل در هیات زنی سیاهپوست نشسته بر زمین دیده میشود. او تنها فردی است در این تابلو که مستقیم در چشم بیننده خیره شده است. از اندامش آن اندازه پیداست که مخاطب را به دیدن برهنگیاش بیشترش مشتاق میکند. زن پوستی تیره دارد و با جواهری بر پیشانی از دیگران متمایز شده است. آری او جذاب جلوه میکند، اما در عین حال همچون زنان دیگر این نقاشی قدرتمند نیز به نظر میرسد. مکگرا میگوید:" در آنتورپ به نقاشی کردن از مردمان سیاه توجه و علاقه نشان میدادند و این دو دلیل داشت: از یکسو به سبب ایمان آوردن سیاهپوستان به مسیحیت و از جانب دیگر به این خاطر که در این شهر در کوی و برزن و زندگی روزمره با سیاهان روبهرو میشدند."
مک گرا توضیح میدهد که البته در تاریخ هنر غرب اینها نمونههایی نادر به شمار میآیند:" یکی از دلایل اینکه پادشاه سیاه مغ محبوبیتش را از دست داد این بود که مردمان- دینداران و الهیدانان- به نمادهای دینی غیریهودیان اتیوپیایی علاقهای نداشتند." به همین سبب شخصیتهایی که بخشی از جذابیتشان این بود که اهل اتیوپی هستند، واجد اهمیت قلمداد نمیشدند.
غیبت سیاهان در تاریخ هنر داستان پیچیدهای دارد. نژادپرستی اروپایی و نیز تمرکز بر شخصیتهای انجیلی برای آموزش دینی از طریق هنر، که منجر به نادیدهانگاری سیاهپوستان میشد، بخشی از این ماجرای توبرتو است. در نظر مایکل اوهاجورو حذف سیاهان از آفرینش هنری، مهمترین دلیل گنجاندن اندک بازنماییهای ملکه سبا یا آندرومده سیاه در تورهایش به شمار میآید. تاثیر تاریخ هنر غربی بر تخیل و تصور ما از شخصیتهای انجیل یا آثار کلاسیک چنان نیرومند است که باید پیوسته با آن کلنجار برویم و آن را به پرسش بکشیم. از همین منظر است که بازی جینا لولو بریجیدا در نقش ملکه سبا در دهه ۱۹۵۰ یا الکسا داولس در نقش آندرومده معضل تلقی میشود.
مک گرا میگوید:"من فکر میکنم این بسیار مهم است که به بزرگسالان و کودکان تصاویری را که در آنها سیاهان حضور دارند نشان بدهیم"، و بلافاصله میافراید:" البته توضیح اینکه واقعا چرا و در چه شرایطی هنرمندان چنین آثاری را خلق کردهاند، قدری پیچیده است."