نمود "بدنگروتسک" در نقاشیهای محمد سیاه قلم بر مبنای اندیشه میخائیل باختین
- توضیحات
- نوشته شده توسط شراره افتخاری یکتا و امیر نصری
- دسته: تحلیل نقاشی
- منتشر شده در 1399-05-25 12:42
چکیده
اکثر پژوهشهای انجامگرفته با موضوع سیاهقلم باتوجه به هویت و زمینه فرهنگی آثار وی شکل گرفتهاند. نقاش مشهور اما ناشناس نیمهدوم سده نهمهجری که بیشترین حجم آثار او در مرقعهای کتابخانه توپقاپوی استانبول نگهداری میشود. این نوشتار، فارغ از دغدغه هویت و بافت فرهنگی آثار سیاهقلم، از اشکال و فرمهایکارناوالی میخائیلباختین یاریجسته و منحصرا با نگاهی عمیق و تازه به جهانگروتسکی سیاهقلم پرداخته است. باختین فیلسوف و نظریهپرداز بزرگ سدهبیستم است و مفاهیم و ایدههایی همچون گفتوگو، دیگری، کارناوال و.. را در نظریات خود اعمالکرده است. ایدههای او تقریبا دودهه است که بهعرصه هنرهای تجسمی راهیافته و ساختار مناسبی را در حوزه نقد این آثار برای هنرپژوهان بناکرده است. باتوجه بهاینکه نگاه ویژه باختین درخصوص کارناوال و "بدنگروتسک" میتواند رویکرد مناسبی برای تحلیل دنیایگروتسکی سیاهقلم باشد. این پژوهش، عناصری از پیکرههای سیاهقلم را که بر روی عملکردهای بدنگروتسکی باختین تمرکز دارند با روش تحلیلی ــ تطبیقی تصویرکرده است. بدن موردنظر باختین بدنی است که منحصر بهفرد و منفک از باقی جهان نیست، بدنیاست بیشکل و رها شده که پیدرپی با مرگ و زندگی همراه است. پیکرههای سیاهقلم این قابلیت را دارند که بهواسطه این ویژگیها، با این بدن در هم آمیخته و رها شده تعبیر و تفسیر شوند.
کلید واژگان: محمد سیاه قلم، میخاییل باختین، بدن گروتسک، گفتوگو، کارناوال
مقدمه
محمد سیاه قلم، هنرمند مشهور و مجهول نیمه دوم سده نهم هجری است. زندگی و هویت او همچنان در پرده ابهام قرار دارد و تقریبا معادل یک قرن است که زمینه مطالعات پژوهشگران بیشماری را ساخته است. بحث بر سر هویت و منشا آثار نقاشیهای سیاه قلم و نتایج حاصله از آن بسیار متفاوت است و محققان این عرصه، هنوز به دیدگاه مدلل ثابتی دست نیافتهاند. پرداخت کامل به این مباحث در مجال این مقاله نیست و اشارهای موجز به نمونههایی از این بررسیها کافی است تا نشان دهد که چگونه ذهن هنرپژوهان را بهخود مشغول داشته است.
غالب آثار او در چهار مرقع به شمارههای 2152، 2153، 2154، 2160 در کاخ موزه توپقاپی استانبول محفوظ است که مرقع 2153 با 546 رقعه که 31 نگاره آن متعلق به سیاه قلم است؛ بیشترین تصاویر را به خود اختصاص داده است. در سال1910 مرقع 2154 برای اولینبار توسط ماکس فانبرخم1 معرفی میشود مبنی بر این نظر که این مجموعه، طی نبردی معمولی از جانب تیموریان به قصر عثمانی انتقال یافته است. جی. میون2 با انتشار تصاویری از حیوانات سیاه قلم، آنها را به مکتب تیموری نسبت داده است. ارنست کونل3 پس از پایان جنگ جهانی اول، تصاویری از مرقع 2153 را در نتیجه اینکه، این تصاویر متعلق به ترکستان غربی قرن پانزدهم هستند؛ ارایه میکند. اما سچوکین4 پس از بررسی مرقع 2153 آنها را به مکتبهای مغول، تیموری و ماورالنهر نسبت داده و اظهار میدارد که برخی از این تصاویر به سبک چینی و برخی در ترکیه رونوشت شدهاند. و موارد بسیار دیگری مانند آناندا کوماراسوامی5 که سیاه قلم را هنرمندی هندی میداند و یا نویسندگان ترک همچون تحسین اوز6، امل اسین7، ایپشیر اغلو و ایوب اوغلو8 و... که او را ترک نژاد و متعلق به دربار سلطان محمد فاتح میدانند.
اکثر این پژوهشها صرفا در جهت شناسایی هویت و ریشهیابی فرهنگی آثار محمد سیاه قلم صورت گرفتهاند و همچنین تاثیراتی که ممکن است او از فرهنگ و سنن دیگر گرفته باشد و طریقه برخورد با آثار غالبا، مطابق با هدف شناخت هویت او و آثارش قرار دارد. و اما در این پژوهش؛ فارغ از این مقوله و دغدغه هویت فرهنگی سیاه قلم، آن دسته از نقاشیهای او را که به نام آثار سیاه قلم شهرت یافتهاند9 با استفاده از اندیشه و رویکرد میخاییلباختین10(1895ـ1975) مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. و در راستای این هدف، به شرح و بسط عناصری از نقاشیهای سیاه قلم میپردازد که با عملکردهای بدنگروتسکی باختین قابل تعریف و برابری هستند. باختین مفاهیمی همچون گفتوگویی و تکگویی، فرجامناپذیری و فضاهای کارناوالی را با تشریح جهان هنری و گروتسکی فرانسوا رابله11 ارائه میدهد، که فضای زیباییشناسانهای را برای تحلیل آثاری در حیطههای متنوعی از جمله در نقد ادبی، علوم اجتماعی، فلسفه، زبان و.. فراهم کرده است؛ این ایدهها و مفاهیم باختینی بهطرز شگرفی دارای قدرت مولد هستند، چنانچه فضای درخور توجهی را برای تفسیر آثاری در حیطه هنرهای تجسمی ایجاد کردهاند.
درحقیقت کاربرد نظریات زیباییشناختی باختین در عرصه هنرهای تجسمی برای اولین بار توسط دبرا هاینز12 در سال 1995 صورت میگیرد، هاینز در کتاب خود با عنوان باختین و هنرهای تجسمی با توجه به نظریات باختین در ارتباط با هنرهای تجسمی، مطالعات زیباییشناسی خود را با تمرکز بر روی چهار مقاله اولیه باختین؛ به سوی فلسفه عمل ـ نویسنده و کنش زیباشناسیک قهرمان ـ مساله محتوا، ماده و فرم در هنر لفظی ـ هنر و پاسخگویی، برای تاریخ و نقد جدید هنرهای تجسمی استفاده میکند. هدف او اعمال نظریههای زیباییشناختی باختین است که فضایی را برای تحلیل هنرهای بصری نیز عرضه کرده است.
همچنین در مقالهای تحت عنوان باختین و هنرهای تجسمی معاصر که توسط جردن و هالیدین13 در سال 2008 ارایه میشود و حاوی کاربرد اختصاصی مفاهیم گفتوگو و کارناوال در نقد آثار هنرهای تجسمی معاصر است. مفهوم کارناوال باختین «یک واقعیت جداگانه، یک فرآیند آزادسازی، تخریب و نوسازی به ارمغان میآورد» (Bakhtin,1984:316) که پیوسته در ارتباط با رئالیسمگروتسک14 قرار دارد، بهنوعی در یکدیگر گره خوردهاند و مکمل بخش عمدهای از معنای یکدیگرند. در رئالیسمگروتسک، ارتباط گروتسک با امور مادی و جسمانی عالم، مورد توجه است که نهتنها تخطی از هنجارها و نظم طبیعی جهان محسوب نمیشود، بلکه هنجارها و نظم ویژه خود را دارد. بدنگروتسک15، مفهومی برخاسته از کارناوال و رئالیسمگروتسک است؛ رویدادی است که در مجاورت و بطن این دو شکل میگیرد.
بدنگروتسکی باختین تجلی جهانی ناتمام و همواره در حال تغییر با ذاتی دوگانه است که در آن مرگ و زندگی در تقابل با هم قرار دارند که «همزمان میبلعد، ایجاد میکند، میدهد و میگیرد. هیچگاه بین بدنگروتسک و جهان تفاوتی قرار داده نمیشود بلکه این بدن به جهان منتقل میشود، ترکیب میشود و در آن ذوب میشود. این بدن شامل قلمروهای ناشناخته جدید است» (Dentith,2005:224)علیرغم چنین بدنی؛ بدن غیرگروتسک، شکل فردی و شخصی دارد. بدنی که دیگر به انتهای خود رسیده و جایگاه آن در جهان خارج فقط تولدی است که دیگر تمام شده است و تنها در محدوده بین یک آغاز و پایان رخ میدهد.
در صورتیکه مرگ در یک بدنگروتسکی معنایی ندارد و «مرگ یک شخص تنها یک لحظه در زندگی پیروزمندانه مردم و نوع بشر است، لحظهای ضروری برای تجدید و بهبود آنها» (Bakhtin,1984:111). باختین میگوید: «نمیتوان امید داشت کارناوال، جهان را تغییر دهد اما میتوان با کارناوال ارتباط درونی انسان با جهان را تغییر داد» (نولز،38:1391) بر اساس این گفتار، آن دسته از عناصر نقاشیهای سیاه قلم را که انطباق بصری مناسبی با صورتبندیهای باختین از اشکال و فرمهای کارناوالی و بدنگروتسک ایجاد میکنند تفکیک و تحلیل میگردد اما پیش از تشریح مضامین و اعمال بدنگروتسکی در آثار مذکور سیاه قلم، سخنی اجمالی از آراء بنیادین میخائیلباختین ارایه میشود.
برای دانلود مقاله کامل کلیک کنید