بررسی نشانه-معناشناسی گفتمان سکوت در سه اثر مارگریت دوراس؛ مدراتو کانتابیله، عاشق، درد
- توضیحات
- نوشته شده توسط مرضیه اطهاری نیک عزم و دنیا بیکی
- دسته: نشانهشناسی
- منتشر شده در 1397-07-11 20:48
چکیده:
این مقاله سه رمان به نام های مدراتو کانتابیله، عاشق و درد، از مارگریت دوراس نویسنده قرن بیستم را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد. هدف نگارنده از پرداختن به این آثار، دست یافتن به جایگاه و اهمیت سکوت است. مسئله مورد توجه، سکوت شخصیتها و وجود رابطهای مستقیم بین سکوت و احساس است. در واقع این سکوت نشأت گرفته از احساساتی غالباً ناخوشایند بوده و این احساسات ریشه در تنهایی شخصیتهای داستان دارند. گاهی نیز میتوان سکوت کنشگران اصلی را به عنوان عامل بروز احساساتی منفی نظیر ترس، اندوه و ناامیدی در کنشگران مقابل آنها قلمداد کرد. البته در کنار تمامی این احساسات ناشی از سکوت ،«خشم» به عنوان احساسی مشترک جلب نظر میکند. از آن جایی که تمامی رمانهای مذکور بیان کننده حالات و احساسات شخصیتها هستند، بنابراین برای پرداختن به مسئلة سکوت دراین سه اثر، از نشانه-معناشناسی احساس مدد جستهایم. در واقع با شناسایی و بررسی روند تولید آن احساسات، به درک معنای سکوت و نقش واهمیت آن در آثار این نویسنده دست یافتیم.
کلید واژه ها: سکوت، احساس، تنهایی، خشم، معناشناسی
مقدمه
در عصر حاضر، رفتارها و احساساتی نظیر افسردگی، تنهایی، درون گرایی و انزوا کمابیش در تمامی جوامع به چشم میخورد. انسانهای امروزی علیرغم در اختیار داشتن تمامی امکاناتی که پیشرفتهای علمی و صنعتی در اختیار آنها میگذارد، روز به روز بیش از گذشته احساس تنهایی میکنند. میتوان گفت که همین پیشرفت علم و فناوری یا به بیانی مدرنیسم، دارای ابعاد مخرب و زیان باری است که به طور خواسته یا نا خواسته زندگی انسان ها را تحت الشعاع قرار میدهد. یکی از این عناصر مخرب دوران معاصر، جنگ جهانی دوم است. پیامدهای متأثّرکننده و دردناک این واقعه توجه نویسندگان آن دوران را معطوف به انعکاس حال و روز و حوادث آن دوران کرد. در سالهای پس از جنگ، جنبشهای ادبی در جهان به ویژه در اروپا با هدف بازسازی زبان ایجاد شدند، زیرا امکان وصف این زندگی تازه (با تمامی ابعاد نوظهورش)، با زبان عادی و همیشگی گذشته وجود نداشت. گروهی از این نویسندگان در فرانسه تحت عنوان رمان نو ،سعی داشتند تا عناصر رمان کلاسیک را تغییر داده و مفاهیم و ساختارهای تازه ای در ادبیات ایجاد کنند.
سکوت که موضوع اصلی کار ماست در آثار برخی از نویسندگان رمان نو به چشم می خورد. ولی سکوت آثار مارگریت دوراس بیش از سایر نویسندگان رمان نو جلب نظر می کند. گرچه در آغاز کارنامه نویسندگی اش آثاری با رنگ و بوی کلاسیک نیز به چشم می خورد، ولی به نظر می رسد وی پس از سپری کردن بحران هایی که بی ارتباط با جنگ و فضای حاکم بر آن نبود، به نگارش آثاری با محوریت احساسات روی آورد. شخصیت های رمان های او در فضایی مملو از حالاتی نظیر تنهایی، نا امیدی ،ترس و تعلیق غوطه ور هستند. پیش از آنکه به تحلیل و واکاوی احساسات در پیکره مطالعاتی مان بپردازیم، خلاصه ای از این داستانها را برای خوانندگان در ذیل می آوریم تا مطلب روشن تر گردد.
مدراتو کانتابیله، داستان زنی ثروتمند در شهری بندری را روایت می کند که در پی ماجرای قتلی در کافه و سلسله ملاقات هایش با شوون (کارگر سابق کارخانه شوهرش )،احساساتی تازه را در زندگی اش تجربه می کند. رمان عاشق نیز بیانگر احساسات دختر نوجوانی در سرزمین های هندوچین و تصویرگر روابط تیره و تار خانوادگی اوست. این روابط که با کینه توزی دخترک نسبت به مادر و برادر ارشدش همراه است، موجب فاصله گرفتن او از خانواده و سرآغاز رابطه ای عاشقانه با مرد چینی ثروتمندی است. رمان درد، به ویژه بخش های آغازین آن، به توصیف احوالات زنی می پردازد که در انتظار بازگشت شوهرش از اردوگاه اسرای آلمان ها در جریان جنگ جهانی دوم است.
زبان عادی و روزمره برای بیان احساسات این شخصیت ها الکن و نارساست و وجود زبان دیگری لازم و ضروری است که ما از آن به زبان احساسات یاد کرده ایم. به این منظور ،دوراس به تکنیک هایی متوسل شده است که در آن سکوت ها و مکث ها به شکل ها وحالات گوناگون بیش از دیگر عناصر خودنمایی می کنند. ازعلائم نگارشی و انواع حذف هایی که سکوت را به ذهن متبادر می کنند تا سطوح عمیق تر گفتمان که از حرف نزدن و عدم گفتگو حکایت دارند.
برای دست یابی به جایگاه و اهمیت سکوت و ارتباط آن با احساس در این آثار ، از روش نشانه- معناشناسی یاری گرفته ایم که به «ظهور معنا از طریق اشکال زبانی یا گفتمان می پردازد» (Bertrand Précis de sémiotique littéraire 7)
نشانه- معناشناسی احساس، رویکردی است که گرمس و پیروان مکتبش در اوایل دهه 80، با الهام گرفتن از مطالعات امیل بنونیست در مورد نظریه گفته پردازی و هم چنین نظریات مرلوپونتی در باب پدیدارشناسی ، به وجود آوردند. در این رویکرد، «به بیان چگونگی رابطه بین کنشگر احساسی با محیط اطراف خود می پردازند.» ((Bertrand Précis de sémiotique littéraire 238
سوال اصلی اینجاست که چگونه سکوت منجر به تولید معنا در گفتمان مارگریت دوراس می گردد. برای پاسخگویی به این سوال کلیدی، با مدد جستن از رویکرد نشانه-معنا شناسی احساس قصد داریم تا در ابتدا نقش سکوت را به عنوان نمود خارجی احساس بررسی کرده و سپس به تجزیه و تحلیل کارکرد سکوت در روند تولید احساس بپردازیم.
سکوت: زبان مشترک تنهایی
رمان های دوراس، مخصوصاً رمان های دوران پختگی و کمالش، سرشار از انواع سکوت در تمامی سطوح آن است. البته باید این امر را در نظر گرفت که این سکوت ها تنها یک مکث ساده و یا غیاب واژه نیست ، بلکه می توان این سکوت ها را به منزلۀ ظهور عینی یک نقصان یا کمبود عاطفی در نظر گرفت. در واقع سکوت در این رمان ها بروز انفصالی عاطفی و یا احساسی ناخوشایند است که تمامی شخصیت های اصلی این سه رمان از آن رنج می برند. می توان گفت که وجه مشترک آن ها، تنهایی و جدایی از خانواده و جامعه ای است که به آن تعلق دارند. ولی علت و ریشۀ تنهایی هر یک با دیگری متفاوت است. این احساس ناخوشایند عامل و محرک احساسات ثانویه ای است که در روند داستان شخصیت را وا می دارد که به سکوت پناه برد. حال این سکوت را در هر یک از داستانها به طور مجزا بررسی می نماییم.
برای خواندن مقاله کامل فایل زیر را دانلود کنید