دربارهی کن لوچ به بهانهی جدیدترین فیلمش؛ من، دنیل بلیک
- توضیحات
- نوشته شده توسط دیوید سیمز (آتلانتیک)
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1395-12-19 10:43
من، دنیل بلیک
کارگردان: کن لوچ
نویسندهی فیلمنامه: پل لاورتی
فیلم «من، دنیل بلیک» یکی از مهمترین آثار سینمایی کن لوچ است. این اهمیت البته به دلیل جوایز متعددی که در انگلستان و در سطح بینالمللی به این فیلم تعلق گرفته، نیست. اهمیت این فیلم در روایت تکاندهنده و هولناک آن است. روایتی که به گفتهی دیو جونز، ایفاگر نقش دنیل بلیک، موفق شده «صدای طبقهی کارگر انگلستان» را به گوش مردم جهان برساند.
در فیلم «من، دنیل بلیک» در خلال تلاش نجاری که به دلیل حملهی قلبی قادر به کار کردن نیست و مادر جوانی که خانهاش را از دست داده و به همراه دو فرزندش به نیوکاسل آمده، برای برخورداری از مستمریهای دولتی با دستگاه عظیم و هراسآور بوروکراسی دولتی در انگلستان آشنا میشویم. دستگاهی که کمابیش در اغلب کشورهای اروپایی و از قضا در مرفهترینِ آنها، به همین شیوه کار میکند. فیلم «من، دنیل بلیک» روایت له شدن و درهمشکستن انسانهایی شرافتمند، تهیدست و زحمتکش است که بناست از «رفاه» اروپایی بهرهمند شوند. اگر افسانههای زندگی آسوده و حقوق بیکاری در اروپا را باور دارید، باید حتمن «من، دنیل بلیک» را با چشمان باز ببینید.
کن لوچ، کارگردان فیلم من دنیل بلیک همواره از سینما به عنوان سلاحی برای نبرد استفاده کرده است. او در بسیاری از فیلمهای داستانی، مستند و حتی در چندین مجموعهی تلویزیونیاش به زندگی کسانی میپردازد که در جامعهی سرمایهداری به اشکال گوناگون به حاشیه رانده میشوند. فقرا، تهیدستان، کارگران، پناهندهها، مهاجران و بیخانمانها قهرمانان مورد علاقهی لوچ به حساب میآیند. فیلمهای لوچ اما تنها در محدودهی انگلستان باقی نمیماند. نبرد آزادیبخش نیکاراگوئه، مبارزات مردم ایرلند، اشغال عراق، کودتای شیلی، مبارزهی طبقهی کارگر آمریکا و جنگ داخلی اسپانیا موضوعات دیگری هستند که کن لوچ در فیلمهایش به سراغ آنها رفته است. اهمیت کن لوچ اما در فیلمهایی که میسازد خلاصه نمیشود. او همواره در شمایل یک رزمنده در میدان مبارزه حضور دارد و در همبستگی با مبارزات مردمی در سرتاسر جهان و مبارزه علیه وضعیت موجود در انگلستان عملا مداخله میکند. کن لوچ در طول زندگیاش هر کجا که جایزهیی به او تعلق میگیرد، توجه رسانهیی را تبدیل به ابزاری برای افشای سیاستهای ستمگرانهی سرمایهداری و دولت انگلستان میکند.
از جمله در سال ۲۰۱۲ وقتی جشنوارهی سینمایی تورین بنا داشت از او تقدیر کند، شرکت در این جشنواره را به دلیل خصوصیسازی صنایع در این شهر ایتالیایی تحریم و به جای آن در جمع کارگرانی سخنرانی کرد که شغل آنان در معرض تهدید قرار گرفته بود. او همچنین از مدافعان سرسخت مبارزهی مردم فلسطین و جنبش بایکوت اسراییل است. در سال ۲۰۱۵ کن لوچ به همراه نزدیک به دویست نفر دیگر از عوامل سینما، از جمله چند کارگردان اسراییلی در نامهیی به جشنوارهی فیلم لوکارنو خواهان این شدند که بخش ویژهی سینمای اسراییل را «به ویژه در سالگرد قتلعام مردم غزه در تابستان ۲۰۱۴» از این جشنواره حذف کند. کن لوچ بارها خواستار تحریم فرهنگی اسراییل شده است. خصلت مبارزهجویانهی سینمای کن لوچ موجب شده چندین مجموعهی تلویزیونی او در دوران نخستوزیری مارگارت تاچر و تونی بلر غیرقابل پخش تشخیص داده شوند. او گرچه ترجیح میدهد میان سرمایهگذاران بخش خصوصی و امکانات دولتی شبکهی بیبیسی، از دومی استفاده کند اما همواره از منتقدین جدی شبکهی بیبیسی بوده و بارها مدیران این شبکه را به پاسخگویی وادار کرده است. این کارگردان انگلیسی تاکنون چندین بار نیز از جمهوری اسلامی ایران گلایه کرده است. در سال ۱۳۸۶ و پس از بازداشت جمعی از دانشجویان چپ، نام او در بین حامیان امضاکننده نامه سرگشاده دیده میشد. در سال ۱۳۸۷ با نوشتن نامهی سرگشادهیی خطاب به مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران و سفیر دائمی ایران در سازمان ملل نسبت به دستگیری تنی چند از فعالان کارگری اعتراض کرد. او همچنین در سال 1388 و بحبوحه اتفاقات آن سال، دعوت به جشنوارهی فیلم فجر را رد کرد.
پل لاورتی، نویسندهی فیلمنامهی «من، دنیل بلیک»، یکی از همکاران ثابت کن لوچ محسوب میشود و تاکنون فیلمنامهی چهارده فیلم او را نوشته است. لاورتی علاوه بر فیلمنامهنویسی از سالهای میانی دههی ۸۰ درگیر مبارزهی سیاسی است. در این زمان او به نیکاراگوئهی انقلابی رفت و سه سال در آنجا زندگی کرد. در طول اقامت در نیکاراگوئه، لاورتی با یک سازمان مدافع حقوق بشر محلی همکاری میکرد که اسناد محکم و مهمی در زمینهی جنایات نیروهای ضدانقلابی «کنترا»، که از سوی دولت آمریکا حمایت میشدند، علیه مردم غیرنظامی جمعآوری کرد، از جمله صدها مصاحبه با شاهدان این جنایتها و کسانی که در جریان آن آسیب دیده بودند. لاورنتی هرگز از آمریکای لاتین دست نکشیده است. در جریان جنگهای داخلی السالوادور و گواتمالا بارها به این کشورها رفت تا اسنادی در مورد جنایت نیروهای دولتی و نیروهای شبهنظامی مورد حمایت دولت تهیه کند. او همچنین سفرهای متعددی به ایالت خودمختار چیاپاس در مکزیک داشته و از حامیان جنبش زاپاتیستی است. در سالهای اخیر لاورتی بخش مهمی از زندگیاش را صرف تحقیق در مورد موارد نقض حقوق بشر در طول مرز آمریکا و مکزیک کرده است.