نگاهی به فیلم ضد گلوله / تفاوتی که کلیشه باقی ماند
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1391-06-22 01:18
ساخت فیلمهایی نظیر ضد گلوله که تلفیقی از سینمای جنگ و کمدی است، پیش از این هم در فیلمهای لیلی با من است و اخراجی ها دیده شده بود؛ اما هدف این نوشته مقایسه این اثر با آثار مشابه قبلی نیست، بلکه بررسی قابلیتها و ارزشهای خودِ اثر مذکور است.
ضد گلوله داستان مرد مسنی به نام سلیم است که در کار تکثیر نوارهای غیرمجاز موسیقی است، تا اینکه یک روز در حال تحویل نوارها لو رفته و فرار میکند، اما در این بین از حال میرود و او را به بیمارستان منتقل میکنند. وقتی به هوش میآید دکتر به او میگوید که توموری پیش رونده در سر دارد و تا دو ماه بیشتر زنده نخواهد ماند. از طرفی چون تحت تعقیب ماموران کمیته است تصمیم میگیرد عازم جبهه شود تا با شهادت خود لااقل سعادت همسر و فرزندانش را در این دنیا و آخرت بخرد.
مقدمه داستان خیلی خوب معرفی شده و شخصیتها به خوبی شناسانده میشوند و این مقدمه، انگیزه کافی را برای پرتاب داستان به نقطه عطف اولیه به وجود میآورد. سلیم چون در حال مرگ است و همچنین میخواهد افتخاری برای خانوادهاش باشد، تصمیم میگیرد عازم جبهه شود. قرار گرفتن سلیم در میدان جنگ بحران اولیهی داستان را شکل میدهد. انگیزه ی سلیم ایجاب میکند که بخواهد هر چه سریعتر شهید شود، پس اصرار او برای رساندن خود به خط مقدم توجیه میشود. همه چیز تا اینجای داستان خوب پیش میرود ، اما باید دید آیا این تلاشها که کنش اصلی داستان را تشکیل میدهند قدرت لازم برای پیشبرد درام را دارد یا نه؟
دو سوم انتهایی فیلم که شامل قرار گرفتن سلیم در جبهه بوده و درواقع مسیر اصلی درام را تشکیل می دهد، فقط در حد برخوردهای شناخته شده و قابل پیشبینی سلیم با تیپ آشنای جنگ و همچنین یک سری اتفاقات پیش و پا افتاده و دم دستی که مدام در طول داستان تکرار می شوند، باقی مانده است. مانند غش کردن سلیم در میدان جنگ و بردن او به بیمارستان و بازگشتن دوبارهی او به خط، که در چند صحنه تکرار شده است. بنابراین فیلمنامه برای فرار از این بیرمقی به وجود آمده، دست به دامن یک سری تکیه کلامها و صحنههای کمدی میشود نظیر صحنه مواجههی سلیم با نیروهای عراقی که در حال شلیک به اجساد شهدای ایرانی هستند و از کشتن او به دلیل شباهتش به پدر یکی از سربازان عراقی منصرف میشوند و همچنین صحنه خداحافظی سلیم با فرخ و خانوادهاش و خیلی خوب از آب درآمده است، اما در بیشتر موارد در حد تکیه کلامهای تکراری باقی مانده است که اکثرا شامل جر و بحثهای فرخ با سلیم، مونولوگهای پرویز و بد و بیراه گفتنهای او به نیروهای عراقی و همچنین الاغ گفتنهای مکرر او و یا با افزودن داستانهای فرعی مانند قصه پرویز و همچنین پنهان کردن برادری او با نائب، درصدد است تا بار دراماتیک موضوع و گره افکنی آن را افزایش دهد؛ متاسفانه این داستان ها هم قدرت کافی برای پرورش داستان و پیشبرد هدفمند آن را ندارد. میدانیم تمام رفتارها و اعمال حتی بینظم و بی قاعده باید دارای یک منحنی حرکتی و یک هدف مشخص باشد. در صورتی که در این داستان نه در مسیر بیرونی و نه در مسیر درونی اتفاق خاصی رخ نمیدهد. در نیمه انتهایی و طی گفتوگوی دو نفره سلیم با پرویز به نظر میرسد که تحولی درونی در سلیم ایجاد شده است، اما پایانبندی داستان و بازگشت او به همان کار تکثیر آهنگهای غیرمجاز البته در بیست سال بعد خلاف این مسئله را میرساند، درواقع گویی هیچ اتفاق موثر و مهمی در زندگی او رخ نداده است تا بستر را برای تغییر او فراهم کند .
سینمای جنگ که در کشور ما با سینمای دفاع مقدس شناخته شده است در ابتدا به شکل ژانر حادثه ای ظهور کرد، ولی با گذشت زمان و ورود افراد جدید و جبهه دیده به سینما، شکل دیگری به خود گرفت که با باورهای ایدئولوژیک گره میخورد. حال اگر دوباره به ضد گلوله برگردیم خواهیم دید که این فیلم با اینکه خود را در بستر سینمای جنگ معرفی می کند اما قادر نیست به این سینما ادای دین کند و هیچ یک از فاکتورهای این سینما که در فیلم های نامبرده شده قبلی – لیلی با من است یا اخراجیها– کاملا مشهود بود، در آن دیده نمیشود، به شکل پا در هوا میان ژانرهای گوناگون معلق مانده است و نمیتواند جایگاه محکمی برای خود پیدا کند. بنابراین از این نظر ضد گلوله نمیتواند به قابلیتهایی که سینمای جنگ طالب آن است، برسد .و در پایان بار ارزشی لازم را به بیننده القا نمیکند حال چه از جنبه مثبت چه از جنبه منفی قادر به ارضای انتظارات مخاطب خود نیز نیست.
با علم به این قضیه که باید پرده به پرده داستان تنش را زیاد و کم کند تا اینکه نقطه اوج پایانی بیننده را کاملا تخلیه کند، اما این مورد در ضد گلوله در نظر گرفته نشده و اتفاقات به وجود آمده کنش لازم برای پیشروی موضوع را نداشته و کشش دراماتیک داستان را رفته رفته تحلیل میبرد و نقطه اوج پرده آخر که درواقع بزرگترین پرش تخیل است دچار افت شدید میشود و بدون گرهگشایی منطقی باقی میماند. درواقع می توان گفت ضد گلوله ایدهی خوبی دارد ولی عدم پرورش مناسب، آن را تا حد کلیشه پایین آورده است.
گذشته از همهی این مسائل نمی توان بازی زیبا و قدرتمند مهدی هاشمی را دید و سخنی از آن به میان نیاورد ، که در این بازار سرد فیلمهای سینمایی نقطه امید و گرمابخش سالنهای سینما بوده و ما را امیدوار روی صندلی سینما تا پایان فیلم نگه میدارد.