نگاهی به فیلم بغض / شاید موج نویی با بغض آغاز گردد!
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1391-08-05 01:52
بغض، روایتگر داستان دو جوان ایرانی مهاجر در ترکیه به نامهای ژاله و حامد است که آرزوهای بزرگی در سر دارند. روایت داستان دو خط سیری به موازات هم را شامل میشود که یک روایت نشان دهندهی روزهای آشنایی آنها با یکدیگراست و روایت دیگر هشت ساعت سرنوشت ساز آنها یعنی اجرای نقشهی سرقت از مغازه ی عموی حامد را بیان میکند. این دو مسیر مکمل یکدیگرند.
نکته جالب توجه در این روایت ، ساختار حاکم بر فیلم و همراهی شانه به شانهی آن با محتواست. میدانیم موضوع فیلم توسط ملاط شکلی فیلم و ادراک ما از آن است که قوام مییابد. این ساختار شامل استفادهی الگومند و معنیدار از تکنیکهای میزانسن، فیلمبرداری، تدوین و صداست. بنابراین بحث را با بسط همراهی هدفمند این دو با یکدیگر ادامه میدهیم.
داستان با یک بحران آغاز میشود: سرقت از مغازهی عموی حامد. در خلال این بحران به طور موازی نحوه ی آشنایی ژاله با حامد و طرح نشههای آنها برای رفتن به کشوری دیگر نشان داده میشود. درواقع اگر بخواهیم جزئینگر باشیم، بغض را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: از اول روایت تا ناپدید شدن ژاله و از ناپدید شدن ژاله تا به آخر. هر بخش به لحاظ نقطه دید با دیگری متفاوت است. در بخش اول راوی داستان دوربین است و با نشان دادن موتیفهای گوناگون وحدت و یکپارچگی داستان را قدم به قدم به اثبات میرساند. یکی از این موتیف ها استفاده از رنگ است. رنگ سبز کوله پشتی ژاله و کت حامد. این رنگ سبز و کوله پشتی طوری تنیده در روایت است که حتی به یک پراپ ( شیئی که در صحنه نقش فعالی داشته باشد) تبدیل میشود. حامد هنگامی که در بخش دوم روایت به دنبال ژاله است از زنی در فرودگاه میپرسد "آیا دختری که کوله پشتی سبز داشته ندیده اید؟" و رنگ کت خود را نشان میدهد. یک موتیف به جا و حساب شده که وحدت بخش قسمت اول و دوم روایت است. در ادامه بیشتر از نقش این پراپ مهم صحبت خواهیم کرد .
و مورد بعدی تکرار دیالوگ ها توسط کاراکترهاست : "چرا عرق کردی ؟ " دیالوگی که مدام بین شخصیت های داستان رد و بدل میشود. با شروع بحران – سرقت – داستان با ریتم و ضرباهنگی تند پیش میرود تا جایی که مخاطب را تحت فشار قرار میدهد و شکل تنیده در روایت نیز این فشار را چند برابر میکند. با تکنیکهایی نظیر استفاده از دوربین کج، ناهمزمانی صدا و تصویر، استفاده از صدای خارج تصویر، به طوری که ما به جز 3 کاراکتر اصلی داستان هیچکدام از کاراکترها را نمیبینیم .
درواقع همه چیز به خدمت تصویر درآمده است: صدا، گفتار، موسیقی و ... . تا جایی که حتی از موسیقی متن غیر داستانی هم در فیلم خبری نیست و در عوض از همه ی صداهای فضای داستان برای این منظور استفاده شده است. با این توصیف، داستان با ریتم تند و سرسام آورش وارد بخش دوم می شود. در این بخش دیگر دوربین راوی نیست، بلکه روایت از نقطه دید شخصیتها ( حامد و ژاله ) بیان میشود. ریتم به شدت افت می کد و مخاطب را وادار به قضاوت میکند. ژاله کجاست؟ آیا به حامد خیانت کرده است؟ چرا حامد به او اعتماد کرد؟ و سوالهایی از این دست که در ذهن مخاطب روشن و خاموش می شوند. و اینچنین ما را با سرگردانی حامد همراه میکند. حامد سردرگم در یک چرخه ی تکرار دور خود می چرخد و لحظه به لحظه با دروغهایی که ژاله به او گفته روبهرو میشود. او حتی خانه ای هم ندارد تا در آن پناه بگیرد. او با دادن کوله پشتی به ژاله در واقع پناهگاه خود را از دست داده است. و در اینجاست که این پراپ ( کوله پشتی ) نقش فعال خود را باز هم نشان می دهد. در این بیپناهی حامد به بلندیها رو می آورد و جیغی از درون می کشد که فریاد یک نسل است، فریادی بی نتیجه. ولی چه بلایی بر سر ژاله آمده است، اکنون با یک ریتم و ضرباهنگ تند حتی تندتر از ابتدا وارد نقطه دید ژاله میشویم. مردی کوله پشتی ژاله را می دزدد و او به دنبال او می رود و بازهم نقش فعال کوله پشتی! ژاله با از دست دادن آن پناهگاه و امیدش و حتی عشقش حامد را نیز از دست می دهد، در نتیجه تنها هدفش به دست آوردن کوله پشتی خواهد بود. اما این تلاش بیشتر از چند دقیقهای به طول نمی انجامد و ژاله به دام میافتد. و با یک شوک نهایی، داستان به سرانجام میرسد. این مخاطب خلع سلاح شده درمانده در برابر این پرده ی عظیم می ماند به شکلی که تو گویی او نیز بی پناه شده است.
لازم است در اینجا به بازی خوب بازیگران داستان نیز اشاره ای داشته باشیم به ویژه بازی زیبا و حساب شده ی بابک حمیدیان که زیبایی فیلم را دو چندان کرده است. شاید در ابتدا ایده ی داستان این فیلم کلیشه ای به نظر برسد ولی مسئله ای که اهمیت دارد این است که نحوه ی برخورد با این ایده در روایت کلیشه ای نیست. در حقیقت شاید بتوان بغض را آغازگر موج نویی در سینمای ایران دانست. سینمایی که شاید همه ی ما مدتهاست آرزوی آن را در سر می پرورانیم.
دیدگاهها