نگاهی به «خشم و هیاهو» / خوش ساخت!
- توضیحات
- نوشته شده توسط بابک سلیمی
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1395-02-26 15:11
داستان فیلم سینمایی «خشم و هیاهو» دربارهی یک خواننده مشهور به نام «خسرو پارسا» (با بازی نوید محمدزاده) است که همسرش به قتل رسیده و او و معشوقهاش مظنونین اصلی این جنایت هستند. وی که متأهل است رابطه مخفیانهای با یک زن دیگر به نام «حنا» دارد. همسر او «تینا» (با بازی رعنا آزادی ور) متوجه این رابطه میشود و پس از مشاجره با خسرو تصادف میکند و در حالی که در خانهاش بستری است، به ضرب چاقو به قتل میرسد. داستان آشنایی خسرو با حنا و نحوه رابطهشان موضوع قتل را پیچیده میکند و ...
داستان این فیلم شبیه ماجرای قتل «لاله سحرخیزان» همسر «ناصر محمد خانی فوتبالیست مشهور ایرانی به دست «شهلا جاهد» است؛ اما «سعید سعدی» سناریست فیلم میگوید: داستان فیلم، متفاوت از ماجرای ناصر محمدخانی و شهلا جاهد است و اصلاً شخصیت اصلی داستان از ابتدا فوتبالیست نبود. اما ماجرای محمدخانی و جاهد در داستان فیلم تأثیر داشته است.
هومن سیدی در فیلم سینمایی جدیدش سبکی جالب به شیوه سینمای اروپا اتخاذ کرده است. او فرم را به مضمون ترجیح میدهد. به واقع همان طوری که از فیلمهای پیشین این فیلمساز نیز مشخص بود، او علاقمند سینمای پست مدرن فیلمسازانی چون گای ریچی و کریستوفر نولان است. قصه فیلم سینمایی «خشم و هیاهو» نیز از همین رو سیر خطی ندارد و مدام دستخوش تغییرات قرار میگیرد. داستان، روایت نسبتا پیچیدهای دارد؛ مطابق بخشی از فیلم که از زبان «خسرو» روایت می شود، «حنا» قاتل است؛ اما وقتی حنا داستان را تعریف می کند، خسرو تمام انگیزه های قتل را دارد. همین باعث می شود تا اواسط فیلم، مخاطب متوجه اصل داستان نشود و نتواند پایان آن را حدس بزند. فیلم فضای سرد و بیروحی دارد و در این فضای سرد و تاریک، خشونت موج میزند. رنگ بندی فیلم در ابتدا کم رنگ و کم رمق است وهرچه داستان پیش می رود کم رنگ تر می شود تا جایی که در اواخر، سیاه وسفید می شود! سیدی ترجیح داده «خشم و هیاهو» را به گونهای بسازد که گویا در رویا سیر می کند. زوایای تاریک وگنگی در این رویا هست که نمی توان تعریف درستی برایش پیدا کرد. مرز بین رویا و واقعیت درهم شکسته شده و فیلم همچون یک خواب دهشتناک است که وقتی به انتهایش می رسی ابتدایش را فراموش کردهای.
حقیقت در فیلم مبهم است. نمی توان قطعیت پیدا کرد که چه کسی قاتل است؛ همانطور که نمی توان از ذهن پرهیاهوی شخصیت هایش سردرآورد. تلاش مخاطب برای کشف داستان و ارتباط با شخصیتها، خشم و هیاهوی درونی او را برمیانگیزد.
در هر صورت «خسرو پارسا» می تواند نمادی از انسانهائی باشد که یک شبه به شهرت و محبوبیت دست پیداکردهاند، اما در ایجاد توازن بین موقعیت اجتماعی جدید با وجوه متعارف فرهنگی اجتماعی جامعه خویش موفق نیستند. او تنهاست نه پدری، نه مادری نه برادریا خواهری؟ در دادگاه هیچ کس او را همراهی نمیکند. حتی پسر کوچکش که بازپرس پرونده میگوید او هم پدرش را دوست ندارد و او را درقتل «تینا» مقصر می داند.ا ین همه بیریشه بودن ممکن است در یک جامعه غربی عادی باشد اما در فرهنگ ایرانی چیز تازه یافتهای است که فیلمسازان جوان ما روی آن تکیه بسیاری دارند. در این میان «تینا» و«حنا» و حتی پسرخردسالشان را می توان قربانیان این عدم توازن روحی و روانی شخصیت«پارسا» دانست هرچند خودشان نیز مقصرند. تینا به دلیل تصمیم ناگهانی برای خودکشی و حنا برای پاسخ به نجواهای اغواگرانهی خسرو.
اما یکی از نکات تکرار شونده در فیلم سیدی، وجود المانهای دینی و مذهبی است. یک بار در صحنهای که خسرو و حنا روی تپهای درحال صحبت های عاشقانه با هم هستند، در پسزمینه مناره های مسجدی دیده میشوند! بار دیگر الفاظ مذهبی از زبان خسرو شنیده می شود! و آخرین بار صدای اذان است که هنگام اعدام قاتل شنیده می شود! به نظر میرسد خسرو دین را نیز ابزاری برای سوء استفاده خود قرار داده است. شخصیتی که هیچ نسبتی با حیات دینی ندارد؛ اما وقتی خود را در خطر می بیند تظاهر به دینداری می کند و برای رسیدن به اهداف خود حاضر است از دین نیز سوءاستفاده کند. در دادگاه، او محاسنی کامل دارد و الفاظ عربی را طوری ادا می کند که مشخص است هیچ اعتقادی پشت آن وجود ندارد. استفاده ابزاری از دین در جامعه امروز، شاید پیامی باشد که مقصود کارگردان بوده است.
در مجموع باید اعتراف کرد که فیلم صحنههای کارشده و جذاب فراوانی دارد. مثل صحنهی تصادف همسر خسرو که با اینکه در لانگشات برگزار شده اما در غافلگیری مخاطب سهم بهسزایی دارد یا صحنهی ملاقات عاشقانهی خسرو و حنا در بام شهر که به پرسپکتیو و عمق میدان به جهت خلق معنا توجه ویژهای شده است. اما بهترین سکانس فیلم بدون شک سکانسی است که حنا صحنهی قتل را به نوعی برای بازپرس تعریف میکند. بدین ترتیب که روی برف راه رفته، در خانه را باز کرده، فضای خانه را طی کرده، به تختخواب رسیده و زن خسرو را به قتل میرساند. اما در قاب دوربین، اثری از حنا و بازیگر نیست و به نوعی یک فرد نامرئی راه میرود. در واقع این سکانس شاید برای اولین بار در سینمای ایران اجرا شده که نشان از تجربهگرایی سیدی دارد. در این صحنه روی برف چند رد پا خالی میشود، دستگیرهی در پایین رفته و در باز میشود، تشک تخت فرو میرود، و برخوردی شکل میگیرد تا ضربات متعدد چاقو را تداعی کند.