به رنگ ارغوان: دستی که هنوز مرا رها نکرده است!
- توضیحات
به رنگ ارغوان آخرین اثر ابراهیم حاتمی کیا، در مورد کارگردانی است که سالهاست با دغدغه هایش زندگی می کند و خالق آثاری است که بیش از هر چیزی به خودش شبیه هستند. حاتمی کیا در به رنگ ارغوان نشان داد که خودش را زیر ذره بین قرار داده و برای اولین بار هم که شده به راهی که تا به امروز طی کرده است با نگاهی شکاکانه می نگرد .
به رنگ ارغوان، در فضایی حادثه ای شکل می گیرد، این بار فیلمساز ، به قهرمانش اجازه شلیک می دهد به شخصیت اصلیش حق انتخاب می دهد تا بین غرایز و آرمانهایش یکی را انتخاب بکند. فیلم داستان ماموری است به نام «شهاب 8» كه مسئولیت تعقيب دختري به نام ارغوان را دارد. کم کم متوجه می شود که ارغوان بی گناه است و هیچوقت به دنبال سیاست نبوده است. شهاب 8 (حمید فرخ نژاد) در برزخی قرار می گیرد که راه فراری از آن ندارد، او عاشق ارغوان می شود و این عشق خدشه ای در باور و آرمانهایش ایجاد می کند. این فیلم داستان عشقی پاک است. عشق به شکار باورهای قهرمان می رود. این فیلم پنج، شش سال پیش به دلایل نامعلوم توقیف شده بود و اکنون مجوز اکران گرفته است. گویی حاج کاظم، عباس را به مقصد رسانده است. گویی موج مرده دوباره جان گرفته است...
به رنگ ارغوان در وهله اول یک فیلم عاشقانه است، هر چند قصه ای که برای مخاطبین تعریف می شود در تاریخ سینما بسیار تکرار شده است ولی حاتمی کیا آن را براساس شیوه و نوع نگاه خودش تعریف می کند. هوشنگ براثر احساسی که نسبت به ارغوان پیدا می کند، در مرحله استحاله پای می گذارد و سوژه ای را که تحت نظر داشت رها می کند و خود به سوژه بدل می شود. حاتمی کیا در عین حال که قهرمانش را از فضای جنگ به داخل شهر کشانده است و در پی به چالش کشیدن انسانهایی است که هرگز به باورهایشان شک نمی کنند ولی باز هم قهرمانش را کاملا رها نکرده است و او را عاشقانه دوست دارد از همین روست که برای زیر سوال بردن آرمانهای قهرمانش، عشق را انتخاب کرده است. اگر بخواهم به رنگ ارغوان را از لحاظ نوع نگاه کارگردان به قهرمانش، با فیلم محاکمه در خیابان اثر مسعود کیمیایی مقایسه کنم باید بگویم کیمیایی قهرمانی متفاوت با دیگر قهرمانانش را به تصویر می کشد. در این فیلم اثری از قهرمان همیشگی او خبری نیست، قهرمان کیمیایی فریب می خورد و در عین ناباوری با شرایط پیرامونش کنار می آید. به جای مرگ، زندگی را انتخاب می کند و به عبارتی تسلیم می شود. حاتمی کیا هم در فیلمش حق انتخاب را به قهرمانش می دهد و قهرمان در برابر آرمانها و اعتقاداتش یک عشق زمینی را انتخاب می کند کاری که امیر در محاکمه در خیابان انجام می دهد.
به رنگ ارغوان شبیه یک حدیث نفس است. آیا حاتمی کیا هم خود به سوژه بدل شده است؟ اگر این فیلم سر موعد اکران می شد شاید به نقطه عطفی در سینمای ایران بدل می شد ولی اکنون فقط نقطه عطفی در کارنامه کارگردان است. دراین فیلم حاتمی کیا تکنیک فلاش فوروارد( خیال پردازی شهاب در برخورد با شفق با اسلحه خالی، ملاقات با فرمانده و اقدام به خودکشی) بهره می گیرد تا علاوه بر تاثیر گذاری بر فیلمش آینده قهرمانش را در فیلمهای آینده پیش بینی کند، به گمانم پس از این شاهد قهرمان دیگری در آثار بعدی حاتمی کیا خواهیم بود. با دیدن فیلم دعوت می خواستم مرثیه ای بخوانم برای کارگردانی که دوستش داشتم ولی اکنون امیدوارشدم که این کارگردان می تواند همچنان در اوج بماند حتی اگر بارها و بارها خالق همان داستانهای قدیمی باشد. زیبایی سینمای حاتمی کیا به این است که همیشه یک دنیا داشته است و در آن دنیا فیلم ساخته و هرگز ایمانش را به این دنیا از دست نداده است.
به رنگ ارغوان روایت تقابل فرد و سیستم است. در اینجا فرد در برابر دشمن قرار نمی گیرد، فرد در برابر سیستمی می ایستد که توسط همین سیستم پرورش یافته است. فرد در برابر سیستم می ایستد چرا که می خواهد برای اولین بار هم که شده به خواسته های درونی،طبیعی و انسانی خود پاسخ دهد. غریزه در برابر آرمان می ایستد و آرمان می بازد. چرا حاتمی کیا چنین روندی را برای قهرمانش در نظر می گیرد؟ آیا نگاه خودش عوض شده است یا در این زمانه بر سر آرمانها استوار ماندن، کار قهرمان او نیست؟! یا اینکه سیستم و آرمان سیستم دچار مشکل شده است و قهرمان حاتمی کیا پیش از آنکه تعهد به آرمانش را از دست بدهد، یاورش را نسبت به سیستم از دست داده است؟ حاتمی کیا در این فیلم از آرمان مردان جنگ سخن نمی گوید، به رنگ ارغوان فیلمی درباره آرمانهایی است که به افراد تزریق شده نه باورهایی که انسانها، خودشان به آن رسیده اند.
در ابتدا اشاره کردم که حاتمی کیا در این فیلم متفاوت عمل کرده است و دلیل اصلی این تفاوت اجتناب از شعارگویی است. آرمان و به زیر سوال بردن آن توسط حاتمی کیا همچنان حضور دارد ولی شعار نمی گوید و فیلم به فضایی کاریکاتورگونه بدل نشده است. کارنامه ابراهیم حاتمی کیا گویای این مطلب است که او در لوکیشنهای محدود بهتر عمل می کند ولی در به رنگ ارغوان نکتة دیگری مورد توجه است اگر این فیلم را در قالب ژانر تریلر بپذیریم، موقعیتها و جابجایی اندک آنها یک ضعف محسوب می شود ولی کارگردان ابتکار دیگری به خرج داده است. دراین موقعیتها چنان فضای پر کنش و کششی خلق کرده است که تماشاگر همچنان با اشتیاق فیلم را دنبال می کند.
فیلمنامه به رنگ ارغوان کاستی هایی دارد که لطمه های اساسی به فیلم وارد کرده است. از مهمترین این ضعف ها ناتوانی فیلمنامه نویس در ترسیم یک رابطه عاشقانه باور پذیر است، اینکه هوشنگ به سرعت آرمانهایش را از دست می دهد و نیز ارغوان حاضر می شود با او فرار کند و ... همة اینها سوالهایی بی پاسخ هستند. مورد دیگرنشان دادن فضای دانشجویی در فیلم است. یک دانشجو با مشاهده فیلم به راحتی احساس می کند که فیلمنامه نویس در نشان دادن این فضا ناتوان بوده است. یکی از موفقیتهای فیلمنامه در معرفی شخصیتها در ابتدای فیلم است که هم به شکلی بصری و هم از طریق دیالوگهایی که بین آنها رد و بدل می شود دو مشکل قابل شناسایی است. یکی از این مشکلات این است که به جز دو شخصیت شهاب و ارغوان بقیه شخصیتها هیج تاثیری در پیشبرد داستان ندارند و فقط فضای فیلم را پر کرده اند برای مثال محسن به یک شخصیت اضافی بدل می شود، مشکل دوم این است که رابطه ای که بین هوشنگ و ارغوان در فیلم نشان داده می شود از چنان انرژی عاشقانه ای برخوردار نیست که هوشنگ به خاطر آن از آرمانهایش دست بکشد، و نیز در مورد ارغوان فیلمنامه به گونه ای نوشته شده است که شخصیت او با شخصیت یک معشوقه اصلا همخوانی ندارد. (ناگفته نماند که خزر معصومی در نقش ارغوان بازی قابل قبولی ارائه کرده است ولی بهتر بود حاتمی کیا از بازیگر حرفه ای برای بازی در چنین نقشی استفاده می کرد ، به رنگ ارغوان بیشتر موفقیتش از این حیث است که به ورطه شعارگویی نیفتاده است ولی معصومی در بیان کردن بعضی دیالوگها ضعیف حالتی شعاری به فیلم داده است برای نمونه دیالوگهایی که در مورد خودش و نگاهش به سیاست، می گوید). حاتمی کیا بار دیگر برای بیان مفاهیمش از استعاره و نماد استفاده می کند ولی مشکل به رنگ ارغوان اینجاست که این نمادها را فقط نشان می دهد و از آنها به سرعت می گذرد.
به رنگ ارغوان دو شخصیت اصلی را دنبال می کند، هوشنگ ستاري يا همان «شهاب 8» كه ماموريت دارد از طریق ارغوان به پدر وی برسد و ارغوان کامرانی که گذشته پدر و مادرش او را رها نمی کند. حاتمی کیا در پرداخت شخصیتها همچون دیگر آثارش از نمادبهره گرفته است. حضور جنگل و تخریب آن نمادی از جامعه است .نماز خواندن شهاب شکلی نمادین دارد. تماشاگر تا پایان فیلم تمام شدن نماز او را نمی بینید، نماز نمادی از شخصیت او ابرابر غرایز و آرمانهایش مشخص می شود نماز او هم کامل می شود. در پایان فیلم که موضع شهاب در استحاله شخصیتها در این فیلم می توانست به یک عامل خنده دار و مضحک بدل شود و یا اینکه حالتی اغراق گونه به آنها بدهد که فیلمساز از این مهلکه جان سالم به در برده است. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد کنایی بودن فیلم است که در دیگر آثار حاتمی کیا به ندرت دیده می شود و همین است که به رنگ ارغوان فرمی شعارگونه ندارد. در واقع حاتمی کیا زمانی توانسته است فیلم خوب بسازد که سینما را به شکل یک تریبون در نیاورده است تا سخنرانی کند بلکه حرفهایش را به شکل کنایی زده است. و در این فیلم همه چیز به شکل نماد در آمده است. رمزهای هوالحبیب و هوالقادر و... را به یاد بیاورید که هرکدام گویای شرایطی از فیلم هستند. برای نمونه هوالعادل نماد نگریستن شهاب به درون خویش است.در این فیلم فیلمساز برای آفرینش تعلیق از شخصیتها استفاده کرده است. تا پایان فیلم شخصیتها همچنان ناشناخته هستند. مخاطب نیز همچون شخصیتها بر سر دو راهی است دو راهی که به یک مولفه در سینمای حاتمی کیا بدل شده است. سینمای او سالهاست شاید پس از آژانش شیشه ای به رسانه ای برای به معرض نمایش گذاشتن دو نسل تبدیل شده است. نسلی که جنگیده و نسلی که جنگ را فقط از زبان جنگاوران شنیده است. حاتمی کیا در عین حال که دغدغه های دو نسل را نشان می دهد، آنها را در برابر هم قرار می دهد و در جنگ مدافع کسی نیست، بلکه فقط به چالش می کشد ولی در به رنگ ارغوان انگار در آرمانهای خودش هم دچار تردید شده است و این سوال را مطرح کرده است: آیا همچون شهاب دچار اشتباه نشده ام؟
حاتمی کیا در نشست پرسش و پاسخ سریال «خاک سرخ» گفته بود که در زمان جنگ رزمنده ای دست او را محکم فشار داده است و هنوز هم آن دست او را رها نکرده است. آری! ابراهیم حاتمی کیا هنوز هم رها نشده است، او برای مخاطب مضامین ذهنی خویش را می سازد و زیبایی آثارش به زیبایی نوع نگاهش برمی گردد همه، فیلمهایش را به خاطر آرمانش دوست داریم. که ناخواسته در جریانی قرار گرفته که هیچ علاقه ای به آن ندارد و اتفاقا از آن فراری است. همچون گروگانهای آژانس شیشه ای، همچون آدمهایی که جنگ راندیده اند ولی هنوز هم آن را احساس می کنند.
در به رنگ ارغوان، ابراهیم حاتمی کیا می کوشد تصویری از شک وایمان به مخاطب نشان دهد، و این سوال را مطرح کند که چقدر به آرمانهایمان پایبندیم؟ آیا دوره آرمانگرایی به سر رسیده است و یا آدمهایی که امروزه ادعای آرمانگرایی می کنند بر سر اعتقادهایشان پایبند نیستند؟ حاتمی کیا چه سوالی مطرح می کند؟ آیا می خواهد خودش را به چالش بکشد و یا اینکه از جامعه اطرافش بیزار است؟ ولی هرچه هست انگار سینمای او بیش از پیش شخصی می شود،گویی در به رنگ ارغوان واضح تر از همیشه از خودش سخن می گوید. اکنون حاتمی کیا است که از دو راهی فرار می کند و عشق را انتخاب می کند.