لذت از عیار کارگردانی مایکل مان: نگاهی به "فسادِ میامی" Miami Vice
- توضیحات
- نوشته شده توسط مهدی میرقادی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1391-05-04 04:35
اولین موردی که در میامی وایس جلب توجه میکند، یک داستان تکراری است. داستان خلافکاران و پلیسی که به دنبال آنهاست و این را هم اضافه کنیم که میامی وایس نام سریالی بسیار مشهوری در دههی 1980 بود که مایکل مان فیلمش را با اقتباس از درونمایه اصلی آن ساخته است. در این فیلم حتی آنتونی یرکوویچ از نویسندگان اصلی سریال نیز با مان همکاری داشته است. وقتی از مایکل مان صحبت میشود کارگردانی او از موضوعات و ایدئولوژی بسیار جلوتر هستند. شما در سینمای مان به دنبال مفاهیم و معناها نمیگردید خود را غرق در سینما و لذت میکنید. شاید بتوانیم کریستوفر نولان را در سری بتمن دنبالهرو مان بدانیم.
در فسادِ میامی تبهکاران توانستهاند دستهای از افراد را درFBI بخرند و بتوانند اهداف خود را پیش برند. در همین گزارشها برخی از مأموران نهادهای امنیتی کشته میشوند تا جایی که کاستیلو وارد عمل میشود. کاستیلو به دو مأمور مورد اطمینان به نامهای سانی کراکت (کالین فارل) و ریکاردو توبس (جیمی فاکس) مأموریت میدهد به عنوان گروهی خلافکار در حمل و نقل و پولشویی با مافیای تبهکاران وارد مذاکره شوند. سانی و ریک بسیار سریع وارد عمل میشوند و خوزه یهرو از فروشندگان بزرگ مواد مخدر را هدف میگیرند. خوزه یهرو خود برای شخص دیگری کار میکند و سانی و ریک هم کار خود را انجام میدهند و دار و دستهی خوزهیهرو را از بین میبرند.
داستان در پلات خود بسیار ساده است اما ریزهکاریها و جزئیات بسیار دوستداشتنی دارد. سینمای مایکل مان کاملا مردانه است و به زنها نگاهی معصومانهای دارد. زن در سینمای او قربانی است. چه ایزابلا (لی گونگ) و ترودی (نائومی هریس) در میامی وایس، چه بیلی (ماریون کوتیار) در دشمنان مردم و چه شارلین (اشلی جاد) و ایدی (امی برنمن) در مخمصه. آنها قربانی و بازیچه مردان میشوند. چه ایزابلا که فقط یک رابط است و خیلی سریع میخواهند حذفش کنند و چه زنان دیگر که پابهپای همسرانشان پیش میروند یا زخمی و یا بیوه میشوند. آیندهای برای آنها وجود ندارد. به همین خاطر سانی در پایان میامی وایس با وجود تصورها و پایانهای هالیوودی به او میگوید با قایقی تندرو میتواند میامی را ترک کند و البته او هم دنبالش نمیرود.
دنیای فیلمهای مان کاملا بیرحم است. مان اغلب فیلمهایش را به نوعی فیلم گرفته است که واقعی جلوه کند کمتر از روتوش رنگها استفاده میکند تا فضاهای واقعیتری از حقیقت عریان دنیای پیرامون به نمایش گذارد. نمونه این نوع فیلمبرداری را میتوانیم در صحنههای تیراندازی پایانی فیلم مشاهده کنیم که مخاطب را در دل صحنههای درگیری قرار میدهد و از همه مهمتر رفتن یکی از مأموران به دل قاچاقچیان مواد بسیار به این امر کمک کرده است تا ما از نگاه پلیسها در دو طرف دعوی تصاویر جذابتری را مشاهده کنیم.
از جزئیات داستانی میتوان به اشتباههای قهرمانها اشاره کنیم. همواره قهرمانهای او یک جایی مشکلی به وجود میآورند و همان مشکل پاشنه آشیل میشود. البته این از حسن کار اوست و یک قهرمان نمیتواند هیچ عیبی نداشته باشد. شاید نیل مککالی (رابرت دنیرو) در مخمصه جزء استثنائات باشد که با وجود عاشق شدن میتواند او را وارد حرفهاش نکند. سانی پای به معاشقه میگذارد تا دام پهن کند اما گرفتار هوس میشود چیزی که نیل مککالی همیشه به اطرافیانش هشدار میداد که مواظب روابطشان باشند. از سوی دیگر ریکاردو هم عشقش را طوری وارد کار کرده است که از جانب او ضربه میخورند و ترودی گروگان گرفته میشود. ایزابلا و ترودی با وجود اینکه به نوعی در جایگاه قربانی قرار گرفتهاند اما مردان و قهرمانان را دچار آسیبپذیری میکنند چیزی که در تمام داستانهای بزرگ در مقابل قهرمانها و حتی ابرقهرمانها بوده است. مرد عنکبوتی هم سعی میکرد معشوقهاش را کسی نشناسد تا از این راه به او آسیب نزنند.
با وجود توضیحات فوق و اینکه مان تمها و داستانهای آشنا را در فسادِ میامی به کار گرفته است باید اشاره داشت عیار کارگردانی او از همین داستان جذابیتهای مختلفی خلق کرده است که مخاطب را به شدت درگیر همین داستانها و تمهای آشنا کند. یک پرداخت و نوع روایت دیگر از داستان قدیمی شاید از یک داستان بکر تأثیرگذارتر باشد.
فضاهای فیلم بسیار شیک هستند. از ساعتها، عینکها که همه برند هستند تا فراری، بنتلی، بیامدبلیو و خانههای شیک که در فیلم دیده میشوند هیچکدام فیلم را وارد فضای سانتیمانتال نمیکند. یکی از دلایلش نوع فیلمبرداری از آنهاست. روی آنها تأکید میشود و حتی گفته شده برخی اسپانسر بودهاند ولی شما را اذیت نمیکنند. نماهای زیبایی از سانی و ایزابلا در قایق تندرو گرانقیمت میبینیم. شاید انتظار داشته باشیم آنها در یک فضای سانتیمانتال هم اقامت کنند ولی به یک فضای کاملا بومی میروند و از موسیقی محلی لذت میبرند. مان از فضاها و برندها آشناییزدایی کرده است.
در کنار فیلمبرداری فوقالعاده و سبک و شیوه آن باید از نوع قاببندی و میزانسن مان هم سخن به میان آورد. نوع سرقت در مخمصه نام مایکل مان را در صحنهآرایی، حرکت بازیگران در آن و قاببندیها به همگان یک میزانسن فوقالعاده از سینمای اکشن و جنایی را نشان داد که میتوان گفت در میامی وایس هم تکرار شده است. صحنه تیراندازی پایانی یادآور همان میزانسن است. برخی از صحنهها با توجه به خصوصیات ژانر بسیار نفسگیر میشوند مانند صحنه روبهرو شدن سانی و ریک با دوست پلیسشان و خودکشی او یا صحنه روبهرو شدن سانی و ریک با خوزه یهرو. قاببندیها همه مانند صحنههای گرافیکی طراحی شده به نظر میرسد گاه یک تصویر ثابت و دوربین نظارهگر را میبینید که فضا را به شما معرفی میکند، گاه صحنه پر از استرس است تا دوست پلیس سانی و ریک خودکشی کند و تصویر کمی دانهدار و با حرکات نرم نمایش داده میشود و گاه در دل حوادث التهاب را میرساند.
ایفای نقش بازیگران از دیگر موارد جادویی فیلمهای مان است. شاید دنیرو، پاچینو و راسل کرو آنقدر در فیلمهای مختلف درخشیده باشند که متصور شویم در فیلمهای مان هم همان هستند اما نمیتوانیم از ایفای نقش فوقالعاده تام کروز در شریک جرم یا ایفای نقش به یادماندنی کالین فارل و جیمی فاکس در میامی وایس بگذریم. یکی از مواردی که مهمترین بخش ایفای نقش دو قهرمان میامی وایس را تشکیل میدهد رد و بدل شدن نگاه است. فارلی که در باجه تلفن یا در بروژ بسیار پرگو ظاهر شده است در اینجا علیرغم نقش بسیار پررنگش در سکوت بازی مبهوتکنندهای از خود به نمایش میگذارد که یادآور بازی سکوت تام کروز در شریک جرم و حتی شاید بهتر از اوست. او با یک تک نگاه و چند کلمه منظورش را میرساند. جیمی فاکس هم چیزی جز آن نیست و در کل مردها و قهرمانهای فیلمهای مان افراد پرگویی نیستند. بسیار خوب نگاه میکنند خوب تصمیم میگیرند و سریع عمل میکنند. از میامی وایس میتوان بسیار لذت برد. هر فریمش را با لذت دنبال کرد تا داستانی را مشاهده کنیم که پایانش مشخص است. موسیقی گوشنوازش همچنان در فضای مجازی برای دانلود پیشنهاد شود و چهره فارل خود به یک الگو بدل شود.