رویاها می آیند / نگاهی به فیلم «نبراسکا»
- توضیحات
- نوشته شده توسط مرتضی اسماعیل دوست
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1393-01-15 15:19
پوسته ظاهری فیلم، رویایی است اشتباهی که "وودی"، شخصیت اصلی فیلم از بابت کسب جایزة یک میلیون دلاری داشته است و این خواسته، سفری سخت و شیرین را به زادگاه اش پی میریزد، اما لایه های عمیقِ این اثر جادهای ترسیمگر وداعی خاموش بوده که انسان امروز را به نگاهی محزون رسانده و خیالی غریب را به جاده رویاها میکشاند. فیلم نبراسکا، اثری کمدی ملودرام بوده که بیتفاوتی کاراکترها از آن دنیای پوچ و ابزورد میسازد. نگاهي مینیمالیستی که در پرداخت جزئیات و ایجاد لحنی کمدی به فیلمهای برادران کوئن نزدیک شده و کودکانهای غمگسار از نابودی ذهنی رقم میزند که به دنبال بهانهای برای زیستن بوده و جایزه دست آویزی است برای ساخت نفسی تازه در مویرگهای حضورش.
بحران واقعیت، انگاره ای تلخ در روزگار سرمایه ای بوده که وودی را به نگاهی عریان از هستی کشانده تا با ديدگاني بیتفاوت به سرانجام گنگ آدمیان بنگرد. آلزایمرِ وودی، بیش از آن که براساس پیرسالیاش باشد، معلولی است از خاموشی آرزوهایی گمشده در دنیای غرق در مادیات. فیلمساز با پرداخت مناسبی از سکوت صحنه و ترسیم اتمسفری بیروح، به هویداسازی رخوت درونی شخصیتها پرداخته و استفاده از سازهای بادی در کنار موقعیتهایی طنازانه، اثری سرخوشانه را حاصل میسازد. همچنین فیلمنامه منسجم باب نلسون با انتخاب دیالوگهایی موثر و طراحی روایتی ساختارمند، شناسنامهای دقیق از کاراکترها را رقم می زند.
دوگانگی رفتار "وودی" در یادآوری خاطرات و یا مست شدن در محو گذشتهها، همچون کلاف سردرگمی است میان تار و پود عشق و نفرت و فیلمساز با هوشیاری خود را به ورطهای بیرون از این قضاوت بیرحمانه میکشاند. " الکساندر پین" که در آثار گذشته خود نیز به دنبال ترسیم هویت آدمی در بستر جامعه ای بن بست بوده است، در نبراسکا نیز به پرسشی بهتانگیز از سیطره سرمایه بر معنویتِ موجود میرسد و در عین ساخت اثری با شاکلة منسجم و تصاویری هدفمند، سادگی را به چهارچوب قاب ها میرساند.
مردمان مسن شهر" هاترون" که زمانی گهوارة خاطرات وودی بودهاند، حال اسیر شده در زمانی توقف یافته، گویی همه حسرت های گذشته را می خواهند از پیرمرد به ظاهر پولدار طلب نمایند، آنها برخلاف وودی که به دنبال ربودن
گذشتة مومیایی شده خود است، به دنبال بهانهای برای سَرک کشیدن به آینده زخم خورده خود هستند و این گذار
به گذشته و آینده، دنیایی شگفت از نوستالژی آدمهایی منجمد میسازد، گویی که شهرِ رخوت زده کودکیهای وودی
-هاترون-نمادی از مرگ حزن آلود دنیای پوچ امروزی است که فاصلهای دور و با لکنت با جهان آرمانی انسانی عاشق
را برملا میسازد. افرادی که امروزه علاقهای برای فهم دغدغهها و دردهای هم ندارند و از وجود هم وسیلهای جهت بهره برداری میسازند.
انتخاب مناسب کارگردان از تصاویر سیاه و سفید ضمن تداعی حس ناب گذشته های ساده و بی آلایش، به بی سیطره بودن رنگ ها دامن می زندکه گویای نگاه سادة کاراکتر اصلی آن است. از طرفی استفاده از عناصر حرکتی سفر مثل خطوط راهآهن و جادهها به فضاسازی پیمایش شخصیت کمک مینماید و رویایی جاودانه را در طی طریق محدوده ای از اولین سکانسِ اشاره به مسیر تا انتهای تجسمِ خیال در برمی گیرد. رویایی شاید احمقانه اما خالص از مردی بدون گذشتة انتخابگر که حال جایزه بهانه ای است برای خودنمایی آن چه سال ها بر آن دریغ خورده است. در این میان "بروس درن" با ارایه نقشی هنرمندانه به باورپذیری صادقانه ای از کاراکتر وودی کمک می نماید، چنان که طریقه راه رفتن و آکورد دست و صورت و نحوه نگاهش را می توان به عنوان کلاسی برای بازیگری برشمرد. فیلم نبراسکا اثری مستقل با بودجه ای محدود بوده که با اجرای مناسبی از الکساندر پین در فاصلة میان ایستگاه هایی از احساس و تفکر بةادگار خواهد ماند .