نقد فیلم واندرویل Wonder Wheel ساختهی وودی آلن، بلند شدنِ دود از کُنده
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهروز صادقی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1396-12-18 21:53
هاروی واینشتاین در مقام بدشانسترین و تیرهروزترین چهرهی سینمایی سال 2017 احتمالاً به جز کوین اسپیسی (که می توانست پس از سالها دوباره به علت بازی در نقش مکمل فیلم «همهی پولهای جهان» ریدلی اسکات، نامزد اسکار شود) یک رقیب سرشناس دیگر نیز دارد؛ وودی آلن. آلنی که امسال به صورت کاملاً غیرمترقبه یکی از بهترین فیلمهایش در طی بیست سال اخیر را ساخت اما چندان توجهی را برنیانگیخت. زیرا که با داغ شدن بحث آزار و اذیت جنسی در هالیوود، پروندهی قدیمی او با دیلن فارو دختر میا فارو؛ پارتنر سابق آلن دوباره به صدر اخبار بازگشت. و این بار بسیار بیشتر از گذشته عرصه را بر روی فعالیت های سینمایی آلن تنگ کرد. هر چند که آلن طبق معمول این اتهام را رد کرد و دیلن را یک بیمار روانی خواند ولی گویا این بار کسی حاضر نبود به واکنش قهرآمیز او توجهی نشان دهد. به واقع بیانیهی چندی از بازیگران پیشین فیلمهای آلن به مصاحبهی جدید دیلن فارو، نشان داد که آلن دیگر فیلمساز محبوب بازیگران درجه یک هالیوودی نیست. بلافاصله پس از مصاحبهی فارو در امکان اکران فیلم اخیر آلن تردید شد. البته فیلم در نهایت اکران شد ولی حتی نتوانست بودجهی 25 میلیون دلاری تولیدش را بازگرداند. همچنین فیلم به طور بسیار بیرحمانهای مورد تاخت و تاز منتقدین قرار گرفت و جز از سوی انجمن منتقدین لسآنجلس ستایش نشد. اما فارغ از تمامی جار و جنجالها پیرامون زندگی شخصی وودی آلن سوال اینجاست که آیا فیلم اخیر او فیلم باکیفیتیست یا همچون تمامی ساختههای اخیر او بی ارزش؟ پاسخ یک کلمه است. بلی. واندرویل بسیار فیلم خوبیست. آن طور که میتواند با بهترین ساختههای آلن در دهههای قبل مقایسه شود. آلنِ خستگی ناپذیر بهترین فیلم بیست سال اخیرش را ساخته است، اما در یکی از بدترین سالهای زندگیاش.
در هر صورت فیلم جدید وودی آلن دربارهی یک مثلث عشقی بسیار مسئلهدار و بغرنج در دههی پنجاه میلادی است. آلن که آشکارا تلختر و بدبینتر شده در این فیلم به سراغ زندگی میکی(جاستین تیمبرلیک)؛ یک نجات غریق جوان در ساحل کانی آیلند واقع در بروکلین رفته است. کانی راوی داستان فیلم وودی آلن است که به نمایشنامهنویسی نیز علاقه دارد. یوجین اونیل نویسندهی محبوب اوست. میکی با شکستن دیوار چهارم در سکانس آغازین فیلم داستان زندگیاش را برای مخاطبان شرح میدهد. داستان از جایی شروع میشود (آیا این داستان واقعاً اتفاق افتاده یا صرفاً نشات گرفته از ذهن خلاق یک نمایشنامهنویس جوان است؟ نمی دانیم!) که کرولاین دختر فراری هامپتی(جیم بلوشی) تعمیرکار بینوای لونا پارک بدانجا وارد میشود. او از دست شوهر گنگسترش؛ فرانک گریخته و به دامان پدرش پناه آورده است. جینی(کیت وینسلت) به عنوان زن دوم هامپتی او را می پذیرد. ولی شخصِ هامپتی به دلیل اینکه کرولاین پنج سال قبل با اغوای فرانک از خانه گریخته است تا با او زندگی کند، او را پس میزند. هر چند در نهایت میپذیرد کرولاین را در خانهاش؛ که دقیقا در پشت یک چرخ و فلک بزرگ به نام واندرویل واقع شده، پنهان کند. رفته رفته کرولاین با زندگی جدیدش اخت میشود. او دوباره به دانشگاه بازمیگردد و همچنین در همان رستوران دریایی که جینی مستخدم است، کار میکند. جینی زنی است که از وضعیت زندگیاش ناراضیست. او پیشتر بازیگر تئاتر بوده و اکنون به چنین روزی افتاده است. جینی که اخیراً چهل ساله شده با میکی رابطهی نامشروع دارد. او به میکی از آرزوهایش میگوید و اینکه امیدوار است بتواند از هامپتی جدا شده و با او (که نزدیک به ده سال کوچکتر از خودش است) ازدواج کند. میکی البته به نظر می رسد چندان موافق این ایدهی جینی نیست. او یک هنرمند عیاش و خوشگذران است تا مردی متعهد به خانواده. او به شدت به تراژدی علاقمند است. و مدام برای جینی که ادعا می کند بازیگر تئاتر بوده از آثار نویسندگانی چون چخوف و اونیل مثال میزند. در هر صورت درام آلن از جایی بحرانی میشود که میکی با یک نگاه یک دل نه صد دل عاشق کرولاین میشود. مثلث عشقی موعود آلن اینجاست که شکل می گیرد. میکی قصد دارد برای تصاحب عشق کرولاین از جینی جدا شود. ولی جینی که زنی تندخو، وراج و بی منطق است این را نمی پذیرد. جینی نمی خواهد میکی را از دست بدهد پس تصمیم می گیرد جای اختفای کرولاین را به مزدوران فرانک لو بدهد ...
مشخصاً آلن در واندرویل تراژدی بی نقصی آفریده است. واندرویل فیلمی با سبکپردازی تئاتری است. در صحنههای داخلی فیلم شما احساس می کنید که در حال دیدن یک تئاتر فیلم شده یا یک تئاتر تلویزیونی هستید. این تئاتری است که میکی به عنوان یک نمایشنامه نویس راوی آن است. او در سکانس آغازین فیلم خطاب به دوربین می گوید که به عنصر اغراق در نمایشنامه نویسی علاقه دارد. همانند تراژدی. فیلم آلن نیز در نهایت و همسو با این ایده متشکل از یک سلسله از میرانسنهای تشدید شده، برجسته و اغراق آمیز است. از بازیگری گرفته تا فیلمبرداری و نورپردازی. یعنی کاملاً وفادار به مشخصهی برجسته سازی در تراژدی مدرن که در آثار اونیل (که اتفاقاً میکی بسیار به او علاقه دارد) به اوج خود می رسد. آلن این مورد را در فیلمش از طریق به کارگیری چند تمهید فیلمیک غیرمتعارف، استادانه به کار گرفته است. به واقع او یک تراژدی را با استفاده از عناصر فرمال به پیش زمینه یا جلوی صحنه یا به جلوی پرده آورده است. گمان می کنم این در کنار بازیهای حیرت انگیز کیت وینسلت (که با بدشانسی محض و به دلیل حواشی مضر و آزاردهندهی زندگی شخصی آلن دیده و ستایش نشد وگرنه نفشآفرینی وینسلت بی شک لایق یک مجسمهی اسکار دیگر بود) و جیم بلوشی و همچنین فیلمبرداری و طراحی درخشان ویتوریو استرارو مهمترین نقطهی قوت فیلم آلن باشد.
از سویی دیگر فیلم آلن با به رسمیت شناختن تم غالب بر گونهی نمایشی تراژدی که همانا تقدیر و ناتوانی انسان در مقابل ارادهٔ خدایان (در اینجا روزگار) است، تمامی بار کنایی فیلمش را به این موضوع اختصاص می دهد. عنوان فیلم واندرویل یا همان چرخ شگفت انگیز است. این عبارت به صورتی کنایی به چرخهی بی رحم روزگار اشاره می کند که به واقع ضدقهرمان اصلی تراژدی است. در فیلم آلن، محل سکونتِ هامپتی بینوا پشت دستگاه چرخ و فلکیست که واندرویل نام دارد. او مصداق همان کاراکتر تراژیکیست که رنج می برد تا بیاموزد. همان طوری که میکی، جینی و کرولاین نیز در این صورت وضعیت ردیابی می شوند. آنها نیز رنج میبرند تا که از روزگار بیاموزند. و این چیزی جز شرح و تبیین امر تراژیک در فلسفه نیست. یعنی امر تراژیک به مثابهی محدودیت، فرجام ناگوار زجر و رنج قهرمانان، دستیابی آنها به شناخت رنج آور، احساس ناگوار و فقدان معنا. فیلم آلن (که بیشتر از گذشته بدبین، تلخ اندیش و رنجور شده است) یک هنر تراژیک است. یک سینمای متعالی که دوباره چشمها را خیره خواهد کرد. و چه حیف که شاید این فیلم پایانی باشد بر یک عمر اندیشیدن و پاسخ دادن به جهان. یک پایان درخشان.
* با توجه به اینکه در فیلم، واندرویل (چرخ شگفتانگیز) اسم یک چرخ و فلک در لونا پارک است و از این رو اسم خاص محسوب میگردد، بهتر است ترجمه نشود و به همان صورت واندرویل که کنابه از چرخ روزگار است، تلفظ شود.