نقد فیلم تو هرگز واقعا اینجا نبودی You Were Never Really Here؛ چیزی شبیه راننده تاکسی و درایو
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهروز صادقی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1397-01-24 04:59
جو، مامور سابق سازمان افبیآی که دارای اختلال استرسی و مصدومیت پس از ضایعه روانی است، دیگر هیچ ترسی نسبت به خشونت ندارد، البته که اختلال او آن¬طور که در فلاش بکها مشخص است از نوعی تمرینهای غیرمتعارف برای یک کودک بیرون زده. جو تصمیم میگیرد که شوگر بیبیها را پیدا کند و تا جایی که میتواند تعدادی از آنها را نجات دهد. زمانی که کار کمی سختتر از قبل و بهنوعی از کنترل خارج میشود، کابوسهای جو بر او غلبه میکند و چیزهایی میبیند که منجر به سفر مرگ او یا همان بیداریاش میشود.
«تو هرگز واقعا اینجا نبودی» جدیدترین فیلم لین رمزی در سرگشتگیهای جو و نوعی عذاب روحی است که او تحمل میکند. دستگاه فاسد که پلیس فدرال را هم در اختیار دارد دست به اعمالی میزند که برایش پایمال کردن حق و حتی قاچاق دختر بچهها نیز اهمیتی ندارد. فیلم شباهت زیادی از نظر موضوعی به «راننده تاکسی» شاهکار مارتین اسکورسیزی دارد. رابرت دنیرو در نقش یک کهنه سرباز در شرایط سیاسی سخت تصمیم میگیرد هر چند کم ولی دختران زیر سن قانونی را از خیابان نجات دهد. این که جو چقدر شبیه شخصیت راننده تاکسی است بماند، اما فیلم خود آن قدر در سیاست غوطهور نمیشود که تبعات آن را به خیابانهای شهر بیاورد. فیلم به تنها اشارات کوتاهی از وجه فساد سیاسی گذر میکند. اینکه سناتورهایی چنین تمایلات جنسی نامتعارفی دارند که چنین مراکز فسادی نیز همچنان پابرجاست. در صحنههای دیگر نشان میدهد چند تن که لباس شخصی و محافظ هستند در حال قتل عام خانواده دختران یا افرادی هستند که از این مراکز باخبر هستند یا چند مأمور FBI که در حال پاک کردن این ننگ برای سناتور هستند. به همین خاطر You Were Never Really Here آن عمیق بودن ماجرا در راننده تاکسی را ندارد.
نمونه دیگر فیلم خانم رمزی، بیشک سریال خوب Altered Carbon است در آنجا نیز پلیس فاسد است و به افراد گرداننده شهر اجازه میدهند تا در مراکزی دور از چشم مردم، قاچاق دختر داشته باشند یا اینکه وقتی یکی از مأموران پلیس قصد برملا کردن موضوع را دارد به راحتی خودش و اطرافیانش کشته میشوند. در سریال، دنیا در کل از دست رفته، ولی در «تو هرگز واقعا اینجا نبودی» سیاست و افراد قدرتمند تنها هدف هستند.لحن و فرم فیلم نیز بیشک شباهت بسیاری به آثار فوق العاده وندینگ رفن دارد. چیزی مانند درایو. موسیقی فوق العاده جانی گرینوود حس و حالی از کارهای کلیف مارتینز در درایو را تداعی میکند. فیلم ضرباهنگی خوبی دارد و از نفس نمیافتد. اگر رایان گاسلینگ یک راننده سرد و بیتفاوت نسبت به پیراموناش است، جو در این جا نمیتواند بیتفاوت باشد و به همین خاطر در اینجا شبیه سرگشتهای برونگرا در مقابل راننده درونگرای درایو است. البته که ما با درونیات جو نیز روبهرو میشویم. وقتی ما از او نماهای ذهنی یا نقطهنظر میبینیم گویی ما در حال چرخش در سر جو هستیم. این جاست که جهان ذهنی جو ما را پیش میبرد و اوست که میخواهد با یک چکش انتقام رذالت دستگاه سیاسی و فاسد ادرای را بگیرد.
فیلم رابطههای نمادین پسر و مادر را در رابطه جو و مادرش تداعی میکند. پدر جو مصداق همان پدر سرکوب کننده است. مادر جو او را از پدرش مخفی میکند و جو حتی در میان سالی نیز از مادر پیرش نگهداری میکند و انتقام مادر را نیز به دهشتناکترین حالت میگیرد. در همین رابطه ما رابطه نمادین دختر و پدر را داریم جایی که پدران، جو را برای یافتن دخترشان استخدام می¬کنند به طور معمول خبری از مادر نیست.
در کنار این موارد خواکین فونیکس یک بازی متبحرانه انجام داده است. برخورد او با بدنش، با اجسام دیگر، سیاست، کشتار و انتقام هر یک به گونهی درخشانی رقم خورده است. فونیکس پس از بازی در فیلمهای مهم در چند سال اخیر به یک پدیده بازیگری تبدیل شده که وجه پر رنگی از خود را در فیلم باقی میگذارد. لحظات برون ریزی و درونگرایی فونیکس دو قطب مختلف از بازیگری او را عیان میکند که شاید بتوان به جرأت گفت آن را بهتر از بازی رایان گاسلینگ در درایو ارزیابی کرد. او در تمامی سکانسها حضور دارد و فیلم را پیش میبرد. عصبانیت او اشتعال آور است گویی هر لحظه ممکن است منفجر شود؛ اما چه خوب که در این عصبانیت بینهایت هیچ فریادی نیست، هیچ تنشی نیست تنها حضور، بدن و میمیک او در حال بازی کردن هستند. نقطه قوت و درخشان بازی فونیکس همین سکوت او در چنین لحظات پر التهابی است که التهاب را با سکوت به خوبی درآورده است.
شاید «تو هرگز واقعا اینجا نبودی» در سطح بماند و مانند راننده تاکسی عمیق نشود یا مانند درایو یک فرم کلیت بخش را حفظ نکند، اما یک فیلم خوش ساخت دیگر در کارنامه لین رمزی به حساب میآید. او که با «ما باید در مورد کوین صحبت کنیم» قدرت فیلمسازی خود را به خوبی نشان داده است، حال توانسته یک فیلم خوش ریتم با بازی، فیلمبرداری، موسیقی و تدوین درخشان بسازد. فراموش نکنید التهاب فیلم را پس از دیدن بارها بارها به یاد خواهید آورد و هر تنگنایی ما را یاد نفس زدنهای فونیکس در کیسه پلاستیک و شمارشهای او میاندازد.