همه بچهها خوبند The Kids Are All Right : دغدغههای یک کارگردان در مورد همنوعانش
- توضیحات
- نوشته شده توسط مهدی میرقادی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1389-11-14 13:47
وقتی نام لیزا کلودنکو به میان میآید، باید انتظار دغدغههای او را مانند گاس ونسانت و چند کارگردان دیگر داشته باشیم. کلودنکو، یهودی که پس از مهاجرت از لهستان زندگی را با یک همجنس ادامه داد و داستان زندگیش شباهت بسیاری به همه بچهها خوبند The Kids Are All Right، فیلم مورد اشاره دارد.
نیک (آنت بنینگ) و جولز (جولین مور) به همراه دو فرزند خود جونی (میا واسیکوسکی) و لیسر (جاش هاچرسون) در آرامش کامل زندگی میکنند. این آرامش تا زمانی ادامه دارد که جونی به سن قانونی -18 سالگی- میرسد. لیسر از او میخواهد تا پدر بیولوژیکشان را پیدا کند تا جواب سؤالات مختلفی را که در ذهن دارند، بیابند. زندگی آرام زوج همجنسگرا و فرزندانشان با وارد شدن پول (مارک روفالو) دچار اغتشاش میشود. پول که در ارتباطهای جنسی بیپروا بوده است به یکباره با روبرو شدن با جونی و لیسر زندگی گذشته را کنار مینهد و آرزو دارد او هم خانوادهای را تشکیل داده بود.
مضمون فیلم در هدف نویسندگانش بسیار هوشمندانه تزریق میشود. عموم مخاطبین که با کلودنکو ممکن است آشنا نباشند به راحتی فریب لایه سطحی فیلم را خواهند خورد. اینکه همه بچهها خوبند در ظاهر یک فیلم در ضد خانوادههای همجنسگرا است. رابطه پول و جولز بر این گمان بیشتر دامن میزند. جولز با پول ارتباط برقرار میکند و به هم وابسته میشوند. این امر دقیقا منافات با زندگی افراد همجنسگرا است که معتقدند گرایش به جنس مخالف ندارند. پس نتیجه این میشود آنها بدون اینکه این امر ذاتی را بیابند سراغ یک امر عجیب و قریب خواهند رفت و توجیه خاصی برای خود میآورند. با قرار گیری پول سر راه جولز سست بودن رابطه او با نیک هم مشخص میشود. جونی و لیسر هم رابطه بسیار نزدیک با پول دارند. در میانه فیلم همه چیز در خدمت طرز فکری است که در بالا شرح آن رفت. خانوادهای از یک زن و مرد با دو فرزند که کنار هم احساس خوشبختی میکنند. ضعفها و کمبودها خودنمایی میکند ضعفهایی که با پول برطرف میشود. اما در این میان نیک نوع رفتار تازه فرزندان و جولز را نمیپذیرد و رفتارش از ورود پول به خانوادهاش عوض میشود. او، جولز و بچهها را خانواده خود میداند و برای بقای آنها میجنگد. در یک مشاجره جولز به او میگوید چرا مثل شوهرش با او رفتار میکند! همه در هنگام حضور پول احساس آرامش خاصی دارند پس نیک چارهای ندارد تا با مسبب مشکل رابطهاش را عوض کند تا خانوادهاش را حفظ کند.
وضعیتی دوستی ظاهری نیک هم پایدار نیست و با چرخش مضمون فیلم با روشن شدن خیانت جولز به نیک روبرو میشویم. اما به عنوان فیلم باز گردیم. «همه بچهها خوبند»؟! جونی و لیسر طوری به تصویر کشیده شدهاند که از سایر هم سن و سالانشان نیک سیرتتر هستند. زیرا آنها دو مادر دلسوز و رفتار انها را زیر نظر دارند. حتی نیک و جولز تأکید خاصی به فرزندانشان در مورد درک نشدن رفتار همجنسگراها که عاطفیتر از دیگران هستند میکنند. بچهها خوبند چون در یک خانواده همجنسگرا هستند. اما رفتار بچهها در میانه فیلم عوض میشود! پس دیگر بچهها خوب نیستند؟ هنگامی که آنها با پدر بیولوژیکشان (عامل بر هم زننده هنجار) بیرون میروند به اعمالی دست میزنند که مورد پذیرش نیک نیست. آنها در مقابل مادرشان میایستند. بچهها خوب نیستند چون مفهوم خانوادهای را که در رأس آن دو همجنس میباشد درک نکردهاند. اما وضع به این سبک و سیاق باقی نمیماند و همه بچهها خوبند!
جونی و لیسر تحولی دیگر دارند که از نظر مؤلف، این تحول کمال طلبی آنها است. آنها زمانی که خیانت جولز را متوجه میشوند برای مادر دیگرشان دلسوزی میکنند. پول (عامل بر هم زننده هنجار) را پس میزنند. اظهار ندامت پول هم دیگر چاره ساز نیست. زیرا آنها پذیرفتهاند که با وجود دو مادر در زندگیشان همه چیز دارند و همه چیز خوب پیش میرود. پس اساسا رابطه برقرار شده تنها از کنجکاوی دوران جوانی انها بوده است. در نهایت همه بچهها خوبند. کلودنکو فیلمنامه شسته رفتهای را در راستای افکارش با همکاری استوارت بلومبرگ نوشته است. فیلمنامهای که به زندگی شخصیاش قرابت خاصی دارد. او تا به حال برای حمایت از این روابط چند فیلم دیگر را هم ساخته است. پسرِ کلودنکو هم از یک پدر بیولوژیک متولد شده و شاید کلودنکو جواب فرزند خود را هم با این فیلم خواسته در لایههای عمیق این فیلم با تزریق افکار خود بدهد. این را هم باید در انتها اشاره کرد فارغ از مضمون آن فیلمنامه و بازی بازیگران آن در سطح بسیار قابل قبولی قرار دارد.