مروری بر زندگی هنری فدریکو گارسیا لورکا
- توضیحات
- دسته: یادداشت ادبیات
- منتشر شده در 1390-10-16 15:19
فدریکو گارسیا لورکا از نامدارترین شاعران جهان است. شهرتی که نه تنها از شعر پر مایه او که از زندگی پر شور او نیز الهام گرفته است.
لورکا در پنجم ژوئن 1898 در فونته واکه روس دهکده ای در 18 کیلومتری شهر گرانادا اسپانیا به دنیا آمد. لورکا در ابتدای فعالیت حرفه ای خود به گروه ادب گرانادا پیوست و نخستین مقاله اش را به مناسبت یکصدمین سال تولد شاعر اسپانیایی خوسه زوریلا نوشت. نخستین مقاله چاپ شده لورکا، تاثرات و چشم اندازها نام داشت که به سال 1920 در گرانادا به چاپ رسید. پس از آن با پشتیبانی فرناندو دولوس ریوس استاد حقوق سیاسی دانشگاه گرانادا، چند نمایش نامه به صحنه برد و جلسه های شعرخوانی تشکیل داد.
لورکا با انتشار آوازهای ژرف و آوازهای کولی به عنوان بزرگ ترین شاعر مردم مطرح شد. در سال 1929 همراه با فرناندو دولوس ریوس استاد حقوق سیاسی، به نیویورک رفت و نه ماه در این شهر ماند. کتاب اشعار او با نام شاعر در نیویورک در 1940 یعنی شش سال پس از مرگش منتشر شد. شاعر در نیویورک، بیانیه ای است علیه تهی دستی، جنایت، تبعیض نژادی و خشونت های نظام سیاسی و اقتصادی و نظامی.
می خواهم تا باد سخت ژرف ترین شب
نامه ها و گل های طاق نمایی را
که زیر آن می خوابی
بکند از جا،
و کودکی سیاه خبر دهد به سفیدان طلا
طلوع سنبله را
لورکا تابستان 1930 را در کوبا گذرانید. در هاوانا درباره آوازهای کودکانه و لالایی سخنرانی کرد. وی در آثار خود جهت گیری هایی روشن در جانبداری از بخش محروم جامعه داشت. لورکا نیاز خود به هنری که با مردم بخندد و با مردم بگرید را آشکارا اعلام کرد از این رو در تعبیر خود از هنر همواره با تحقیر نسبت به گریز هنرمند از تعهد اجتماعی خود می نگریست. راز لورکا، استعداد او در نفوذ کردن به عمق اجتماع و قابل انتقال بودن آثارش به عموم افراد انسانی و چشم انداز همانندی انسان با طبیعت است.
و بر آسمان ماه می گذرد
ماه، همراه کودکی
دستش در دست
شعر او آواز زندگی بشر است.
لورکا در شعر زیبایی، شهری خیالی را ترسیم می کند که ساکنان آن کولی ها هستند و سواران به این شهر حمله می کنند و همه اهالی را از دم تیغ می گذرانند.
بر گرده اسبانی سیاه می نشینند
که نعل هاشان نیز سیاه است
لکه های مرکب و موم
بر طول شنل هاشان می درخشد
اگر نمی گریند به خاطر آن است که
به جای مغز، سرب در جمجمه دارند.
مرثیه ایگناسیو سانچز مخیاس شاهکار جاودان شعر لورکا محسوب می شود که در آن برداشت های لورکا از مرگ و زندگی به خوبی نمایان است. ردیف ساعت پنج عصر که در شعر تکرار می شود با ضربات پتک، واقعیت مرگ را به خواننده منتقل می کند.
آه چه موحش بود پنج عصر
ساعت پنج بود بر تمام ساعت ها
ساعت پنج بود در تاریکی شامگاه
در 21 دسامبر 1934، روزنامه ال دفنسور گرانادا، مقاله و مصاحبه ای با عنوان گارسیا لورکای شاعر به چاپ رساند. لورکا در این مصاحبه، نظریات خود را این گونه بیان می کند: من همواره در سمت کسانی هستم که هیچ چیز ندارند. کسانی که حتی از آن ها هیچ نیز دریغ شده است. ما برای قربانی شدن فرا خوانده شده ایم. بگذارید من مبارزه را بپذیرم.
بیان این سخنان در شرایط بحرانی پس از قتل عام کارگران معدن آستوریاس، چهره مبارز او را بیش از پیش نشان می دهد. در 9 فوریه 1936 به افتخار بازگشت شاعر مردمی رافائل آلبرتی، مجلس ضیافتی ترتیب داده شد. در آغاز لورکا ورود آلبرتی را خوش آمد گفت، سپس بیانیه گروهی از نویسندگان را که تنظیم کرده بودند، قرائت کرد. کمی بعد انتونیو ماخادو، شاعر و دوست لورکا و دیگر روشنفکران، بیانیه شورای جهانی صلح را امضاء کردند و روزنامه ال سل اسامی امضا کنندگان را به چاپ رساند. نام لورکا نیز در میان اسامی دیده می شد. پس از آن در ماه آوریل به مناسبت روز اول ماه مه، لورکا پیامی فرستاد که در مجله هفتگی آیودا به چاپ رسید: به مناسبت روز اول ماه مه، درود آتشین خود را به تمامی کارگران که برای جامعه ای آزاد و دادگر متحد شده اند، تقدیم می دارم. هم چنین گفت و گویی که از لورکا به تاریخ اول آوریل 1936 به چاپ رسید، نقطه نظرهای سیاسی و اجتماعی اش را روشن می کند: تا هنگامی که بی عدالتی های اقتصادی وجود دارد، دنیا قادر نیست به روشنی بیندیشد.
لورکا در کنار شعر و نقاشی از نوجوانی در کار نمایش به فعالیت پرداخت. تئاتر لورکا ریشه در زبان مردم داشت. آثار نمایشی لورکا، درام هایی واقع بینانه است. وی معتقد بود که مردم را بایستی با تئاتر آشنا کرد. لورکا به این باور بود که مردم می توانند در تئاتر یک بار دیگر احساساتی را که زندگی روزمره کم رنگشان کرده است، تجربه کنند. آثار لورکا مجموعه ای بودند که در آن شعر، داستان و نمایش نامه با هم آمیخته می شدند. لورکا در نمایش نامه هایش از شعر به وفور استفاده کرده است. به طور کلی آثار نمایشی لورکا در سه زمینه است:
عروسکی: دختری که گل های زیبای ریحان را آب می دهد (1923) و چماق عروسک (1926).
کمدی: عشق دون پرلیم و بلیزا در باغ (1928)، همسر عجیب کفاش (1929)، کالبد دون کریستو بال (1935)، نمایش نامه های کوتاه: دختر ملوان و دانشجو، گردش باستر کیتون و خیال کوتاه.
تراژدی های سه گانه (تریلوژی: (عروسی خون (1933)، یرما (1934) و خانه برنارد آلبا (1936).
در سال 1931، گروه سیار تئاتر باراکا با راهنمایی لورکا، نمایش نامه های نویسندگانی نظیر: لوپه دووگا، سروانتس و کالدرون دولابارکا را در دهکده های مختلف به اجرا در آورد. لورکا با تاسیس این گروه، تئاتر را به میان مردم شهرهای کوچک و روستاهایی که از داشتن تئاتر محروم مانده بودند، برد. تجربه ی لورکا در تئاتر با آمیزشی که از موسیقی، طراحی و دکور با متون کلاسیک یا مدرن به وجود آورد، گویای مدرنیته بودند.
لورکا در نمایش نامه های فولکوریک خود، قصد دارد تماشاگر را به این اندیشه وا دارد که جامعه امروزی که قرن ها سنن و قوانین جامعه مرد سالار را بر دوش خود حمل می کرد، اکنون دیگر توانایی اش را از دست داده است. لورکا نه تنها با کلام شعر گونه تصویری اش، تئاتر را غنی تر ساخت بلکه تراژدی فولکوریک را در ارتباط با زندگی جدید و مسائل آن، بازسازی کرد.
نخستین اثر نمایشی لورکا قطعه کوتاه و شاعرانه ای است به نام افسون شاپرک «گناه پروانه». این اثر در سال 20 – 1919 نوشته و در سال 1921 به کارگردانی مارتینز سیرا اجرا شد. این نمایش برای معدودی نوگرایان که آن را دیدند، تجربه ای نو بود. در همین سال و در سفری، نمایش عروسکی اش دختری که گل های زیبای ریحان را آب می داد و شاهزاده کنجکاو را اجرا کرد. لورکا خود طراحی این نمایش را به عهده داشت.
نمایش نامه ماریانا پینه دا در پاییز 1927 اجرا شد که طراحی اجرای آن را سالوادو دالی بر عهده داشت. کمدی همسر گیج کفاش را به سال 1930 منتشر کرد. محور این نمایش نامه بر محور مسأله ای اجتماعی یعنی ازدواج مردان سالخورده با زنان و دختران جوانی که از سر تنگدستی به این ازدواج ها تن می دادند، دور می زد. پس از آن نمایش نامه پس از گذشت پنج سال را نوشت. این نمایش نامه سو رئالیستی، روایت واقعه ای است که به ظاهر ظرف پنج سال اتفاق می افتد، اما در واقع رویداد نمایش نامه در یک شب و در اندیشه شخصیت نمایش نامه می گذرد. این ساختار سو رئالیستی نمایش نامه به لورکا امکان آن را می داد که نشان دهد، ممکن است انسان در یک شب، همان قدر متحمل درد شود که ظرف پنج سال.
لورکا می کوشید تا از عصاره رویدادها به عنوان درون مایه آثارش بهره گیری کند. این روش در آفرینش نمایش نامه عروسی خون به شکلی آشکار جلوه می کند. نوشتن نمایش نامه عروسی خون چهار سال طول کشید و در سال 1933 به روی صحنه رفت. نمایش نامه عروسی خون بیش از یکصد اجرا داشت. عروسی خون نخستین نمایش نامه از تراژدی های سه گانه لورکا و سرآغاز فصلی از هنر نمایش نامه نویسی لورکا است.
گارسیا لورکا با آگاهی بر اوضاع خاص سیاسی و اجتماعی، به دفاع از حقوق زنان برخاست و با طرح وضعیت زندگی آن ها و تضییع حق و حقوق شان، مظلومیت آن ها را بازگو کرد. در نمایش نامه های عروسی خون، یرما، دونا رزیتای پیر دختر و خانه برنارد آلبا، ستم اجتماعی بر زنان را برملا ساخت.
دومین تراژدی لورکا، یرما نام دارد که در سال 1934 نوشته شد. در یرما آدم ها از میان اجتماع برگزیده شده اند و شخصیت اصلی یک زن است. یرما تمثیلی است از فریاد اعتراض زن علیه جامعه ای مرد سالار. درد یرما درد میلیون ها زن دنیا است و لورکا به خوبی از عهده بیان آن بر آمده است. هنگامی که تراژدی یرما به صحنه رفت، روزنامه های مخالف، نمایش نامه اش را به عنوان اثری ضد اخلاق، محکوم کردند. نخستین شب اجرا، گروهی کوشیدند با فریاد و ناسزا گویی به بازیگران و لورکا، از اجرای نمایش جلوگیری کنند. اما خشم تماشاگران، خیلی زود آن ها را خاموش کرد.
در نمایش نامه یرما صحنه های بدیع بسیاری وجود دارد. از جمله وقتی شخصیت نقش اول از دوست خود می پرسد هنگامی که فهمید باردار است چه احساسی به او دست داد، این پاسخ را می شنود: آیا تا به حال یک پرنده زنده را محکم در میان دستانت نگاه داشته ای؟ این مثل همان احساس است ولی بیش تر درون رگهایت. نمایش یرما برای لورکا موفقیتی بسیار به همراه آورد. در 30 دسامبر 1934 روزنامه ال دفنسور ضمن مقاله ای، از موفقیت درخشان یرما سخن راند. در پایان پس از تهنیت به لورکا، با شاعری که شکوه به ارمغان آورده بود، ابراز همبستگی کرد. لورکا در این سال نمایش نامه دونا روزیتای پیر دختر را نیز به پایان رساند. این نمایش نامه در مورد مردمانی است که زندگی اجتماعی شان ریشه در قرون گذشته دارد. لورکا در ژانویه 1936 در مراسمی که به افتخار موفقیت نمایش نامه اش دونا روزیتای پیر دختر تشکیل شد، شرکت کرد. این نمایش مورد استقبال منتقدین و تماشاگران قرار گرفته بود.
پس از آن نمایش نامه خانه برنارد آلبا که زمان کوتاهی پیش از مرگ به پایان اش رساند، در 5 سال آخر زندگی نوشته شد. این نمایش نامه در زمان حیات لورکا به روی صحنه نرفت و برای نخستین بار در 1945 در آرژانتین اجرا شد. برنارد البا فریاد اعتراضی است علیه جامعه ای سیاه. تراژدی دردناک زنان در اجتماعی مرد سالار است. این نمایش نامه تفسیر و تحلیلی است از کسانی که امیدها و ارزش های انسانی را در جهان پایمال می کنند. لورکا شرایط ستمگرانه زنان روستایی را در نمایش نامه خانه برنارد آلبا به خوبی نشان می دهد.
تصویری که فدریکو گارسیا لورکا در خانه برنارد آلبا از روابط درونی اعضای خانه با یکدیگر می دهد، از یک طرف اشاره ای است به استیلای فردی و اجتماعی و از طرف دیگر مبارزه برای رهایی. خانه برنارد آلبا توان آن را دارد که از یک سو تماشاگر را در اندوهی تحمل ناپذیر غرقه کند و از سوی دیگر او را از فرط خشم به فریاد آورد.
نمایش نامه آخرین لورکا، رویاهای دختر خاله ام اورلیا بود که شخصیت اصلی آن کودکی خود لورکا است. نمایش نامه عروسکی دختری که گل های زیبای ریحان را آب می دهد و شاهزاده کنجکاو که در 1923 به صحنه آمد، هنوز ناشناخته مانده اند. قربانی شدن ایفی ژنی که 1927 نوشتن اش آغاز شد و زیبایی که لورکا آن را تراژدی سیاسی می نامید، عنوان دو نمایش نامه ای است که هنوز یافت نشده است. هم چنین لورکا در زمان حیات، از نمایش نامه ای در 5 پرده به نام تماشاگر، سخن می گفت. از این نمایش نامه جز دو صحنه کوتاه که در نشریه ای با اجازه خود شاعر به چاپ رسید و از نمایش نامه دیگرش ویرانی سدوم (1936)، اثری در دست نیست.
تسلط لورکا بر فرهنگ های مختلف، از او هنرمندی جهان شمول ساخته است. لورکا در آخرین مصاحبه اش پیش از مرگ می گوید: من برادر همه انسان ها هستم، برادر همه مردم جهان. لورکا در 15 ژوئیه چند روز مانده به مرگ درباره پابلو نرودا حرف زد. نرودا بعدها به یاد لورکا چنین سرود:
فدریکو یادت هست
از زیر خاک
خانه را با بهار خواب هایش
سپیده دم 19 اوت 1936، فدریکو گارسیا لورکا همراه با سه زندانی دیگر در میان سربازان مسلح از کنار چشمه اشک ها گذشتند و در جائی در کنار زیتون زار، ایستادند و چشم در چشم جوخه آتش دوختند. مرگ لورکا به مثابه نمادی از شعر و تئاتری با موضوع احساس های انسانی، عشق، مرگ، عصیان و ... هم چنان باقی مانده است همان طور که خود گفت:
من باز خواهم گشت
چرا که بال هایم
توان بازگشت را به من می دهند
می خواهم که در سپیده دمان بمیرم
آرزو می کنم که به گل ها باز گردم
و از گل ها
به قلبم
منابع
لورکا، فدریکو گارسیا (1384)، دوشیزه رزیتا، ترجمه فانوس بهادروند، نشر مینا، چاپ 2.
لورکا، فدریکو گارسیا (1388)، سه نمایشنامه عروسی خون و یرما و خانه برناردا آلبا، ترجمه احمد شاملو، نشر چشمه، چاپ 4.
لورکا، فدریکو گارسیا (1388)، مجموعه اشعار، ترجمه زهرا رهبانی، انتشارات نگاه، چاپ 2.
خسروی، رکن الدین (1367)، چیستا، شماره 51، صص 30 – 5.
دیدگاهها