عطش (چن ووک پارک): رنگآمیزی خون در تاریکی
- توضیحات
- نوشته شده توسط آرزو سلیمانی
- دسته: یادداشت سینمای سایر کشورها
- منتشر شده در 1391-03-16 16:28
در اولین مواجهه با فیلم عطش Bakjwi باید این را در نظر داشت که شما با فضای بسیار تاریکی روبهرو هستید و قطعا در چنین خوانشی نحوه تماشای آن بسیار حائز اهمیت است. در کل رنگآمیزی سینمای چن ووک پارک همیشه به صورتی بوده است که با فضاهای تاریکی روبهرو بودهایم اما اینبار قضیه بسیار متفاوت است. اغلب فیلم در فضاهای بسیار تاریک و شب هنگام درون خانهای میگذرد. با وجودچنین نوری باز هم قاببندیها و فیلمبرداری خیلی خوب فیلم لذت بصری از آن را متفاوت کرده است. یک نکته را هم نباید فراموش کرد که وقتی با خونآشامها روبهرو هستید منفذهای نور باید بسته شود و همین مشکل آفرین شده است. جذابیت و کشش فیلم در یک خانهی کوچک نیز قابل تحسین است.
در مرکز داستان تاءجو (اوکی-بین کیم) زنی است که به جای اینکه همسر باشد کلفت است. زنی که در تسلط مادرشوهرش برای او و همسرش کارهایی نامعقولی را انجام میدهد. بالاخره از کشیشی که همسر دوستش است برای جدا شدن از همسرش کمک میخواهد این ماجرا هنگامی پر کشش میشود که کشیش پرهيزگار سابق، در جهاني از لذتهاي جسماني غرق ميشود. با تماشای یک چهارم ابتدایی فیلم شاید تصورش را نداشته باشید که قرار است یک فیلم خونآشامی ببینید اما فیلم بدل به یک فیلم خونآشامی جذاب –گر چه یک سوم پایانی جدابیتش افت میکند- میشود. کشیش نیز از سر همان خیرخواهی خود را در اختیار آزمایشی قرار داده است و حال به یک خونآشام تبدیل شده است. در رابطه او تاء یک جاذبههای عاطفی وجود دارد که او را از آن هیبت خونآشامی بیرون میاورد و همینها ذهنیت ما را از خونآشام بودن دور میکند. با حضور خوی خونآشامی خون نیز بسیار زود به صحنه میآید و جریان آن تا انتها متوقف نمیگردد. صحنههای خونین کاملا گرافیکی هستند. یک فیلم در ژانر گور آسیای شرقی. خونی که صحنه را رنگآمیزی میکند. خون اغراق آمیز.
ادامه داستان و روند اتفاقهایی که میافتد کمکم تکراری و دیدن خون و خشونت عادی میشود. داستان خیلی تأثیرگذار نیست. ادامه داستان تنها افرادی هستند که وارد شده و توسط این دو نفر شکار میشوند تا به زنده بودن و زندگی ادامه دهند. همه افراد از پلیسها گرفته تا بیماران افراد ساده لوحی هستند که تنها در خانهی تاء گرفتار میشوند تا خونشان مکیده شود. تاء با اینکه سعی دارد خود را یک قهرمان به تصویر بکشد قهرمانی نیست که بتوان با او همذات پنداری کرد نه به این دلیل که او خصوصیاتی دارد که مسئله ناهمذاتپنداری ایجاد شود، بلکه شخصیتپردازی او مشکل دارد. بحرانی و مشکلی که به یکباره ایجاد میشود و وضعیت خونآشامی و نوشیدن خون و تکرار موقعیت که در نیمه داستان به بعد کسل کننده میشود. اگر این فیلم را با آثار پیشین چن ووک پارک مقایسه کنیم متوجه میشویم از کمترین پیچیدگی برخوردار است و هیچ خصوصیت و معمایی وجود ندارد.
معمای مرکزی داستان آنطور که باید پرداخته نشده و ما با پیچیدگی لازم روبهرو نیستیم و در اصل به معما تبدیل نمیگردد. درام به جای اینکه نشانههای سیالی را در طول داستان ارائه کند، افشای آن را به انتهای فیلم واگذار میکند. فیلم در اقتباس از یک داستان –داستان امیل زولا- موفق عمل نکرده و نتوانسته است نسخه سینمایی را ارائه دهد و تصورات را طوری به تصویر درآورده که همین امر فیلم را کسل کننده کرده است. ژانر وحشت نیاز به پویایی هر چه بیشتر دارد و این مسئله ضربه بزرگی به عطش چن ووک پارک زده است.
در روند آشامیدن خون و حبس شدن کمکم تاء به خود آمده است و نمیخواهد به وضع پیش آمده ادامه دهد. چندین بار سعی میکند از ادامه کار سرباز زند تا اینکه یار خونآشامش را در طلوع آفتاب به ساحل میبرد. نور زامبیهای جورج رومرو را نیز نابود میکرد و پس از گذر زمان خونآشامان در سینما به همین گونه که در ادبیات نیز نابود میشدند نابود میشدند؛ سرنوشتی از پیش مقدر. این سرنوشت در تعداد زیادی فیلم به تصویر درآمده است و این سؤال پیش میآید که عطش چه ویژگی متفاوتی دارد. سازندهی پیر پسر Old Boy در این فیلم کاملا دست خالی است. حوادث به دنبال هم نیستند و فرقی نمیکند کسی که وارد میشود کیست و چرا! تنها میآید که خونش مکیده شود و تنها شکار میشود. این اثر در سینمای چن ووک پارک جزء آثار ضعیفش دستهبندی میشود و تنها کارگردانی خوب خودش باقی میماند که آن هم از یاد خواهد رفت.