مثل یک عاشق: فرینده و باشکوه
- توضیحات
- نوشته شده توسط الکس بیلینگتون (مترجم: آرزو سلیمانی)
- دسته: یادداشت سینمای سایر کشورها
- منتشر شده در 1391-03-03 19:58
در میان تمام تراژدیها، کشت و کشتار و ناامیدیهایی که تا کنون در فیلمهای جنشوارهی کن دیدهایم، دیدن چیزی که همراه با دلربایی روشنفکری است کمی باعث طراوت خاطر میشود. آن قدر فریبنده که در حین تماشای آن خنده بر لبان من آورد و بعد از آن هر چه بیشتر به آن فکر کنم بیشتر به گرمی در من رسوخ کند. مثل یک عاشق Like Someone in Love ساختهی عباس کیارستمی اولین تجربۀ شخصی من از سینمای ایران است و اتفاقاً این هم اولین تجربهی وی از ساختن یک فیلم در ژاپن با بازیگرانی کاملا ژاپنی است. نتیجۀ کار بی نقص نیست؛ اما علیرغم تمام معایبش من عاشق این فیلم شدهام و یا شاید تنها عاشق شخصیتهای فیلم شدهام عجیب و غریبند و در همان حال کامل هستند.
فیلم مثل یک عاشق کیارستمی یک داستان کوتاه عجیب است که به نظر من به نحوی بسیار مسحورکننده روایت شده، با برداشتهای بلند در جایی که بازیهای طبیعی شخصیتهای داستان و همینطور محیط اطرافشان داستان را پیش میبرد. در مرکز داستان دو شخصیت اصلی آکیکو (با بازی رین تاکاناشی) یک دختر اسکورت[1] جوان و واتانابه تاکاشی (با بازی تاداشی اوکانو) یک معلم مسنتر وجود دارند. پس از گذر داستان و رابطه آنها، آکیکو متوجه میشود نوع رابطه تاکاشی با او متفاوت است. تاکاشی به دنبال رابطه جنسی با او نیست و تنها رفاقت با او را میخواهد. در طول 48 ساعت بعد، رابطهی آنها به سمت رابطهای نامشخص و عجیب و غریب پیش میرود. صحنهی مسحورکنندهای در آغاز وجود دارد؛ جایی که دوربین آکیکو را در تاکسی تصویر میگیرد و او به پیامهای صوتی موبایلش گوش میدهد.
واتانابه تاکاشی یک مرد ژاپنی پیر دوستداشتنی کامل است. او در ادامه تقریبا به یک پسربچه بیفکر تبدیل میشود زیرا به جای اینکه به دختر روسپی داستان نظر متداول را داشته باشد خواهان برقراری یک رابطه عاشقانه است. او آکیکو را برای شامی که خودش پخته است دعوت میکند و او را با ماشین به مدرسه میرساند به جای اینکه به کارهای روزمرهاش برسد. چیزی که مثل یک عاشق را جذاب میکند، دوگانگی دوطرف ماجراست. آکیکو یک دختر روسپی که در آغاز ما او را دیدهایم و در طول داستان هم او را چنین خواهیم دید به نقطهای رسیده که از هر چیزی در زندگیش خسته شده است.
آکیکو یک دوست پسر بیشخصیت و بددهن دارد که حتی به عیادت مادربزرگش هم نمیرود و هنوز از این مسئله رنج میبرد؛ اما تصمیمات سختی برای گذراندن زندگیش بدین شکل میگیرد. شاید یکی دو روزی که او با واتانابهی دلفریب به گونهای ناباورانه خوب است یک تلنگر روحی برای او باشد. واتانابه به آکیکو میخواهد بفهماند که دنیا را به گونهی دیگری ببیند. حتی در لحظهای که اوج عصبانیت او را به نقطه شکست برساند. فیلم یک پایان ناگهانی دارد، اما به نظر من این دقیقا همان چیزی است که در زندگی با آن مواجه هستیم و زندگی میآید و میرود. با اینکه نسبت به کل روایت داستان برخی و بیشتر دیالوگها خیلی پیش پا افتاده به نظر میرسند من خود را غرق در فیلمبرداری و جذابیت مسحورکنندهی این رابطهی عجیب و غریب بین یک دختر جوان و یک فرد مسن کردم.
مثل یک عاشق یک فیلم باشکوه خیرهکننده است که در توکیو با لوکیشن زنده جایی که زنگها، صداها و نور همه نقش مهمی در آن زیبایی ایفا میکنند؛ فیلمبرداری شده است. نمایی مسحورکننده در فیلم وجود دارد. نمایی از شیشه جلویی ماشین ونِ واتانابه در حالی که او در حین رانندگی است جایی که دوربین پن یا حرکت نمیکند؛ اما انعکاس جهان خارج -یک بزرگراهی که بالای سر آنهاست- از یک فریم نزدیک و پیچیده که هر دو شخصیت را قاب گرفته در حالی که روند انحناها و حرکتها همه در ادامه رو به جلوست دیده میشود. این نما، نمای مورد علاقه من است که تا به حال از هر آنچه در جشنواره کن تا کنون دیدهام به یادماندنیتر است و واقعا نمیتوانم آن را از یاد ببرم. همین نما باعث شد که این فیلم برای من جذاب شود.
دیدگاهها