محدودهی هراس و لذت / نگاهی به نقاشیهای نجمه کزازی
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: یادداشت نقاشی
- منتشر شده در 1391-08-14 15:40
سه اثر از نجمه کزازی را در فضای مجازی مشاهده کردم و هر کدام روایتی از یک داستان و آسیبشناسی اجتماعی بودند. آثار در یک خط روایی چنان قرار میگرفتند که حتی نوه قلمزنی و رنگها و جزئیات نیز در روایت کامل میشدند. در زیر هر سه اثر آمده است.
نجمه کزازی نام آثارش را محدودهی لذت گذاشته است. در نقاشی شماره 1 با منطقهای کوهستانی روبهرو هستیم که از کودک تا بزرگسال آن شوخ و شنگ هستند و برف بازی میکنند. کاملا مشخص است که جزئیات اهمیت چندانی ندارد. کوه تنها نوعی باید رسم میشده که فضاسازی شود. انسانها جز لبخند چیز دیگری را برای ما مشخص نمیکنند. در اصل افرادی در این خطه در حال لذت و شادمانی هستند. از جزئیات این منطقه تنها میتوان به دکلهایی اشاره کرد که آنها هم تمامی خصوصیات خود را یدک نمیکشند.
تصویر شماره 2 همان بافت موقعیت مکانی تصویر شماره 1 است اما خصوصیات آن بافت کاملا متفاوت است. منطقه کوهستانی که یک سرباز سر تا پا مسلح رو به تصویر ایستاده و جزئیاتش کاملا مشخص است. این سرباز حسی واقعگرایانه به ما میدهد. او را در تصویر کاملا حس میکنیم، اما کسی یا کسانی که او را حس نمیکنند مردم آن منطقه هستند. مردمی که هنوز هم در حال لذت بردن از برفبازیشان و شاید خواب خرگوشی باشند. شخصی که جلو میدود خونی است و لباس خونی را در دست دارد و پشت سریاش همچنان با او در حال شوخی است. آنها کمتر با جزئیات رسم شدهاند.
در تصویر شماره 3 لذت و سرخوشی به دل یک کلبه آمده است. کلبهای که در ساختار فرهنگی مأمن است. در خانه همه چیز با جزئیات تمام رسم شده است. تمام کودکان حس واقعگرایانه دارند. شوخیها به سمت یک نفر نشانه رفته است که در مرکز معنا قرار دارد. کسی که تولدش را میخواهد در خانهاش همراه با دوستانش جشن بگیرد، اما چیزی که در پشت سرش دارد عمق فاجعه را نشان میدهد. در باز شده این بار نه یک نظامی بلکه نظامیان در حال داخل شدهاند. نظامیانی که در تکه روایت قبلی خطرش حس نمیشد اینبار تا درب منزل آمدهاند. خنده پسرکی که تولدش را جشن گرفته تبدیل به هراس شده و دستش را در جلوی آن قرار داده ترس و بهت در چشمانش موج میزند شاید او تنها کسی است که خطر را در آخرین لحظه حس کرده و از خواب خرگوشی پا شده است. دوستانش همچنان با او شوخی میکنند و شاید دیگر وقت برای روبهرویی با چنین مشکلی گذشته باشد.
با دنبال کردن خط روایی هر سه نقاشی متوجه میشویم، نقاش نهیبی به یک خطر اجتماعی -که آدمی همواره مشکلات را پشت گوش میاندازد و در آخرین لحظه با فاجعه روبهرو میشود- میزند. در ابتدا نیروی نظامی وجود نداشت، سپس حضور آنها مشاهده میشد و باز هم مردمان در حال تفریح بودند ولی این خطر آنقدر جدی بود و آنقدر مردمان پشت گوش میانداختند که کار از کار بگذرد. با دیدن این تصاویر در یک رابطه بیناذهنی به یاد یک تفکر انگلیسی افتادم. بریتانیا به جنگ و استعمار یک خطه نگاه متقاوتی داشت. آنها ابتدا یک تفکر را در دل مردم جا میانداختند، سپس نیروی نظامی خود را کمکم وارد آنجا میکرد تا روزی که نیاز به درگیری چندانی نباشد و مردم نیروهای نظامی را پشت درب منزل خود ببینند و وطن خود را دیگر باید دو دستی تقدیمشان میکردند.