واقعیتِ متجسم
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر آرش حسنپور
- دسته: یادداشت نقاشی
- منتشر شده در 1395-07-18 13:46
"زمین بیرطوبت به بیابان برهوت تبدیل میشود. همهی ما نگران گسترش یافتن بیابانهای جهان هستیم. ما باید به نگران بیابان شدن زندگی عاطفیمان هم باشیم."
ایوان کلیما
دیری است به مدد تحقیقات اجتماعی، تلاشهای پژوهشگران حوزهی علوم انسانی و سازمانها و نهادهای متولی دولتی و خصوصی واقعیتهای اجتماعی بیش از هر زمان دیگری عیان شده و در معرض دید افکار عمومی و گفتمان جمعی قرار گرفته است. در سالی 1394 بهطور میانگین در هر ساعت 6/18 مورد طلاق در کشور ثبت شد؛ یعنی در هر سه دقیقه یک خانواده ایرانی از هم فروپاشید. آمارها همچنین در مورد شاخص «طول مدت زندگی» نشان داد طلاقهای ثبتشده مربوط به خانوادههایی است که کمتر از یک سال یا دو سال، از تشکیل زندگی مشترک آنها میگذرد. همچنین معاون رئیسجمهوری ایران در امور زنان و خانواده اخیراً، با انتقاد از آنچه افزایش شکاف بین نسلها و درون نسلها نامید، گفت که ارتباط کلامی بین خانوادهها به هفده دقیقه کاهشیافته است. از همین روی جامعهشناسان و آسیبشناسان اجتماعی و فعالان حوزهی خانواده از شکافهای موجود، ستیز و خشونت به عنوان علت یا پیامد طلاق و بهطور کل نوعی گفتمان جدایی در حوزهی خُرد صحبت به میان آوردند.
این دلمشغولی رئالیستی صرفاً در حوزهی معرفت دانشگاهی و سینمایی جریان نداشته بلکه حوزهی هنر تجسمی نیز در سالیان گذشته در قالبهای هنری مختلف به مسائل اجتماعی پرداخته است. نمود عینی یکی از این رخدادهای هنری با تمرکز بر حوزهی مسائل اجتماعی، نمایشگاه گروهی «قباله» است. این نمایشگاه از اول تا هفتم مهرماه 1395 در گالری آپادانای شهر اصفهان برگزار شد. هنرمندان در این نمایشگاه با انتخاب موضوعی کلان در حیطهی ازدواج و روابط اجتماعی آثاری در قالب چیدمان، میکس مدیا، دیجیتال آرت پرینت و عکس عرضه ساختند که در این جستار با نگاهی توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
دریکی از آثار مجموعه، زهرا قیاسی در اثری خود در قالب تکنیک چیدمان، میزی با پیرایههای آیین و مراسم ازدواج یعنی پارچه ترمه و چراغدان و قابهای آراسته فراهم آورده است. در اینجا و در مرکز و کانون میز دو مشت بوکس (با رنگی تند) روبروی هم قرار دادهشده و در سمت راست و چپ میز دو قاب عکس قرارگرفته که یکی از آنها مجدداً تصویر مشتهای آویزان شده و دیگری تصویرگر یک میز ناهارخوری با بشقابهای خالی دو سوی میز است و در وسط میز تکهای گوشت (قلب صنوبری آدمی) قرار دارد. در اثری دیگر یوکابت فرخی با تکنیک میکس مدیا دو شمشیر آخته و روبرو هم قرارگرفته را به واسطهی نبات تولید کرده؛ شمشیرهایی که یکی توسط پرسوناژ مرد و دیگری پرسوناژ زن برون کشیده شده و دو طرف را رویاروی هم قرار داد. تفسیری که میتوان بر پایهی این نمودگارها و توصیفات از دو اثر مذکور ارائه کرد آن است که در اینجا جهانبینی آفرینشگر هنری در پی اشارهای به وضعیت نقیضهگون و متناقضنمای ازدواجهای معاصر است. ازدواج در اینجا مصافی سهمناک است که تقویم و تقدیر زمانیاش از همان اوان نضج و شکلگیری، سرود و مارش رزم را در ذهن طنینانداز میسازد. تصویر ازدواج، نه بزم است و نه وصال. بهبیاندیگر وصلت منتج به ستیز و مجادله شده است. مشتها محکم و شاخ نبات، شمشیری است تهدیدگر. در تفسیر این دو اثر میتوان گفت جزییات و دالها مانند شمشیری که به دست نو عروس و داماد دادهشده یا مشتهای بزرگ گره شده، اشاره بهنوعی مصاف و رقابت و منظر تاریک زندگیِ جمعی دارد. در اثر احسان روحالامین «آیکونوگرافی رابطه» با تکنیک دیجیتال آرت پرینت، نیز شاهدیم فضای طربناک با تکثری از اِلمانهای غریب نظیر اسکلتی که در حال آوازخوانی است (دلالت بر تهی شدگی انسانی) یا گرزها و عناصری خار مانند و مغز شاخدار موقعیتی غریب فراهم آورده که در مجاورت با عناصر مادینه و دالهای زنانه و گلهای درهمپیچیده شده، آشوبناک جلوه میکند. نشانگان در اینجا مانند گرزها و استوانههای خاردار و شاخها نیز دلالت بر مقابله و رویارویی دارد.
در طیفی دیگر از آثار شاهد ایدهی فقدان پیوند و رابطه هستیم. نوژان حیدری در اثری با عنوان «شیش و بش» بر سیمهای بر دیواری ترسیم کرده که قرار است برق را به یک سه شاخ الکتریکی منتقل کنند؛ اما سه شاخ قرار است به پریزی دوتایی متصل شود که عملاً ناممکن به نظر میرسد. در اینجا در یک جعبهی اضطراری، تبدیل الکتریکی سه به دو تعبیهشده است. جعبه اما قابل باز شدن نیست و تبدیل بیکارکرد است. ایدهی محوری در اینجا فقدان و امتناع ارتباط است. اتصال نیز به عنوان کانسپت محوری اثر، امری نامحقق و غیرمحتمل. راهکار گرچه عیان است اما دور از دسترس است. مضمون نهفته در اثر یادآور آن است که چراغی افروخته نمیشود چون لوازم مکفی و ملزومات لازمه مهیا نیست.
در اثر مریم مستقل نیز در قالب چیدمان مواجه با یک لباس عروسی آویخته هستیم؛ که در نمای روبرو و از جلو، پرجلوه و یکدست است اما از نمای پشت، مواجه با لباسی هستیم که به واسطهی انبوهی از سنجاقها وصله و ساخته پرداختهشده است. سنجاقها و ابژههای اتصال گر در اینجا گرچه همگی بستهاند اما تلاش شده تا از چشمها و نظرگاه عموم پنهان شوند. میدانیم هویتهای معاصر، هویتهایی تکهتکه و دوختنیاند؛ آنچه در ظاهر یکپارچه و پیوسته است در نهان گسسته و آکنده از خلل است. سوژهی شرقی اما مواجههای وسواسگون و بیگانه شده با واقعیت خویشتن دارد. او زخم بر تن دارد اما زخمها را نهان میکند و از خود موجودیتی یکپارچه و پرزرق و برق میسازد. ایدهی دکوریزه شدن در اثر مژده اتراک با نام «سرویسِ مرغی نود پارچه» مورد ملاحظه واقعشده است. ویترین در اینجا منظم و کامل است اما میدانیم دکورها و ویترینها الزاماً بیانگر حقیقت مورد نمایش نیستند. واقعیت کمی آنسوتر نهیب میزند. جایی که در فاصلهای قریب اثر دیگر با عنوان «پشت پرده» تعبیه شده است. پردهای ضخیم در اینجا وجود دارد که در پس آن آمار و مستنداتی رسمی در حوزهی طلاق رخنمایی میکند و مادام که پردهها کنار زده نشوند، چشمها را خیره نمیکند.
در چند اثر دیگر شاهد ایدهی روزمرگی و پیوند آن با زنانگی و جنسیت هستیم. نازلی شیر پورمحمد در اثری با عنوان «خودنگاره» لباسهای زنانهای را به صورت آویزان از جالباسی را با تکنیک چیدمان، ارائه ساخته است. لباسها گونههای مختلفی از پوشش زنانه را نمایندگی ساخته که هر یک متناسب با نقشی زنانهاند و اکنون صرفاً وجهی آرشیوی و دکوری یافتهاند. البسه در ظاهر صحیح و سالماند اما به نگاهی نکتهسنج و باریکبینانه میتوان نمود برخی نشانها، لکهها و کهنگیها را بر آن مشاهده کنیم. لباسها گویای روزگار پررنج دیروز و امروز زیستن اجتماعی و منفردانه است که میتوان به واسطهی آن تاریخ زوال و بحران جمعی در سایهی روزمرگی را بازخوانی کرد. بهناز محمدهادی نیز در اثری با عنوان «لفظ بیمحتوا» با تکنیک چیدمان ابژههای مردانه زنانه را در شیشههای به صورت سلسلهمراتبی و پلکانی (با تفکیک جنسیتی زنانه - مردانه) قرار داده است. ابژهها شامل اشیاء تزیینی، آرایشی و بهداشتی است. تورها و گردنبندهای مرواریدی، گُل، رُژِ لب، ناخنگیر، موی سر، لاک، قرص سیپترون کامپاند و عطر در یک ردیف فضایی زنانه ساخته و فندک، تیغ و کمربند، پیپ و لوازم اصلاح مو دلالتی مردانه را متبادر میسازد. نکته درخور توجه قرار دادن همه این اشیا در شیشههایی با مایعی الکل مانند است. تفسیر اثر ناظر بر آن است که گویی چیزی در معرض فساد و عفونت است و باید پیوسته در محلولی ضدعفونیکننده قرار بگیرد. طرلان لطفی زاده نیز در اثری با عنوان پرترههای خانوادگی به واسطهی عکس قابهای از اتاقخوابهای خالی از شخصیتها فراهم آورده که برخی مرتب و به سامان و برخی آشفته و آشوبزدهاند.
در مقام جمعبندی این جستار میتوان گفت زیست جهان ایرانی، عصر پرآشوب و التهاب را سپری میکند. این کانسپت با مدیومهای مختلف در برخی آثار مجموعه مفهومپردازی و فرموله شده بود. جامعهی خشونتطلب و گفتگو گریز با دالهای مانند مشت و شمشیر و تیغهای برنده بار دیگر توجه مخاطب را به آمار بالای خشونت خانگی و شواهد سازمان پزشکی قانونی در سال گذشته در زمینهی ستیزهای اجتماعی جلب کرد (در ده ماه نخست سال 1394، تنها در استان تهران 105 نفر در اثر اصابت سلاح سرد جان خود را از دست دادهاند. این رقم در مقایسه با مدت مشابه سال قبل دو و نهدهم درصد افزایشیافته است. در سالی 1394 همچنین روزانه هزار و 600 پرونده نزاع منجر به جرح در سازمان پزشکی قانونی تشکیل شد؛ این یعنی هر ساعت حدود 66 نفر باهم درگیر شدند). البسه و رختخوابهای چندساله و دیروز و امروز، پرده از تنهای غایبی برداشت که در تلاطم ناکامی و ناخوشیها، به صورت فزاینده و خاموش، فرتوت و رنجور میشوند. لباس عروس و ویترین نود پارچه، یادآور فرهنگ ظاهرساز جامعهی ایرانی بود که همواره از مسائل خود، مواجهه بیواسطه و حل آن طفره میرود. در مقام تفسیر برخی آثار نمایشگاه بهمثابه تجربهای از هنر مفهومگرا میتوان اینگونه جمعبندی کرد که در زیستجهانی که تقابل جای تفاهم، سازش و عقلانیت را بگیرد، رابطهی اجتماعی دچار اختلال و کژ کارکرد میشود و این امر پیامدهای اجتماعی نامطلوبی را برای جامعه به همراه خواهد آورد.