به مناسبت تولد کاراواجو؛ نقاشِ شک و ایمان
- توضیحات
- نوشته شده توسط تحریریه آکادمی هنر
- دسته: یادداشت نقاشی
- منتشر شده در 1395-07-11 15:43
به مناسبت 545امین سالگرد تولد کاراواجو؛ نقاش شهیر ایتالیایی سبک باروک، وبسایت آرت نت یادنامهای در ستایش کار این هنرمند بزرگ همهی زمانها منتشر کرده است که در ادامه خلاصهای از ان را میخوانید:
در زمان کاراواجو دهها هنرمند بودند با نام و اعتباری بیش از او، اما امروز جز در کتابهای تاریخ نامی از آنها برده نمیشود. کاراواجو از همه آن رقیبان مشهورتر است و آثار نه چندان پرشمار او (کمتر از ۷۰ تابلو) در ۲۲ موزه با استقبال گرم هنردوستان روبرو میشوند.
کاراواجو تا اوایل قرن بیستم نام و آوازه زیادی نداشت. احتمالا نمایشگاه بزرگی که در سال ۱۹۵۱ در میلان از آثار او برگزار شد در بالا بردن نام و آوازه این هنرمند مؤثر بوده است.
در دهههای اخیر محبوبیت کاراواجو بسیار فزونی گرفته و حتی از میکل آنژ، بزرگترین نقاش رنسانس، بالاتر رفته است. در سالهای اخیر دربارۀ او بیش از هر نقاش دیگری کتاب و مقاله و رسالۀ دانشگاهی منتشر شده است.
برخی گفته اند که زندگی آلوده به گناه و شرارت کاراواجو، به ذائقۀ دوران مدرن نزدیکتر است. راجر فرای، هنرشناس بزرگ اوایل قرن، در سال ۱۹۰۵ کاراواجو را "اولین هنرمند مدرن" تاریخ خواند.
شیوه کار کاراواجو یا سبک کاراواژیسم در ظاهر مجموعهای از شناسههای فنی است: رنگهای گرم و سوخته، تکنیک ضربههای زبر و درشت، سایه روشنهای قوی، تضادهای نوری شدید در ترکیبهای غیرمأنوس و نامتعادل در فرم و نور. این شگردها با رامبرانت، ورمیر، روبنس، هالس، رئالیسم اسپانیایی از ولاسکز تا گویا رشد میکند، تا برسد به اکسپرسیونیستها در نقاشی و سینما.
مهمترين ابداع کاراواجو در نورپردازی بود. نور به صورت اریب بر فیگورها میتابد، نه برای آن که آنها را بنماید، بلکه برای آن که از دینامیسم درونی آنها رمزگشایی کند. کاراواجو به مضامین سنتی نقاشی کلاسیک با دیدی تازه نگاه کرد. هر کار او آلیاژی از عناصر زمینی و قدسی است. دستمایه کارها بیشتر همان قالبها و الگوهای دینی یا اسطورهایست، اما تار و پود آنها در دنیای خاکی بافته شده است.
رئالیسم کاراواجو نیز در همین زمینه دوگانه به عمل آمده است. در دورانی که تنها اوليا و قديسين يا حداکثر نجبا و اشراف به بوم نقاشی راه داشتند، نقاش امکان نداشت مردم عادی را به تابلوی نقاشی بکشاند، اما کاراواجو به شگردی تازه دست زد: او اوليا را در هیات مردم عادی نشان داد. میبينيم که مريم او مادری خسته و ستمزده است. حواريون او مردانی فقیر و ساده هستند.
کاراواجو به ویژه در کارهای ناسوتی (پروفان) خود، در ترسیم غرایز و تجارب انسانی جسارتی بیسابقه نشان داد. کمتر هنرمندی پیش از او در نمایش غرایز، شور و شهوت بشری تا این حد پیش رفته است. در هنر باروک، که سرنمون والای آن را میتوان در فضای اثیری رافائل دید، بدن انسانی پوستهای بیش نیست. کاراواجو نخستین هنرمندی بود که با جسارتی بی مانند جسمیت را نشان داد، همین بدن فانی، گوشت زیر پوست با تپش گرم و خونین آن.
یک حواری بدگمان وقتی از ماجرای ظهور مسیح باخبر شد، گفت: "تا با چشم خودم نبینم و این انگشتم را توی زخم پهلوی او فرو نکنم، باور نمیکنم!" در تابلوی تکاندهندهی کاراواجو انگشت سن توماس توی عمق زخم فرو رفته است. با تابلوی «شک توماس قدیس» در سنت آکادمیک گامی قطعی برداشته و مرزی قاطع شکسته شد. همین گام بود که راه را برای کالبدهای گوشتی رامبرانت و بدنهای شقه شدهی گویا هموار کرد تا به دوران ما برسد با تخته لاشههای گوشت فرانسیس بیکن.
تابلوی معروف دیگری به عنوان «احضار قدیس متی» در سادگی و ایجاز شاعرانه و در تأثیر خارقالعاده از یک صحنه تئاتری مدرن هیچ کم ندارد. گویی خالق آن همین دیروز مرده است، و نه پانصد سال پیش، در ۱۸ ژوئیه ۱۶۱۰ در بندری پرت افتاده در توسکان ایتالیا.