نگاهی به نمایشنامه «خدای کشتار» / تو این سن و سال بچه دار شدن حماقته!
- توضیحات
- نوشته شده توسط تحریریه آکادمی هنر
- دسته: یادداشت تئاتر
- منتشر شده در 1390-06-27 02:15
خدای کشتار Le Dieu du Carnageرا یاسمینا رضادر سال 2006 نوشته است. این نمایشنامه چهار شخصیت دارد که دو زوج را تشکیل میدهند.
ورونیک هویل و میشل هویل و در سوی دیگر آلن رایل و آنت رایل. این دو زوج میانسال در خانهی میشل و ورونیک جمع شدهاند تا در مورد درگیری فیزیکی فرزندانشان برونو و فردیناند در مدرسه به بحث بپردازند و احیانا چارهای بیندیشند. این جمع دوستانهی خانوادگی پس از گذشت زمانی چند به مشاجرهای شدید بین طرفین میانجامد و در این میان هر از گاهی نیز دستهبندیهایی بین طرفین درگیر ایجاد میشود که پس از چندی از هم فرو میپاشد.
در اصل متن نمایشنامه یک درام تناقض آمیز است. زیرا در حالیکه به سمت یک تراژدی گام برمیدارد سرشار از طنز ظریف و عمیقی است که ته مایههایی از آبزوردیسم نیز در آن تشخیص داده میشود؛ البته شاید اطلاق صفت متناقض در اینجا به تار و پود نمایشنامهی رضا، اندکی بیانصافی باشد زیرا به هر حال تراژدی و کمدی همواره دو روی یک سکهاند و در کل نمیتوان مرزی بین محدودههای بالقوه و خاصشان تعیین کرد. این آبزوردیسم که بدان اشاره شد البته به هیچ وجه سویهای فلسفی ندارد؛ بلکه بیشتر به سمت فضای اجتماعی اثر متمایل است. برای مثال ما با در انتظار گودویی دیگر مواجه نیستیم. با اینکه لااقل حالت سوال و جوابی نمایشنامه که در کل تمام زمان آن را به خود اختصاص داده بیمعطلی ما را به یاد ساموئل بکتمیاندازد یا سرانجام بیهوده و بینتیجه که باز یادآور آثار بکت و به ویژهاوژن یونسکواست. به بیانی دیگر این آبزوردیسم خدای کشتار در اختیار فضای انتقادی آن است. یاسمینا رضا سعی نکرده درگیر وجوه فلسفی بشود. برای او آنچه مهم بوده تحلیل روانشناختی شخصیتهای نمایشنامهاش است. آنچه که سراسیمه یک کمدی رفتار روشنفکرانه را به ذهن خواننده و قطعا بیننده متبادر میکند. تحلیل موقعیت و رخدادی که در اثر کنار زدن پردههای ظاهری به آشکار کردن شخصیتهای درونی و نهان شدهی والدین دست میزند. این موقعیت و رخداد که در نمایشنامه همانا درگیری فیزیکی دو پسر نوجوان است -که تنها بدان اشاره میشود- گویی بهانهای بیش نبوده تا از خلال آن ما به عنوان خوانندگان متن، به آسیبشناسی روابط غلط بین والدین همان نوجوانان پی ببریم. و این نتیجهای است که علیرغم ناتمام رها شدن متن رضا، به طور توامان هم ما را میخنداند و سپس به شک کردن وادار میکند. رویکردی بسیار بدبینانه به مسئلهی تربیت نسل جدید در اروپای متمدن. که باز هم برداشتی بسیار تناقض آمیز را به دست میدهد.
همین کاوش عمیق روانشناختی که نویسنده دست به آن یازیده البته خود باعث طرد طرح داستانی شده است. زیرا به هرحال ما با داستانی مواجه نیستیم؛ بلکه در دل یک رخداد تصادفی هستیم که یک سلسله کنشهای گفتاری و رفتاری را به دنبال خود آورده است. کنشهایی که لزوما حالتی کمیک و صد البته تهاجمی به خود گرفتهاند و همچنین موجب آسیب رساندن به طرف مقابل شدهاند؛ البته نمونهی موفق همین حاضرجوابیها و دیالوگهای تند و تیز را در سینما هم سراغ داریم. برادران مارکسو خصوصا گروچو مارکساصلا خود از بنیانگذاران این سبک خاص بوده که پس از ناطق شدن سینما در اواخر دههی بیست میلادی، کمدیهای اسلپ استیک مک سنتو همچنین کمدینهای نابغهای چون کیتون و چاپلین را به کنار زده است. نمونهی دیگرش دبلیو.سی فیلدزاست که در آن دوران بسیار محبوب و مشهور گشته بود. اما این شباهت تنها در ظاهر قضیه است وگرنه کار کمدینهایی چون برادران مارکس و سی فیلدز اصولا بر محور لودگی و هجو و هزل استوار بوده و اینکه به هر نحوی باعث خندهی تماشاگران شود. آنچه که قطعا نمایشنامهی یاسمینا رضا به آن نمیاندیشد و قصدش تنها خنداندن مخاطبینش نبوده است.
شخصیتهای خدای کشتار در کنار تمامی بلاهتهایشان گاه به صورتی متناقض در جایگاه یک نظریهپرداز ظاهر میشوند و سعی میکنند به سرعت تاثیر سخنانشان را بر روی بقیه درک کنند. آنها برخلاف برادران مارکس یا فیلدز از همان ابتدا در فکر مسخره بازی نیستند؛ بلکه شاید تبعات و بیپشتوانه بودن سخنانشان است که باعث خندهی مخاطبین میشود. در این زمینه میشل و آلن نمونه هستند. آنها گاه با بینشی زنستیزانه به یکدیگر نزدیک میشوند و اینگونه متعاقبا باعث میشوند آنت و ورونیک نیز به کمک یکدیگر بیایند اما پس از چندی دوباره به زوجهاشان متمایل میشوند و درگیری ادامه پیدا میکند. برای مثال در جایی از نمایشنامه میشل رو به جمع میگوید: «...وقتی شما یه زوج رو میبینید که خندان دارند میرند محضر عقد، میفهمی که این بدبختای خوشبخت از بلایی که در انتظارشونه بیخبرند. آخه قبلِ ازدواج هیشکی به آدم نمیگه چی در انتظارته!!!» یا در جایی دیگر آلن به زنش که موبایلش را در داخل آب انداخته میتوپد: «اصلا تو رو باید حبس کرد!!! این کار دیوونگیه محض بود...زن رو باید حبس کرد...» این گونه سخنان شتابزده البته به سرعت در ادامه فراموش میشوند. اما یاسمینا رضا با نشانه گرفتن همانها در اندیشهی به چالش کشیدن ظاهر مدرنیتهی معاصر است. اینکه انسانها اگر در ظاهر، چهرهی مدرن زده دارند، در تفکراتشان کاملا برعکس هستند و این دوگانگی شخصیتهای نمایشنامه را تشدید هم میکند. البته جبههگیریهای مکرر میشل، آلن، ورونیک و آنت نسبت به همدیگر که گاها سعی میکنند به هم نزدیکتر شوند، نیز از دیگر نمونههای همین آشکارسازی محسوب میشود. از سویی دیگر حتی میتوان به برخورد طبقات مدنظر نویسنده هم در نمایشنامه اشاره کرد. همانطوریکه از قراین پیداست آلن و آنت از لحاظ اقتصادی در سطحی بالاتر از ورونیک و میشل قرار دارند. آلن وکیل زبان بازی ست در حالیکه میشل به گفتهی خودش فروشندهی قابلمه و از این خرت و پرتهاست! همانکه از طرف آلن تمسخر میشود یا ورونیک که ادعا میکند نویسنده است و آخرین اثرش همکاری در یک پروژهی تحقیقی راجب بحران دارفور است و باز این آلن است که با ظاهری موجه بسیار موذیانه عمل و تفکرات او را پوچ و بیاهمیت میخواند. این برتری جویی انگار که از والدین به فرزندان منتقل شده است. در نمایشنامه این فردیناند فرزند آلن و آنت است که چون از سوی برونو فرزند میشل و ورونیک، جاسوس خطاب شده به سوی او حمله کرده و دو دندان او را شکسته است. یعنی تهاجم هرچند علت داشته -همانگونه که آنت بدان اشاره میکند- اما از سوی طبقهای است که به زعم نویسنده همواره در اندیشهی سلطه جویی و برتری بوده است. البته این نگاه منفی تنها منحصر به خانوادهی رایل نیست؛ بلکه از جهتی دیگر به خانوادهی هویل نیز مربوط میشود. به هرحال آنان نیز در فحاشی کم از خانوادهی رایل ندارند. همچنین در فرهنگ ستیزی و آزاردهی دیگران درحالیکه ورونیک خود نویسنده تعریف میشود و بسیار مبادی آداب و میشل نیز همچنین.
درکل نمایشنامهی یاسمینا رضا با نمایان کردن دوگانگیهای رفتاری و اعتقادی دو خانوادهی متشخص به زعمی، که مشتی نمونهی خروار هستند سعی میکند به هجو فرهنگی دست بزند که در باطن پوسیده و پست است. فرهنگی که نقصهایش به طور عجیبی باعث تفریح و سرگرمی دیگران میشود و البته باعث تلخی توامانی که کام همانها را نیز به سرعت تغییر میدهد.
پینوشت:
1- تیتر مطلب برگرفته از دیالوگی از میشل در نمایشنامه است.
2- اغلب نمایشنامههای یاسمینا رضا در ایران ترجمه شده است. نمایشنامه خدای کشتار توسط علیرضا کوشک جلالی از نشر افراز
3- نمایش خدای کشتار برای اولین بار در زوریخ در همان سال انتشار نمایشنامه به روی صحنه رفت. این نمایش از آن پس بارها و بارها بر روی صحنه رفته که میتوان به یکی از مهمترین آنها در آلمان به کارگردانی ماتیاس گهرت اشاره کرد. در آذرماه سال 1387 در ایران علیرضا کوشک جلالی این نمایش را در تالار سایه تئاتر شهر به روی صحنه برد و نقشهای آن را کاظم هژیروند (میشل)، الهام پاوهنژاد (ورونیک)، بهاره رهنما (آنت) و بهنام تشکر (آلن) ایفا کردند. لازم به ذکر است چندی بعد این نمایش به صورت تلهتئاتر از شبکه چهارم سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.
4- فیلم کشتارساختهی رومن پولانسکی که بر اساس نمایشنامهی خدای کشتار ساخته شده است، تا چند ماه دیگر در سینماهای جهان اکران خواهد شد. اولین نمایش رسمی این فیلم در جشنواره ی ونیز امسال بود که البته موفقیت شایانی کسب نکرد. در این فیلم به ترتیب: جان سی رایلی در نقش میشل، جودی فاستر در نقش ورونیک، کریستفر والتز در نقش آلن و کیت وینسلت در نقش آنت به ایفای نقش پرداخته اند.
دیدگاهها
مست کردن های مدام... حرف های رکیک... و همه چیز جز تفکر در این مسئله بروز داده شده...
البته من با فضای آبزورد این نمایشنامه مخالفم...
هرچند خود شما هم زیاد موافق نبودید...
اما کاش بیان نمی شد!!
سپاس!!
مست کردن های مدام... حرف های رکیک... و همه چیز جز تفکر در این مسئله بروز داده شده...
البته من با فضای آبزورد این نمایشنامه مخالفم...
هرچند خود شما هم زیاد موافق نبودید...
اما کاش بیان نمی شد!!
سپاس!!
بالاخره يه بار ديگه وقت شد كه به دوستان سري زده باشم بگم كه من هنوز هستم