نگاهی به اجرای «شبح اپرای تهران» اثر علی ساسانینژاد / تنها صداست که می ماند
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهروز صادقی
- دسته: یادداشت تئاتر
- منتشر شده در 1394-11-29 14:32
نمایش «شبح اپرای تهران» به طراحی و کارگردانی علی ساسانینژاد از 28ام دی ماه تا 17ام بهمن ماه در محل گالری بهار در خانهی هنرمندان تهران اجرا شد. این نمایش برداشتی آزاد از رمان سوزان کی با عنوان «شبح اپرای پاریس» بود که در مدت بیست روز چهل بار توسط گروه ساسانینژاد در صحنهی کوچک سالن گالری اجرا شد. در ادامهی مطلب قصد دارم که به صورتی محدود در مورد اجرای ساسانینژاد بنویسم.
داستان شبحی که در اپرای پاریس زندگی میکند برای اولین بار در سال 1910 میلادی توسط گاستون لرو نوشته شد. این شبح در واقع مردی است به نام اریک که به خاطر چهرهی غیر عادی خود از اجتماع دوری کرده و همواره صورت خود را پشت نقاب پنهان میسازد. از شبح اپرا روایتهای زیادی شده است اما به نظر میرسد که بهترین آن ها «شبح اپرای پاریس» اثر سوزان کی است چرا که وی سراسر داستان زندگی اریک را از تولد تا مرگ روایت میکند. در این کتاب اریک کودکی است که با چهرهای عجیب و وحشتناک و هیولاگونه متولد میشود اما استعدادهای شگرفی در معماری و موسیقی دارد و در این زمینه یک نابغه محسوب میشود ولیکن تمام زندگیاش تحت تاثیر چهرهاش - که از همان کودکی به اصرار مادرش پشت نقاب پنهان ساخته - قرار میگیرد.
نکته جالب کتاب این است که کتاب از زبان راویان مختلفی از خود اریک گرفته تا اشخاص مختلفی که اریک مدتی از زندگی خود را نزد آنان گذرانده روایت میشود و جالب تر آنکه یکی از این راویان یک ایرانی است به نام نادر که داروغهی دربار قاجار است. در واقع اریک مدتی از زندگی خود را در ایران میگذراند.
داستان زندگی اریک با تفاوت خاصی که با سایر آدمهای اطراف خود دارد و با تواناییها و هوش خارق العاده اش بسیار جذاب است. چه آن جا که در کودکی همواره در خانه زندانی است، چه زمانی که باحقارت بازیگر سیرک می شود، چه وقتی که دختری بدون دیدن چهره اش به او دل می بندد و چه در آخر عمر که عشق را تجربه میکند، همه وهمه خواندنی و جذاب هستند.
در یک نگاه کلی میتوان ادعا کرد که ساسانینژاد توانسته است به خوبی از عهدهی اقتباس از رمان سوزان کی برآید. هر چند او در این اقتباس نقش راویان متعدد رمان کی را به یک راوی تقلیل داده است. به واقع در اجرای ساسانینژاد این شخص اریک است که زندگانیاش را برای یک خبرنگار بی نام و نشان روایت میکند. از تولد و زندگی با مادرش تا مهاجرتاش به ایران برای ساختن سالن اپرای تهران و سپس بازگشتاش به پاریس. هر چند اجرا در پارهای از بخشها با سکتههای ممتد روایی مواجه است اما آنچه آن را نجات میدهد اهمیت فراوانی است که کارگردان به استفادهی موثر از موسیقی داده است. اجرای شبح اپرای ساسانی نژاد از این نظر نمیتواند که صرفاً یک نمایش قلمداد شود بلکه یک بیشتر یک اثر چندرسانهای و نه پرفورمنس است که هنر تئاتر و موسیقی زنده و آواز را با همدیگر درآمیخته است. برای اثبات این مدعا میشود به محل اجرای کار نیز ارجاع داد. ساسانینژاد برای این اجرا ترجیح داده است که به جای سالن تئاتر از محیط یک گالری استفاده کند و البته در قبال این تصمیم خود را به ویژه از نعمت مخاطب زیاد محروم سازد. البته از قرار معلوم گروه او ابتدا بی اندازه تلاش داشتهاند که این نمایش را بر روی صحنهی تئاتر اجرا کنند اما باندبازیهای مرسوم و پشت پردهی تئاتر بیمار و فکستنی ایران این مجال را بدانها نداده است. هر چند به نظر میرسد تصمیم اجرای کار در گالری در نهایت ایدهی بهتری برای دیده شدن و تاثیرگذاری بیشتر بوده است. به واقع محیط بستهی گالری و نزدیکی مخاطبان اندک کار در هر سانس به عوامل کار و آکسسوار صحنه این امکان را مهیا کرده است که اجرا در پارهای بدل به یک پرفورمنس شود. همین عامل بسته بودن محیط کار البته تاثیرگذاری فوقالعادهای در حین اجرای موسیقی زنده بخشیده است. البته در اینجا نباید از صدای بسیار خوب بازیگر نقش اصلی اجرا؛ حسین ضروری نیز ساده بگذریم. ضروری به شدت در بخش اجرای موسیقی زندهی کار موفق و تاثیرگذار است. او چنان در شبح اپرای تهران خوب میخواند که مخاطب ممکن است گاهاً احساس کند به محل اجرای کنسرت خصوصی حسین ضروری در یک گالری آمده است و نه نمایش شبح اپرای تهران. این به واقع یکی از بزرگترین حسنهای کار ساسانینژاد است. حسنی که میتواند به دلیل تاثیرگذاری بیحدش بر مخاطب نقایص بیشمار روایتی اثر او را محو و ناپیدا کند. نقایصی که از بازی بعضی بازیگران گرفته تا ساختار روایتی معیوب اثر را دربرمیگیرد. همچنین عدم درک درست کارگردان از شخصیت اریک که منجر به سردرگمی او بین مرز شرارت و خلوص گشته است. شخصیتی که در نمایش یکی از عوامل قتل میرزا تقی خان امیرکبیر هم معرفی میشود! و بلافاصله پس از آن عاشق شیدایی بازنمایی میگردد که میترسد با نمایش چهرهاش به معشوق زیبارو او را از کف بدهد. البته این دوگانگی شخصیتی شاید در رمان کی نیز اتفاق افتاده باشد اما فرض بر این است که رمان او مقدمات چنین تغییر و تحولی را از قبل چیده است. امکانی که در اجرای ساسانینژاد به دلیل سراسیمگی روایی نادیده گرفته شده است.
در هر صورت و با تمامی کاستیهایی که برشمردم اثر «شبح اپرای تهران» کار قابل قبولی در اشل هنرهای چندرسانهای است. اثری که لااقل از نقطه نظر جذابیت داستانی و اجرایی برای مخاطبین کمشمارش میتواند قابل قبول باشد. و در آخر میخواهم دوباره در مورد حضور بسیار خوب حسین ضروری در این اثر بگویم. ضروری چنان در این اثر خوب میخواند که صرفاً به خاطر شنیدن صدا و تسلط او در اجرای موسیقیهای کار هم که شده دیدن دوبارهی کار را ضروری میساخت.