نقد نمایش خانه ابری اثر سیامک احصایی و حمید پورآذری؛ سرنوشت محتوم بشر در فضایی منجمد
- توضیحات
- نوشته شده توسط مرتضی اسماعیل دوست
- دسته: یادداشت تئاتر
- منتشر شده در 1395-11-04 15:51
نمایش «خانه ابری» به کارگردانی مشترک سیامک احصایی و حمید پورآذری، در عین برخورداری از فضایی کمیک، سوگنامهای است برای انسان معاصر و شاید انسانِ فردا که از پس جهانی تنیده شده در چرخه زور و زوال و تزویر به سر میبرد و چنان نفسهایش در بند فضایی مسخ شده قرار گرفته که زمانی برای زندگی به معنای واقعی اش نمییابد.
شخصیتهای زن و مرد نمایش «خانه ابری» در قید زمان و مکان ماندهاند و گویی راه گریزی از این شرایط تحمیلی ندارند؛ دچار شدن در مکانی خط گذاری شده که یادآور فیلم «داگویل» لارس فن تریه است و قرار گرفتن در چرخ دندههای زمان و مکانیکی شدن که تداعی گر شخصیت چاپلین در فیلم «عصر جدید» است. در نمایش «خانه ابری»، مفهوم «زمان» کاربردی بسیار مییابد و میتوان گفت این اثر در توجه و نقد به مقوله زمان است، چه به معنای مدتی طی شده و چه در تداعی غایتی چون آگاهی. از این رو به صدا درآمدن زنگ و هراس از شنیدن «زمان» نزد شخصیتهای نمایش بارها تکرار شده و در دور باطلی که می پیمایند، این «زمان» است که بانگ آگاهی برای رجوع-هر چند کوتاه- به آنها میبخشد و در عین حال «زمان» است که آنها را مقید به نظم تحمیلی و بی روحی از نحوه زیستن ساخته است!
پدیدآورندگان نمایش «خانه ابری»، با نشانه گذاری درست در متن روایی و چینش موقعیتهای تکراری و زبانی گزنده سعی کردند این سرنوشت محتوم بشر را در فضایی منجمد، جهانی گروتسگ و برداشتی رعب آور برای مخاطبان تجسم کنند. شخصیتهای نمایش «خانه ابری» هراس از مواجهه با زمان و مکانی تازه دارند و از این رو با وجود آرزوهای پیدا و پنهان بر شرایط موجود تن دادهاند، هر چند هنوز هم به دنبال قطرات باران در شبِ سرد و تاریک زندگانی خود هستند. در این نمایش شاهد به سخره گرفته شدن روح انسانیت در چنگال فضایی توتالیتر هستیم که به تدریج قوت حیات، فرصت خنده و امکان زایش را از آدمی میگیرد و «زایش» رکن مهم نمایش «خانه ابری» است؛ از همان ابتدای نمایش که واگویه لالایی خوانی را از شخصیتی میشنویم که حسرت تلخ دیگر شخصیتها را به دنبال دارد و نیز عنوان نمایش و فضای ذهنی کاراکترها و به انتظار نشستن باران همگی حکایت از امر غایب «زایش» دارند؛ زایشِ آسمان که باران پدید میآورد و زایش زن که فرزند از آن تولد می یاید و زایش مرد که حسرت عشق را به سامان می رساند؛ اما جهان قبضه شده در عصر ماشین فرصتی برای امر طبیعی زایش فراهم نمی سازد و زنگِ پایان آرزو را برای طی کردن روالی تکراری از نحوه زیستن به صدا درمی آورد و این چرخه محتوم روزگار برای آدمی، هراس از مواجهه با موقعیتی تازه می سازد و از این رو شخصیتهای نمایش «خانه ابری» در عین آرزومندی، هراس از زایش دارند و تولد آرزوها... با این حال شخصیتهای نمایش «خانه ابری» فرصتی دارند که شبی در بالای بام انتظار به تماشا بنشینند «خسوف» را تا ماه آرزوهای گرفته شده خود را شاید در آسمان بجویند!