ساختمان 85: ساختمانی غیرقابل باور
- توضیحات
- نوشته شده توسط سهیل فرجامی
- دسته: یادداشت
- منتشر شده در 1389-09-14 17:37
پس از چند سال بار دیگر مهدی فخیم زاده به رسانه ملی بازگشته و سریالی معمایی با مؤلفههای خود را ساخته است. در این سالها او جزء معدود کسانی بوده که توانسته است برای خود مخاطب پر و پا قرص پیدا کند. کسانی که هر هفته سریالش را با لذت دنبال کنند. اما ساختمان 85 اثر جدید او مانند سابق نیست.
دلایل بیشماری را میتوان برای این ادعا لیست کرد که چرا سریال جدید فخیم زاده نه تنها مانند سابق نیست بلکه سبب افول چهره خود به عنوان بازیگر هم شده است. در یک فیلم معمایی راز آلودتر شدن داستان با پیش برد حوادث بر جذابیتهای اثر میافزاید. موردی که در دیگر سریالهای فخیم زاده شاهدش بودیم. اما در ساختمان 85 در قسمت آغازین استخوانهای یک جسد از چند سال اخیر در میان یک دیوار کاذب پارکینگ ساختمانی چند طبقه و پر واحد پیدا میشود.
تنها مورد رمزآلود قصه این است که این استخوانها متعلق به کیست؟ همه چیز سطحی پیش میرود و مخاطب چند گام از داستان پیش است. اینکه مخاطب دستبرد به طلافروشی را مشاهده میکند گام به گام با سارقین پیش میرود ولی هیچ ابهامی برایش به وجود نمیآید خود ضعف است. نویسنده میتوانست از این عامل برای ابهامی دقیق استفاده کند که چه ربطی بین ماجرای استخوانها و سرقت از طلافروشی وجود دارد. هنگامی که استخوانها پیدا میشود برای فصل معرفی شخصیتها شش قسمت طول میکشد تا روز تمام شود. پلیس از اهالی ساختمان میخواهد فردای روز کشف جسد ساعت 10 صبح در پارکینگ تجمع کنند و این یک روز شش قسمت طول میکشد تا کسل کننده شخصیتها معرفی شوند.
در میان معرفی شخصیتها مواردی مبهم از پیش انگارههای شخصیتها را داریم. اینکه دو نفری از میان این جمع بدون خبر غیبشان زده که شک اهالی ساختمان را به این میبرد که جسد ممکن است متعلق به آنها باشد. این شکها و داستانهای فرعی که به وجود میآید بیشتر شبیه یک کلاغ چهل کلاغ همسایهای است که اساسا توسط همین همسایهها در ساختمان به وجود میآید تا جان گرفتن داستانی با پیکرهبندی مشخص که تماشاگر با لذت آن را دنبال کند. حتی یکی یکی ساکنین واحدها به یکدیگر هم ظنین میشوند و یک ماجرا در زهن خود درست میکنند که جسد را فلان همسایه ممکن است آنجا جا داده باشد.
یکی دیگر از عناصر غیر قابل باور سریال رابطه ساکنین ساختمان است. انگار نه انگار که ما هم در این تهران بزرگ و همین برجها زندگی میکنیم. واحد کناری از بغل دستی خبر ندارد اما در ساختمان 85 طبقه اولی ساکنین تمام واحدهای طبقه دهم را نه تنها به چهره بلکه با اسم و رزومه میشناسد. یک نویسنده هم آنجا حضور دارد تا با کمک شوهر خواهرش که کار اصلیش مشخص نیست استراق سمع تلفنهای دیگران کنند و داستان جدید بنویسند. بازپرس قضایی هم در همین ساختمان حضور دارد ضمن اینکه در این ساختمان خبرنگاری هم هست که پس همین بازپرس میباشد. در این ساختمان که همه همدیگر را به خوبی میشناسند بازپرس و خبرنگار که شاخکشان تیزتر از افراد دیگر است به زور اهالی ساختمان را میشناسند تا جمع مسائل مختلف جور باشد تا مخاطب سریال جدید فخیم زاده را باور نکند.
فخیم زاده خود هم در بازیگری نتوانسته همچون دیگر سریالها مخاطب را راضی کند. او هم همچون سریالهای روتین از بازیگران ثابت به عنوان تیپ بهره میبرد و انگار داستان را بر طبق آنها استوار کرده است. در این بین ما تنها زور بازوی فخیم زاده پا به سن گذاشته را در زدن وزنه سنگین مشاهده میکنیم نه توان و تجربه یک بازیگر توانا و سریال ساز سالهای دور سیما را. البته امیدوارم در ادامه او بتواند سریالش را سر پا نگه دارد و عیبهای مختلف در ادامه داستان پوشیده شود.
دیدگاهها
تکراری بودن و بیخود بودن دیالوگ ها در ساختمان 85 جان آدم را بالا میآورد انگار همه شخصیت های داستان عقب مانده ذهنی هستند که اینقدر چیزهای ساده را میپرسند و نمیفهمند .این سریال حالم را بد میکند.