هانس هولباین؛ ایمان / خوانش تصویر؛ شماره هجدهم
- توضیحات
- نوشته شده توسط محسن رحمانی
- دسته: خوانش تصویر
- منتشر شده در 1394-10-24 19:01
افلاطون آنچنان بنای عظیمی از ایده بنا کرد که سایهاش تا جهان هست، گسترده است. عالم مُثُل، عالم ایدهها است و جهان ما عالم سایهها. فیلسوفان مسیحی، لوگوس را ازلی میدانستند و ابد . لوگوس مکانی بود برای ایدههای افلاطونی و در ازل جهان و هستی از آن جاری شده بود. لوگوس عاقبت در بدن مسیح زمینی شد. بدن دیگر یک کالبد نیست تجسد لوگوس است. بدنی برای نیروی کیهانی است. بدنی که آغاز جهان را در خود جای داده و به میانجی فیض خدا، هستی را جان بخشیده است.
برکشیدن بدن عیسی تا چنین جایگاه رفیعی در فلسفه مسیحی وام دار افلاطون است و جهان ایده های او و اینگونه است که آگوستین انسان را نفسی میداند که از بدن استفاده میکند. بدنی که محل گناه است و متغیر. این تنها بدن مسیح است که میانجی خیر است. و اینگونه است که عیسی پس از مرگ از میان مردگان برخاست که لوگوس ابدی است.
هانس هولباین در نقاشی «بدن مرده عیسی در گور» به سراغ این مهمترین موضوع دین مسیحیت رفته، در نقاشی او بدن مسیح به شکل بیرحمانه ای متلاشی شده و چرکین است. زخم های متبرک عیسی، عفونی شده و چهرهاش از هر آرامش و شکوهی تهی است. هولباین بدن مسیح را کالبدی بی جان و خالی از تقدس تصویر کرده. بدنی که در مرگ میمیرد و راه را بر رهایی میبندد.
دستان هولباین، استعدادهای شگرف او را آن چنان درخشان بر بوم بازنمایی میکند که این قدرت و توانایی او در چهره سازی و استفاده دقیق او از خطوط ظریف و این ترکیب بندی محکم و بدیع ، آدمی را شگفت زده میکند. نقاشی هولباین، بازگشتی است به ارسطو، او که با نظریه مُثُل افلاطون مخالفت کرد و آکادمی را رها کرد و تن به جاده سپرد. داستایوفسکی در رمان ابله، شاهزاده میشکین را در برابر نقاشی هولباین شگفت زده میکند. تابلویی که با دیدن آن ایمان از دست میرود. به خطوط حیرت آور هولباین نگاه کنید به آن حفرهی مقدس، به زخمی که با مغاک جایگزین شده به رنجی که از فیگور تکیده فوران میکند . رنج و نیستی امید را از چشمان مسیح غایب کرده و بار تنهایی را بر شانه های او آوار . تابلوی هولباین آیینه ای ست برای بازشناختن عمق تنهایی انسان، خیره شدن در نامتناهی رنج و ناممکنی رستگاری . او ما را به تماشای این چشم انداز سیاه فرا میخواند به درافتادن در حیرت سکوت و اندیشیدن. پدری که نیست و بدنی که متلاشی شده. لوگوسی که افسانه است و رنجی که حقیقی.
بازنمایی هولباین چنان نگاه را خیره میکند که توان حرکت را از پاها کسر میکند. اینجا آستانهی هستی است. ایمان به رنج و تن دادن به مرگ.