ایلیا رپین؛ قایق کشانِ ولگا / خوانش تصویر؛ شماره بیستم
- توضیحات
- نوشته شده توسط محسن رحمانی
- دسته: خوانش تصویر
- منتشر شده در 1394-11-18 15:03
ایلیا رپین نقاش دو قرن است. نقاش سالهای بد و صفحات سیاه تاریخ، صفحاتی که آبستن رنج های بزرگ بودند و پرسپکتیو آینده، چشم اندازی خالی بود. سالهایی برای برهوت و باروت و امیدی که در میان دود و سرب با نامیدی اینهمان میشد. امید و آینده مازادی را درون خود حمل میکردند که جز به میانجی توتولوژی با ناامیدی نسبت نداشتند. گزارههایی که یکی پس از دیگری در خون خود طعم گس مرگ را میچیشدند.
رپین با قلمی چالاک و رنگهایی که از بوم امپرسیونیستهای پاریسی میآمد و جهانش را با واقعیت گره میزد. قاب او پرسپکتیوی بود برای بازنمایی آنچه هست. رئالیسمی که زیر نگاه ویرانگر رپین درونی متلاطم داشت و همزمان جهانی خلق میکرد از آنچه هست و آنچه همواره در این هستن، پنهان شده است. فیگورها بر بوم رپین گویی به کلیسا آمدهاند و برای اعتراف زانو زدهاند. بدنهایی به شدت اکسپرسیو که جهان درونشان به میانجی چین و چروک پیشانی، دستان تکیده و چشمانی تهی از امید به بیرون پیوند خورده است. بدنهایی که خطوط زمان را بر خود حک کردهاند و هسته سخت آن را با دفرمگی معنا کردهاند.
رپین در تابلوی قایقکشان ولگا؛ تصویری از یک وضعیت را بازنمایی میکند. تصویری از تاریخ و از مردمانی که صفحات آن را رج میزنند. روایتی از آینده از شومی لحظههایی که اکنون را از گذشته بازمیشناسند. مردانی با بدنهای تکیده، قایقی را بر دوش میکشند. اینها دال مدلولی تلخ هستند. مردمانی که گذشته را بر دوش میکشند و فردا در نگاه آنها حفرهای تاریک است. سرهایی که به سمت زمین خم شدهاند و آن روشنایی خیره کننده خورشید که زردیاش در ماسههای ساحل زیبایی را در دیالیکتیک این بدنها معنا بخشیده است. زیبایی که همواره از دسترس این بدنها بیرون مانده است. تضادی که امکان و وجود را در آغوش هم تصویر میکند. رابطهای که رنج را عمیقتر میکند و ناامیدی را سایهای بلند. سایهای زیر رقص پرتوهای نور، حفرهای میان هم آغوشی نور و رنگ.
در نقاشی رپین هنوز امید نمرده است، گویی این خیرگی به آفتاب هنوز با جنون یگانه نشده. پسری جوان در آن میانه نگاهش را از زمین برداشته و چشم در چشم فردا شده است. این آرزوی نقاش است. رویای مردمانی که همهی تاریخشان تاریخ ظلمت است. گویی بدنی از بدنهای رمان داستایوفسکی خودش را با رستگاری گره زده و از ایمان سخن میگوید. ایمان به فردا. به نقطهای بیرون از قاب. چشم اندازی که این وضعیت را نفی میکند و درون قاب نقاش روزنهای میشود برای عبور از تباهی. روزنهای که رپین آن را از میان ناامیدی و دایرهی رنج بیرون میکشد و نگاه ما را به آن سو، به جایی که اینجا نیست گره میزند.