گزارش نشست نقد و بررسی فیلم «آرام باش و تا هفت بشمار»
- توضیحات
- نوشته شده توسط هدیه میرزاده
- دسته: گزارش
- منتشر شده در 1392-09-03 02:55
جلسه نقد و بررسی فیلم آرام باش و تا هفت بشمار ساختة رامتین لوافی با حضور ایشان، امین کشاورز مجری و مجید رحیمی جعفری کارشناس؛ شنبه دوم آذرماه 1392 ساعت 16:30 پس از نمایش فیلم برگزار شد.
به گزارش بخش سینمایی آکادمی هنر، دومین جلسه «نمایش فیلمهای مستقل سینمای ایران: دهة هشتاد و نود» در دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر تهران به نمایش و نقد و بررسی فیلم آرامباش و تا هفت بشمار ساختة رامتین لوافی که در کارنامه خود ساخت فیلم برلین منفی هفت را دارد؛ اختصاص داشت. در ابتدای نشست کشاورز ضمن خیر مقدم به میهمانان و حضار از مجید رحیمی جعفری خواست آغاز کننده بحث باشد.
مجید رحیمی جعفری با قدردانی از تشکیل چنین جلسات مهمی برای دانشجویان سینما از کارگردان فیلم خواست کمی در مورد شرایط ساخت و تولید فیلم توضیح دهند و اینکه چگونه یک فیلم مستقل با مصائب مختلف آماده اکران میشود.
لوافی در پاسخ این مدرس هنر گفت: « کارگردان: اول تشکر کنم که فیلم را دیدید و باید بگویم که از شکلگیری ایده تا تهیه تا آماده شدن فیلم تنها بودم و تنها و تنها. این همان فیلم مستقل است از صدا گذاری تا جشنواره تا رد شدن آن در جشنواره باید تنهایی جلو بروی و سختی بکشی و البته در این سینما همین مورد لذت بخش است.»
رحیمی جعفری از لوافی کارگردان فیلم خواست پیش از ورود به بحثاش علاقه دارد بداند میزان آشناییاش با این جمعیت جنوبی در چه میزانی است و آیا خودش در آن شرایط زیسته است؟ و این فیلم که نگاهی مستندوار دارد حاصل یک تحقیق است؟
لوافی در پاسخ مدیرمسئول مجموعة هنری آکادمی هنر آورد: «نه زندگی نکردم ولی پروسهای شبیه زندگی داشتم. در هنگام ساخت یکی از فیلمهای کوتاهم برای فیلمبرداری رفته بودم که شبیه سکانس فرار زنان و رسیدن جنس به ساحل را از نزدیک به صورت واقعی دیدم و جرقه فیلم در ذهنم خورد و شروع به گشتن جنوب کردم؛ حتی به یک قاچاقچی هم مراجعه کردم تا در قالب یک تاجر بیشتر با موضوع آشنا شوم و دیدم که ان طور که اکثر مردم نگاه میکنند ما در این مناطق تنها با یک فضای توریسی مواجه نیستیم».
رحیمی جعفری در آغاز بحثاش گفت: «در مقام یک تحلیلگر همواره باید با نزدیکترین رویکرد به متن با آن مواجه شویم و کاش شرایطی صورت پذیرد که دستاندرکاران برگزاری این جلسات فیلم را از چند هفته قبل مشاهده و بهترین فرد را انتخاب کنند. رویکرد من اتنوگرافی فرهنگی در مواجهه با این فیلم از انسانشناسی پسانوگراست و کاش فرد صالحی چون دکتر نعمتالله فاضلی با چنین رویکردی فیلم را نقد میکردند. خود ایشان یک مثل خوبی دارند که برخی از افراد خوانشی انسانشناسانه انجام میدهند؛ اما انسانشناس نیستند و بنده نیز خودم را به هیچوجه انسانشناس نمیدانم و در مقام پژوهشگر و مدرس هنر از نقد انسانشناختی استفاده میکنم.»
این کارشناس هنر ادامه داد: «انسانشناسی که در ایران مرسوم است به مطالعة سنت، آداب و رسوم و جوامع روستایی و قبیلهای میپردازد و یک نگاه محافظهکارانه به سنت دارد؛ در صورتیکه سنت در نشانهشناسی فرهنگی خود همواره در حال بازتولید رمزگانهای جدید فرهنگی خود است و هیچگاه بدون تغییر نمیماند و انسانشناسی پسامدرن با نگاهی انتقادی نه تنها حال بلکه آینده را لحاظ میکند. متنها همواره نه تنها در ارتباط با متنهای پیشین خود قرار دارند؛ بلکه متنهای پسین را نیز شکل میدهند. در مورد آرام باش و تا هفت بشمار نیز اگر بخواهیم صحبت کنیم به هیچوجه نگاه محافظهکارانه در حفظ سنت ندارد و میتوانست با یک لغزش به ورطهای بیفتد که خیلی از فیلمهای سفارشی میافتند و اما مشاهدات خود را در زبان دراماتیک در حد معقول ارائه کرده است. شاید بهتر باشد خود جناب لوافی نیز در این مورد توضیح بدهند».
کارگردان برلین منفی هفت در پاسخ گفت: «تایید میکنم موقع فیلم ساختن ما ذهنمان را باید از پیشفرضها خالی کنیم .نوع رسیدن به موضوع باعث جرقه در کار ما میشود. وقتی این کار را انجام میدهیم به نتیجهای که میرسیم تجربه شخصی ماست. من تمایل دارم جناب رحیمی جعفری بحثاشان را ادامه دهند و وارد موضوعی شوند که برای خود من هم جذاب شده و در آخر من پاسخ حضار را بدهم».
رحیمی جعفری بحثاش را در مورد اتنوگرافی فرهنگی و تحقیقات روشمند مجدد آغاز کرد: «نخستینبار مالینوفسکی لهستانی به این مبحث در کتاب دریانوردان غرب اقیانوس آرام منتشر شده در 1922 اشاره میکند و این مشاهدات میدانی را روشمند و پژوهش محور خطاب میکند. در اصل مردمنگار باید به مدت طولانی در جنوب زندگی کرده باشد و تمام نظام رمزگذاری آن فرهنگ را یاد بگیرد و همانطور که آقای لوافی گفتند؛ مسئله در پی یک مشاهده شکل گرفته و سپس به دنبال آن رفتهاند و فیلم شکل گرفته است. این نگرش تا 1980 نگرش غالب محسوب میشد تا اینکه با ایراد گرفتن از ابژکتیو و عینی نبودن نتایج به چالش کشیده شد و سپس در شکلهای فیلمهای مستند و داستانی مستندگونه، رمان، خاطره و ... نتایج ارائه شد. در این فیلم نگاهی از پشت دوربین یعنی با اتواتنوگرافی (خود مردمنگاری) روبهرو هستیم. نگاهی که اقای لوافی دارند و تجربهای که از مدت زندگی و تحقیقاتشان وجود داشته به دانش تبدیل شده است و در این مطالعات "من" نقش مهمی دارد. این "من" همان مؤلف به مثابه میهمان متن است که در چنین مردمنگاری نگاه، تجربه و دانشاش را از پشت دوربین به ما ارائه میدهد».
این منتقد در ادامه گفت: «یکی از مباحثی که در فیلم اهمیت دارد بازنمایی فرهنگ فقر است که اشارههای خوبی نیز به آنها شده است. این مفهوم برای اولین بار توسط اسکار لویتس در کتاب فرزندان سانچس مطرح شد و فرهنگی وابسته به یک نوع شیوة زندگی است. موتو و خانوادهاش در فقر بسر میبرند. فقری که کاملا موروثی است و همواره در حال بازتولید است و به همین سبب به آن یک فرهنگ زایشی میگوییم. موتو با وجود تلفنهمراهی که پر از جذابیت برای نوجوانان هم سن اوست و نیازی که به تلفن دارد تا از وضعیت پدرش آگاه شود یک مروارید را در ازای یک پیراهن میدهد و اشخاصی که در این فرهنگها رشد میکنند خواستههایشان با آن مطابقت دارد و موتو سعی دارد با یک همذاتپنداری بندری بودن خود و رونالدنیو فوتبالیسی شود که خانه اجارهایشان را به یک خانه شخصی بدل کند».
رحیمی جعفری در ادامة تحلیل فیلم به بررسی مؤلفههای گفتمان انسانشناسی حاضر در فیلم پرداخت: «مبحث زبان در فیلم اهمیت خاصی دارد و ما با 3 زبان روبهرو هستیم. زبان بومی که ما آن را متوجه میشویم، زبان عربی و زبان معیار. هر 3 زبان خود معرف جداسازی شخصیتها هستند و فیلمساز نیز زبان مخصوص به خود در بافت شکلگیری متن را دارد. در ارائه یک گفتمان اهمیت زیادی دارد که یک متن در بستر بافت مخصوص به خود شکل گیرد به طور مثال موتو شخصیتاش با علاقه به رونالدینیو، به دریا زدن، تعصب خانوادگی و راننده (با بازی هدایت هاشمی) شخصیتاش با روابط خود و دخترش، معضلات و مشکلات طبقه متوسط شهری و ... شکل میگیرد که هر دو به دلیل اینکه در بافت متفاوتی زندگی میکنند جزئیات شخصیتشان خارج از بافت شکل نمیگیرد و به صورت یک وصله ناجور درآید. مورد بعدی معرفتشناسی همراه با نگاه پدیدارشناسانه است که پدیدهها در فیلم اهمیت زیادی دارند: دریا، ساحل، قایقها، تقابل شهر و زندگی قبیلهای در حد انتظار به تصویر درآمدهاند. مفهوم دانش در کنار پدیدهها از دیگر مؤلفهها محسول میشود که فیلمساز میتوانست با یک تقابل اشتباه در پدیدهها دچار سانتیمانتالیسم شود. تعجب موتو از هواپیما مثال خوبی میتواند باشد یا حضور موتو همراه راننده در بازار شهر. شاید همة ما که در آن منطقه زندگی نکرده باشیم اولین چیزی که به ذهنمان میرسد محلهای ساحلی پر از اجناس قاچاق و ارزان و یک شهر هفت رنگ و پر از زرق و برق با مغازههای مختلف؛ اما چیزی که با آن مواجه هستیم، مسئله دیگری است و خوشبختانه موتو نیز جذب زرق و برق نمیشود و اصلا زرق و برق شهری نشان داده نمیشود. از مباحث دیگر تعمیم جز به کل و کل باوری است. ما با ساز و کار انتقال جنسهای قاچاق، فرهنگ زندگی این افراد به صورت کل و جزئی با زندگی خانواده موتو و راننده آشنا میشویم و همین مسئله یک نگاه به کل است که در یک روایت دایرهای شکل به تصویر کشیده شده است. سکانس آغازین و پایانی به نوعی به یکدیگر باز میگردد و تفاوت آنها در میانه فیلم با مثال راننده مشهود است که یکی از سنگها قرار است و دیگری قرار نیست به داخل قوطی برود و در نهایت اینکه اصلا خودش نیز باور ندارد و نمیداند چه چیز قرار است و چه چیز قرار نیست».
رحیمی جعفری در سخنان پایانی خود چنین ادامه داد: «بینش تطبیقی و تشابه فرهنگی و مقایسه فرهنگها از دیگر مؤلفههایی است که ما در فیلم آنها را مشاهده میکنیم. فرهنگ راننده، سرباز و نوع دلبستگیاش، خانواده موتو و تمامی افرادی که در کار قاچاق هستند یکسان نیستند. به طور مثال راننده از ناخدایی میخواهد که برایش قاچاق انسان انجام دهد و واکنش او با واکنش شخصی که در شهر است و این کار را میخواهد بکند به خوبی دو فرهنگ را در کنار یکدیگر نشان میدهد یا همانطور که اشاره شد مکالمات تلفنی راننده با همسرش نیز خود فرهنگ او را در کنار فرهنگ دیگر نشان میدهد که شاید در نزد ما فرهنگ راننده در مرکز باشد؛ اما در فیلم فرهنگ مرکزی زندگی مردم بومی است و او و سرباز در حاشیه هستند. به همین سبب است که خود راننده نمیداند و باور ندارد اما هستة تمبر هندی پسرک به داخل قوطی میرود. مؤلفه دیگر نگاه درزمانی است. نگاه درزمانی به ما نشان میدهد که خانواده موتو و مردم بومی آن منطقه از قدیم در این کار هستند و از زمانی که ماهی کم شده است مجبور به کارهای دیگری شدهاند و حلقة وصل آنها دریاست. در انتها باید اشاره کنم که تفاوتی میان بینش اتنوگرافی در علم و هنر دراماتیک وجود دارد و فیلمساز مجبور است گاه برخی از مباحث را به صورت واقعی و عین به عین پیش نبرد و حوادث طبیعی را فدای لحظات دراماتیک نکند. از سینمای مستقل باید همواره حمایت کرد و یک نکته را هم کارگردانان در یاد داشته باشند که فراموش نکنند فیلمها برای مخاطب ساخته میشوند و با مخاطب زندهاند و گاه بازیگر به جای نابازیگر خود کشش و ریتم فیلم را بهتر میکند و همین مسئله در مورد هدایت هاشمی و نقشآفرینیاش دیده میشود».
در ادامه نشست لوافی به سؤالات تنی چند از دانشجویان پاسخ داد. یکی از دانشجویان از لوافی پرسید: «فیلم از لحاظ ریختاری یک ناتورال است زیرا دریا شخصیت اصلی است نه هدایت هاشمی زیرا دریا است که مروارید داد و پدر را گرفت و از لحاظ فیلمبرداری و کمپوزیسیون از دو سوم فیلم به بعد تصویر خوب شد و من نگاه اتنوگرافی در آن ندیدم و به لایه زیرین مردم نپرداخت .بخش دوست داشتنی هواپیما بود. نظر شما چیست؟
لوافی در پاسخ گفت: «تحلیلهای مختلفی ممکن است از یک فیلم یا یک اثر هنری بشود و من حرف شما را رد و تأیید نمیکنم و اینجا هستم تا نظرات شما را بشنوم چون سینما برای شماست و انتظار دارم با هر مسئلهای میخواهید با فیلم مواجه شوید. نظر شما را زیاد قبول ندارم چون متوجه نمیشوم یعنی چی کمپوزیسیون خوب نشده چون باید کمپوزیسیون به بافت فیلم بیاید و حتی اینکه در 45 دقیقه شما چنین حسی داشتید باید بررسی کنم ببینم چه چیزی سبب شده شما چنین برداشتی داشته باشید. ما برای اغلب سکانسها در مورد تصویر و نور و همه چیز فکر میکردیم حتی یک صحنه را با یک چراغ قوه گرفتیم که در ابتدا غیرمنطقی به نظر میآمد ولی من یقین داشتم که همین چراغ قوه اثربخشتر است».
دانشجوی دیگری پرسید: «این موضوع توی سینما ما که از نگاه توریستی فیلم دور بشود خیلی کم وجود دارد، چطور شما توانستید به این نگاه خالص برسید»؟
این کارگردان و مدرس سینما چنین پاسخ داد: «من وقتی فیلم برلین را که میخواستم بسازم دو ماه به مکان پناهندگان سر میزدم و نظرم به سختی عوض شد و فیلم در کل در مسیر دیگری رفت. انتخاب باید درست باشد تا نتیجه درست باشد».
نشست پرسش و پاسخ دانشجویان در ساعت 18:30 در آمفیتئاتر دانشکده سینما-تئاتر دانشگاه هنر تهران به پایان رسید.