اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

امير ارسلان: ذره‌بيني بر فرهنگ عامه در عهد قجر

 

امير ارسلان، داستاني است كه كمتر كسي را مي‌توان يافت كه نامي از آن نشنيده باشد. شهرت اين داستان عامه‌پسند موجب شده‌ است كه برخي گمان كنند كه قدمتي به درازاي قرن‌ها دارد و آن را در رديف رموز حمزه، فرامزنامه، بهمن‌نامه، سام‌نامه خواجو و ديگر حكاياتي كه در قهوه‌خانه‌ها نقل مي‌شده است، بپندارند. 

امیر ارسلان نامدار

 

اما چنين نيست. اين شهرت در بين عوام، قدمتي بيش از صد و اندي سال ندارد. پديدآورنده اين حكايت شيرين، نقيب‌الممالك، نقال مخصوص ناصرالدين‌شاه قاجار بوده است. او چه بسيار شب‌ها كه با ذهن خلاق خود، اين قصه را براي ناصر‌الدين شاه مي‌گفته كه خواب را برايش گوارا تر كند. نقل است كه آن‌قدر شاه را ازقصه خوش آمد كه نقيب‌الممالك در چند باري در سال‌هاي مختلف آن را براي شاه نقل مي‌كرد كه خواب زمستاني‌اش سنگين‌تر شود. نوازندگاني چند هم براي افزودن ملاحت قصه‌گويي، به نواختن مشغول می‎شدند.

 

چون شب‌ها نقيب‌الممالك به داستان سرايي مي‌نشست، فخر‌الدوله، دختر شاه، پشت در نيمه‌باز اتاق خواجه‌سرايان جا مي‌گزيد و گفته‌هاي نقال باشي را مي‌نوشت. و شاه را از اين كار خوش آمد و پرداخت داستان نقيب‌الممالك، مكتوب شد. اين اثر در واقع محصول تلاقي دو نوع روايت است: شفاهي و نوشتاري.

 

امير ارسلان رومي كه در داستان به فرنگ مي‌رود، در اصل ترك است و مي‌توان رد‌پاي نسلش را در سلسله سلاجقه كه دير زماني بر ايران حكومت مي‌كردند، ديد. در افواه عامه، رسم بود كه عثماني‌ها و ترك‌ها را به سبب انتسابشان به امپراتوري روم‌شرقي در زماني، رومي مي‌خواندند. رومي خواندن مولانا نيز از همين معنا ناشي مي‌شود. البته كه لقب رومي نافي مسلمان بودن نيست، چنان كه امير ارسلان قصه‌ي ما هم مسلمان است و به واسطه‌ي ديدن عكس فرخ‌لقا، دختر پادشاه فرنگ، عاشق او مي‌شود و راهي ديار فرنگ مي‌شود. اينجاست كه ارتباط بين‌فرهنگ امير‌ارسلان مسلمان و نصرانيان ديار فرنگ آغاز مي‌شود كه دختر نصراني دل از امير‌ارسلان برده است.

مرجع مستقيم داستان امير ارسلان، جنگ‌هاي صليبي است. اولين دوره‌ي اين جنگ‌ها در دوره‌ي سلجوقيان، يعني از اواخر قرن يازدهم ميلادي آغاز شد و دو قرني به طول انجاميد. اما چيزي كه در داستان موجب ارتباط است عشقي است كه در فضاي گرد‌وخاك گرفته جنگ، جوانه مي‌زند.

اما نكته جالب در داستان، فرهنگ و آداب مسلماني امير ارسلان است كه بازنمايي بخشي از فرهنگ قجري عامه در آن زمان بوده است. او با اين‌كه مسلمان است، چه شب‌ها كه تا صبح به مي‌گساري مشغول است. يك شب كه اميرارسلان پس از آن‌كه از ديدار و بوس و كنار مخفيانه فرخ‌لقا بازمي‌گردد، خواجه طاووس و خواجه كاووس –دو پيرمرد مسلمان- را از خواب بيدار مي‌كند و پس از اداي فريضه، تا آفتاب به مي‎‌گساري مي‌نشينند. صبح پس از اداي فريضه به خواب مي‌رود!

 

اين‌گونه پايبندي به اداي عبادات واجب، ياد آور رسم جوانان در دوره قجري است كه :«در اين دوران، هر شبي كه جوانان، پس از غروب آفتاب بي‌درنگ نماز مغرب و عشاي خود را مي‌خواندند، اين امر نشان آن بود كه مي‌خواهند آن شب را در عيش و مستي به سر برند و به همين مناسبت پس از اداي نماز، خود را مي‌آراستند و به مجلس شراب و قمار و عيش و عشرت مي‌رفتند»(به نقل از دكترمحمد جعفر محجوب، مقدمه‌اي بر امير ارسلان، ص ٢٨).

 

يا دروغ‌گويي مكرر امير‌ارسلان كه -مثل چي و- پشت سر هم، دروغ سوار اين و آن مي‌كند. و اين در قياس با انگاره‌هاي ايران باستان كه في‌المثل دروغ را از ناپسند‌ترين رفتار‌ها مي‌دانستند، يا حتي در قياس با آموزه‌هاي اسلام نخستين، نشان از دگرگوني و شايد تباهي فرهنگ عامه دارد.

آمدن چند‌باره مفاهيمي چون طالع‌بيني و سحر و جادو و جنبل در داستان، نشان از اهميت اين عناصر در بستر فرهنگ عامه دارد. از لحاظ سياسي هم مي‌توان رقابت و خصومت بين شمس وزير و قمر وزير را نشانه‌اي از تعارضات بين وزراي عصر ناصري دانست.

 

فرنگ و اروپا در اين ‌رمان حضور زنده‌اي دارند و اين از بديع‌ترين ويژگي‌هاي اين رمان است. البته كه اروپا، اروپاي واقعي نيست، بلكه تصويري است افسانه‌اي از خلال عقايد ساختگي كه آن‌زمان به ايرانيان عرضه مي‌شده است(كريستف بالايي، پيدايش رمان فارسي).

 

قداست، گويي در دو سر قصه از اديان اسلام و مسيحيت رخت بربسته است و بستر نمايشي براي صاحب منصبان حكومتي است. در آن‎هنگام كه رقيب عشقي براي اميرارسلان پيدا مي‌شود و فرخ‌لقا را به عقد او در مي‌آورند، اميرارسلان پس از رفتن ميهمانان، در كليسا حاضر مي‌شود و تصادفا  به وسيله صليب جوانك داماد را مي‌كشد و سهوا خاج(صليب) كليسا را مي‌دزدد، ناراحتي فرخ‌لقا تنها من‌باب ناراحتي پدرش و درباريان است و درد‌سرهاي در پي آن و نه بي‌احترامي به صليب. امير ارسلان نيز وضع مشابهي دارد. چنان كه پيش از اين از ميزان عدم وابستگي او به آداب ديني سخن رفت.

 

چنان كه كريستف بالايي هم اشاره مي‌كند، زمان در داستان اساسا مبهم است و اين مايه‌ي نوآوري در تصور زماني است. بسياري از مكان‌ها مبهم و شايد تخيلي‎اند و اين هنر نقيب‌الممالك است كه به گونه‌اي روايت مي‌كند كه با اين‌همه ابهام، باز هم مخاطب، پاي قصه‌گويي اش مي‌نشيند.

 

 

منابع:


امير ارسلان، پرداخته نقب‌الممالك، انتشارلت بنياد فرهنگي الست‌فردا،١٣٧٨

پيدايش رمان فارسي، كريستف بالايي،مترجم: نسرين‌دخت خطاط، مهوش قويمش،١٣٧٥

 


درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما