زمستان استخوانسوز
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: تحلیل سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1390-01-20 18:44
زمستان استخوانسوز داستان دختری را روایت میکند که بدون داشتن خصوصیات یک قهرمان، فیالواقع یک قهرمان است.
رِی دالی (جنیفر لاورنس) دختر 17 سالهای است که برای نجات سرپناه مادر و برادر و خواهر کوچکترش قدم در مسیر بسیار سخت با مردمان سرد و جامعهای افسار گسیخته میگذارد. پدر رِی به دلیل قاچاق تحت تعقیب است، مادر پریشانحالش بدون حرکت تمام روز را بر روی یک صندلی سپری میکند.
چالش اصلی قصه از دل مکان بیرون میآید. مکانی که سرپناه رِی و خانواده و از سویی وثیقه آزادی پدر تا روز دادگاه است. حال که او خود را به دادگاه نرسانده یا وثیقه غصب میشود یا جوزف خود را باید تسلیم کند. اغلب فیلمهایی که از سینمای آمریکا دیدهایم جامعه آمریکا را بسیار سرزنده نشان داده است مگر در سینمای آپوکالیپتیس. اما دبورا گرانیک فیلمی آخرالزمانی نساخته، بلکه به زیرپوست جامعه و مغز استخوان آمریکایی نفوذ کرده که بحران اقتصادی جامعه حاشیهنشین آن را به سختی مورد تأثیر قرار داده است. خانوادهای که دغدغه مکان برایشان یکی از اصلیترین دغدغهها است. آنها پرچینهای خاصی بر خانهاشان محیط کردهاند و حتی در کانکسهای خود شب و روز میگذرانند و برای حفظش حاضر به ستیز هستند. به سبب تعامل و آمیختگی انسان با مکان، زبان درام در بسیاری از موارد برای بیان مفاهیم از استعاره مکان سود میجوید. خانه خانواده دالی برایشان همه چیز است. اگر این خانه از آنها گرفته شود پس تکلیف خواهر و برادر رِی چه میشود. خانوادهای در همسایگی آنها دندان تیز کردهاند پس از غصب خانه، حضانت خواهرش را بر عهده بگیرند. مادرشان قطعا به حفاظت از سالمندان سپرده میشود و در نهایت برای رِی هم ممکن است هر اتفاقی بیفتد. خانه استعارهای از خانواده و داشتن امنیت برای آنها است.
هیچ مکانی نیست که به هویت سوژه مرتبط نباشد. زمانی که رِی از خواهر بزرگترش کمک میخواهد شوهر او حق خروج از خانه به او نمیدهد. حتی اجازه نمیدهد از ماشینش استفاده کنند. پس آن شعارهای روشنفکران و سینمای امریکا در مورد رعایت حقوق زنان کجاست؟ ممکن است مخاطب سایر نقاط دنیا که تا به حال آمریکای روشنفکر و سرزنده را دیده این مضامین را پس بزند. اما هویت مکانی و در نهایت جاری شدن آن در فضای فیلم از دل سوژه بیرون میآید. چه سوژه کاراکترها و چه شرایط بد اقتصادی مردم حاشیه نشین آمریکا باشد. رِی در مسیری سرد و زمخت پای میگذارد که همه جا یکرنگ است. در این تعامل، بازی زبانی از دل درام و در نهایت فضا، منتشر میشود. خودِ کلام «همه جا همین رنگ است.» همه جا اشاره به دوردست یعنی جایی را که گفتهپرداز هم در آن حضور ندارد شامل میشود. واژه «همین» مؤلفهای اشارهای است و بنابراین دلالت بر چیزی دارد که گفتهپرداز در هنگام سخن با آن مواجه است. گفتهپرداز استعاری ما رِی است. رِی به مسیرهای مختلفی پای میگذارد که با سردی و بیتفاوتی همه روبرو میشود. حتی اگر به آن دوردست دستنیافتنی هم پای گذارد شرایط فرقی نمیکند. همه جا و همین، یکسانسازی میکنند. یکسانسازی قدرت تفکیک و تمایز را از بین میبرد. برای مخاطب تمیز دادن اینکه چه کسی در نهایت میتواند رِی را از این وضعیت خارج کند بسیار سخت است.
رِی با اطرافیانش متفاوت است. با وجود تفاوت در هنگام صحبت با دیگران حتی گفتوگو با خواهر و برادرانش حالتی غرورآمیز و نصیحتکننده در صحبتهایش دیده نمیشود. به کسی پرخاش نمیکند و تنها متکی به اراده و ایمان و امیدش به راهش ادامه میدهد. رِی در مکان و فضایی رشد کرده که این چیزها رنگ و بویی ندارد. در برخی از فیلمها شاهد این هستیم که دختران به زودی برای فرار از شرایط به تنفروشی روی میآورند اما رِی حاضر است سخت کار کند و حتی استخدام ارتش شود. همین نکات، رِی را بدل به قهرمانی کرده است که حتی از خصوصیات قهرمانپرورانه آشناییزدایی میکند. اما حال که قدرت تمایز و تفکیک به دلیل یکسانسازی سلب شده این امر را چگونه مخاطب باور کند. کاراکتر رِی در مقابل «همهجا» دارای اینجایی است و همین سبب میشود شخصیت او در فضایی ابهامآور قرار نگیرد. رِی سبب میشود فضا قابلیت انفصالی پیدا کند. همگنی فضا با او و البته کمک عمویش و رفع برخی نیازها توسط همسایگان برهم میخورد. در نتیجه فضا تبدیل به مکانی قابل لمس میشود.
مصائبی که بر رِی تحمیل میشود در فضا برش زده و سبب شکلگیری محدودههایی با مرزهای مشخص و یا حتی نامشخص میگردد، در نهایت ما با تکثر فضا مواجه هستیم. فضای سرد، دیالوگهای سرد، بیتفاوتی افراد، سکوت پرمعنا، رنگآمیزی سرد تصویر همه و همه نماینده فضای شکل گرفته از روند علیمعلولی درام زمستانی استخوان سوز است. این زمختی و سردی جایی به نهایت خود میرسد که رِی متوجه میشود پدرش کشته و به رودخانه انداختهاند. رِی به این رودخانه سرد میرود اما جسد پدرش را بیرون نمیکشد بلکه تنها دستان پدر را میبرد تا نشان دهد پدرش در روز دادگاه مرده است و وثیقه آزاد شود. در این حالت تکثر فضایی تبدیل به انجماد مکانی میشود. تحمیل شرایط مکانی بر رِی سبب میشود او تنها به خارج شدن از شرایط فکر کند. وقتی که نشانه چیزی از نشانه بودن خود را که هویت نشانهای اوست از دست میدهد و چیزی را به خود میگیرد که او را از طبیعت نشانهای دور میکند، ما با نشانهشدگی نشانه مواجه هستیم.
زمستانی استخوانسوز به راحتی میتوانست غیرقابل باور و پر از یأس و ناامیدی شود. از شکل گرفتن درام تا خلق فضای فیلم از دل سوژه و قصه؛ این احتمالات را بر هم زده است. حاشیه رِی پر از ناامیدی است، افسری برای اولتیماتوم تخلیه خانه بارها به سراغشان میآید اما رِی با امیدی که دارد به این مناسبات رنگ و بوی دیگری داده است. عمویش تردراپ (جان هاوکیس) که از رِی میخواست جستجو را پایان دهد با او هم مسیر میشود. اگر رِی با یکی از آن همه مصائبی که بر او تحمیل میشود در سردی، زمختی شرایط و حتی آب و هوا سست میشد همه چیز را به ورطه ناامیدی و یأس میکشاند. او با استقامتی مثال زدنی برای رسیدن به هدف گام برمیدارد. در تمثیل نشانهای او در مرکز و هسته سمیوسفری قرار دارد که حاشیه او را پس میزند، گاه به حاشیه کشیده میشود اما در مرکز باقی میماند و نشانهشدن خود را اثبات میکند. این امید نه تنها در رفتارش و درونِ جراحت دیدهاش بلکه در کلامش با برادر و خواهرش هم وجود دارد. در تمام مدتی که رِی برای جستوجوی پدرش خارج از خانه است امید او در خانه نزد برادر و خواهر کوچکترش حضور دارد.
منبع: ماهنامه صنعت سینما
دیدگاهها